قهرمان پارالمپیک در گفتوگو با ایلنا؛
تا سه ماه قبل از پارالمپیک، کارگری میکردم/ ورزش زندگی مرا متحول کرد
رکورددار پرتاب نیزه جهان و پارالمپیک معتقد است ورزش قهرمانی، زندگی او را متحول کرده است.
در بین هشت طلای کاروان ایران در پارالمپیک ریو، طلای او با دیگران متفاوت بود. محمد خالوندی پرتابگر نیزه کاروان ایران، هربار که نیزه را پرتاب میکرد رکورد جهان و پارالمپیک را جابهجا میکرد. او پنج بار نیزه را پرتاب کرد و پنج رکورد جدید از خود به جای گذاشت و تحسین افکار عمومی و رسانههای داخلی و خارجی را برانگیخت. این جوان کرمانشاهی چند دقیقهای با خبرنگار ورزشی ایلنا به گفتوگو نشست و از تحمل سختیها و تلاشهایی که برای رسیدن به عناوین مختلف قهرمانی کرده است سخن گفت که متن آن را در ادامه میخوانید.
در ابتدا درباره نقص عضو و علل آن توضیح میدهی؟
من از ناحیه مچ پا دچار معلولیت مادرزادی هستم. در 8 سالگی با عملهایی که انجام شد یکی از پاهایم به طور کامل خوب شد اما معلولیت پای دیگرم همچنان پابرجاست.
به زندگی شخصیات بپردازیم؛ اهل کجایی و در کجا زندگی میکنی؟
من در یک خانواده عشایری کوچرو در کرمانشاه متولد شدم. پدر و مادرم عشایر بودند و من و دیگر اعضای خانواده در عشایر بزرگ شدیم اما بعد چند سال و در نوجوانی برای زندگی به کرمانشاه نقل مکان کردیم. خانواده ما از ایل زوله است که از مشهورترین ایلات ناحیه غرب کشور به حساب میآید.
دوران کودکیات به چه صورت گذشت و تا چه مقطعی تحصیل کردی؟
من و دیگر برادرانم در فصل مدرسه به شهر میآمدیم و در خانه کوچکی که گرفته بودیم زندگی میکردیم و به مدرسه میرفتیم. تا اینکه در سال 83 پدر و یکی از برادرانم را در یک سانحه از دست دادم و مجبور شدیم برای ادامه زندگی به طور کامل به کرمانشاه نقل مکان کنیم. بعد از فوت پدرم و برای تامین مخارج ترک تحصیل کردم و تا مقطع سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم.
نحوه ورودت به عرصه ورزش و پرتاب نیزه به چه صورت بود؟
بعد از فوت پدرم مجبور بودم برای تامین مخارجم کار کنم. مدت زیادی را به عنوان کارگر ساختمانی و کابینت سازی و حتی گل فروشی مشغول به کار بودم و زندگی خود را اداره می کردم. سال 83 به همراه پسرخالهام به طور اتفاقی به استادیوم آزادی شهر کرمانشاه رفتیم. در آنجا چند ورزشکار را دیدم که مشغول پرتاب نیزه بودند. حس کنجکاوی مرا نزدیک آنها برد و از یکی از ورزشکاران که بعدها متوجه شدم آقای پرنیان از پرتابگران عنواندار هستند درباره این ورزش سوال کردم. او هم با روی باز نیزه را به دستم داد و گفت پرتاب کن. در اولین پرتابم چیزی حدود 20 متر نیزه را پرتاب کردم که تشویق حضار را در پی داشت. وقتی آقای پرنیان متوجه معلولیت من شد تشویقم کرد که این رشته را ادامه بدهم.
شروع ورزش تو را از کار و کسب درآمد دور نکرد؟
ورزش در ابتدا برای من کاملا تفریحی بود و عصرها بعد از کار در کابینتسازی به سراغ ورزش میرفتم اما بعد از گذشت چندماه به پرتاب نیزه علاقمند شدم و وقت بیشتری را برای این کار میگذاشتم. به طور مثال پنج روز کار میکردم و دو روز بعد آن تمرین جدی را زیر نظر رضا عزیزی پیگیری میکردم.
چه زمانی برای اولین بار در یک مسابقه رسمی شرکت کردی؟
سال 90 و بعد از اینکه مربیان تلاش من را دیدند از من درخواست کردند که در مسابقات قهرمانی کشور در مشهد شرکت کنم. حضور در مشهد برای من مسافرت و تفریح بود و خیلی مسابقات را جدی نگرفتم و رتبه پنجم این مسابقات را کسب کردم.
