یادداشت
از سروش و کاوه تا آلساندرو لوکارلی/ دور بادا عاقلان از عاشقان
عاقل ها و عاشق ها؛ همیشه بین این دو تفکر و هواداران شان اختلاف نظر بوده و خواهد بود.
به گزارش ایلنا، جدایی غریب الوقوع کاوه رضایی از استقلال و پیش تر از آن رفتن سروش رفیعی از پرسپولیس در این یکی دو روزه به سوژه اصلی مردم و رسانه ها تبدیل شده است و واکنش های متفاوتی را در پی داشته است. در این بین صعود پارما به سری بی شاید بی ربط ترین و کم اهمیت ترین خبر ممکن بود و البته هست اما عجله نکنید.
تعصب. غیرت. عِرق یا هر اسم دیگری که بشود در این خانواده جای داد. کلید واژه هایی که در این روزها هم می شنویم و هم می خوانیم. خیلی ها به آن اعتقاد دارند و زیبایی فوتبال را به وجود بازیکنانی با این خصیصه می دانند و از این می نالند که دوره این فوتبالیست ها در حال تمام شدن است و باید با چراغ موشی دنبال آن بود. عده ای هم این کلمات را مختص جهان سومی ها می دانند و ببر این باورند در فوتبال حرفه ای دیگر نباید جای چنین کلماتی باشد.
به ربط دادن جمله های به ظاهر بی ربط پاراگراف اول بپردازیم. دیگر همه ماجرای سروش و کاوه را می دانند. دو ستاره ای که نیامده دل هواداران سرخابی را ربودند و محبوب قلبشان شدند. هر دو در صفحات اینستاگرام خود گاه و بیگاه از مثلث عشقی خودشان، باشگاه و هوادار صحبت می کردند و حسابی لایک و کامنت می گرفتند اما عمر همکاری این دو بازیکن با تیمهای خود به یک سال هم نرسید. شماره 7 سرخپوشان ترجیح داد در تیم یازدهم فوتبال قطر و در تیم الخور فوتبال خارج از ایران را تجربه کند و کسب درآمد کند. شماره 9 آبی پوشان هم با شبیخونی به یادماندنی به یک باره مسیر پیشرفت فوتبالی اش را در تیم شارلوای بلژیک دید. تیمی که پیش از او 5 ایرانی دیگر را هم به خود دیده بود با سرنوشت هایی مشخص. پر سر و صدا آمدند، پر سر و صدا هم رفتند. این دو انتقال در حالی اتفاق افتاد که پرسپولیس مدافع عنوان قهرمانی لیگ بود و در جمع 8 تیم برتر لیگ قهرمانان حضور داشت و امید زیادی به فتح آسیا دارند و استقلال هم با منصوریان به لیگ هفدهم بسیار امیدوار بود و هواداران در حال متصور شدن مثلث ویران کننده آر اس بی بودند.
تابستان سال 2008 بود که با مبلغ یک و دو دهم میلیون یورو راهی انیو تاردینی شد. به سری بی رفت تا به پارما کمک کند تا دوباره به سطح اول فوتبال اروپا برگردد. رفت و پابند تیم قدیمی و خاطره انگیز ایتالیایی شد. با این تیم به سری آ برگشت و دیگر لباسش را از تن خاج نکرد. حتی وقتی که با حکم مسئولان فوتبال ایتالیا، پارمای ورشکسته به سری دی سقوط کرد و تمامی بازیکنان رفتند. وقتی که باشگاه خالی تر از خانه فقرای حاشیه نشین شده بود. وقتی که باشگاه حتی پول جا به جایی بازیکنان و شست و شوی لباس را هم نداشت اما او ماند. روی علاقه اش ایستاد. بازیکنان جوان تیم را با خودروی شخصی اش به تمرین برد و آورد. در روزهای سخت به پای عشقش ماند و در کوران آمد و شد های ستاره های وطنی با یک پنالتی، حکم صعود زرد و آبی ها را به سری بی امضا کرد. نامش آلساندرو لوکارلی است.
عاقل ها و عاشق ها. همیشه بین این دو تفکر و هواداران شان اختلاف نظر بوده وخواهد بود. یعنی تا بوده همین بوده. رویارویی احساس و منطق. نمی توان خرده گرفت. همواره یک دسته برای بدست آوردن نداشته هایش و دیگری برای از دست ندادن داشته هایش می جنگد. حال بخواهیم یا نخواهیم امثال توتی ها، دل پیروها، کاسیاس ها، پویول ها، زانتی ها، لوکارلی ها و ... بیشتر دوست داشته می شوند و محبوب ترند و به یاد آورده می شوند. کسانی مثل ابراهیم صادقی، محرم نویدکیا همیشه با احترام یاد می شوند. اینها را تاریخ هیچ وقت فراموش نخواهد کرد.
این دو دسته همدیگر را درک نمیکنند. منطقی ها هیچ وقت نمی توانند توتی را درک کنند وقتی که پیشنهاد رئال را رد کرد و گفت یاد گرفته ام خانواده فقیرم را رها نکنم. آنها نمی فهمند کاسیاس چرا علی رغم انواع بی احترامی ها تا لحظه آخر پای رئال ایستاد. چرا پویول به نیمکت نشینی هایش هیچ واکنشی نشان نداد. به چه دلیل دل پیرو به احترام بانوی پیرش به تمام پیشنهادات نه گفت. احساساتی ها هم امثال سروش رفیعی ها و کاوه رضایی ها را نمی فهمند. آنها در دو دنیای متفاوت زندگی می کنند. با دو رویکرد به شدت متفاوت. مثل زمین و هوا. مثل دو قطب مخالف. آنها هنوز گیج هستند چرا باید سروش، پرسپولیس را در این شرایط آرمانی رها کند و به تیمی برود که شاید سطحش در حد و اندازه یک تیم لیگ یکی ایران هم نباشد؟ چرا باید کاوه اینقدر بی خبر و بی صدا و به دور از چشم همه برود و با تیمی که لیگش در دنیا در رده سی و چهارم است قرارداد ببندد؟ حتما این دو بازیکن هم ادله ای داشته اند. مثلا اینکه در تیمهای جدید خود می توانند به کی روش خودی نشان دهند تا در سال جام جهانی ملی پوش شوند.
علی ای حال زندگی هنوز جریان دارد. این اولین بار نیست که ستاره ها کوچ می کنند و قطعا آخرین بار هم نخواهد بود. تقابل این دو دسته هم همیشه وجود داشته است. اصلا بنای زندگی چیزی جز مبارزه عشق و عقل نیست. شاید حق با مولانا است که می گوید:
دور بادا عاقلان از عاشقان دور بادا بوی گلخن از صبا
با آرزوی بهترین ها برای دو لژیونر جدید فوتبال ایران