چه زمانی برای اولینبار در مسابقه برون مرزی حضور پیدا کردی؟
بعد از مسابقات مشهد، مسئولان شهر به من اطلاع دادند که به اردوی تیم ملی جوانان دعوت شدهام و باید به همراه این تیم در مسابقات قهرمانی جهان در دوبی شرکت کنم. برای من که یک کارگر ساده بودم سفر خارجی شگفتانگیز بود و تا مدتها باور نمیکردم. در این حین از فدراسیون دوومیدانی اطلاع دادند که فدراسیون هزینه سفر را ندارد و خود ورزشکاران باید هزینه را پرداخت کنند و در آینده فدراسیون این پول را به آنها باز میگرداند. من هم از همه اعضای فامیل و دوستان پول قرض گرفتم و در این مسابقات شرکت کردم. به علت آگاهی نداشتن از مسابقات اطلاعی از رکوردها نداشتم در دوبی وقتی نیزه را پرتاب کردم متوجه شدم رکوردم 7 متر از رکورد جوانان جهان بالاتر است و در این مسابقات قهرمان شدم. بعد از بازگشت نیز هزینه سفر را به من پرداخت کردند و حتی کمک مالی نیز کردند.
از چه زمانی به اردوی تیم بزرگسالان ملحق شدی؟
بعد از مسابقات دوبی انگیزه من برای ورزش بیشتر شد اما هنوز در کنار ورزش کارگری نیز میکردم. میتوانم بگویم که تا 3ماه قبل از مسابقات پارالمپیک لندن کارگری میکردم. تمریناتم جدی پیگیری میشد تا اینکه سه ماه بعد به اردوی تیم ملی بزرگسالان دعوت شدم و اولین مسابقهای که پیش رو داشتم انتخابی پارالمپیک لندن در شارجه امارات بود. این بار با هزینه فدراسیون به مسابقات اعزام شدم اما علیرغم کسب مدال طلا نتوانستم رکورد ورودی پارالمپیک لندن را کسب کنم و از لیست تیم ملی خط خوردم. بعد از این مسابقات بود که دکتر بهرامی از ورزشکاران قدیمی و مسولان فدراسیون به من قول داد اگر رکوردم به 47 متر برسد با خسروی وفا صحبت میکنم تا شرایطت را برای حضور در لندن مهیا کند.
درباره حضورت در پارالمپیک لندن توضیح میدهی؟
بعد از صحبتهای دکتر قربانی به کرمانشاه برگشتم و در کنار کار، ورزش را نیز جدی پیگیری کردم. بار دیگر در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کردم و با 47 متر پرتاب به رکورد ورودی لندن دست پیدا کردم. بعد از این مسابقات و در فاصله دوماه مانده به پارالمپیک لندن و با تلاش حاج آقا خسروی وفا، جواز حضور در المپیک لندن را کسب کردم. شرایط لندن برای من متفاوت بود زیرا تا به آن روز با نیزه استاندارد و تجهیزات جدید تمرین نکرده بودم. با این شرایط امید کاروان تیم ایران به من کم بود و خود من هم توقع رتبه هفتم و یا هشتم را داشتم. اما در روز مسابقه در کمال ناباوری با 51 متر و 4 متر بیشتر از رکورد شخصیام در تمرینات موفق شدم ضمن شکستن رکورد پارالمپیک مدال طلا را کسب کنم.
شرایطت بعد لندن تغییر کرد؟
بعد از قهرمانی ناباورانه من در لندن و با مصوبهای که در مجلس تصویب شده بود 220 سکه و 900 هزار تومان حقوق ماهیانه به من تعلق گرفت. با این پول به بیشتر آرزوهایم رسیدم. برای خود و مادرم خانه خریدم، ازدواج کردم و زندگیام را عوض کردم. میتوانم بگویم ورزش زندگی مرا دگرگون کرد.
به مسابقات ریو بپردازیم، درباره رکورد زنیهای پیاپی در این مسابقات برایمان صحبت کن.
قبل از اینکه درباره ریو صحبت کنیم این نکته را بگویم که دو سال مانده به مسابقات ریو فدراسیون جهانی دوومیدانی کلاس اف 58 را از مسابقات حذف کرد و من دیگر نمیتوانستم در پرتاب نیزه شرکت کنم. با نامهنگاریهایی که صورت گرفت من به کلاس اف 57 رفتم. در کلاس جدید حق استفاده از پا را نداشتم و از کمر به پایین کاملا به صندلی بسته میشد. در کلاس جدید حدود 20 متر افت رکورد داشتم اما با تمرینات پیاپی خود را به شرایط آرمانی نزدیک کردم. در مسابقات ریو هم مطابق معمول دیگر مسابقات و با کمک خداوند توانستم پنجبار پیاپی رکوردها را جابهجا کنم.
به عنوان سوال آخر با توجه به شرایط بدنی و مالی که داشتی خانواده و اطرافیانت با شروع ورزشات مشکلی نداشتند؟
مادر و برادرانم به طور تمام قد از من حمایت میکردند و همه چیز را به خود من واگذار کردند. اما اطرافیان و دوستانم من را از ورزش نهی میکردند و اصرار داشتند که به کار بپردازم. حتی صاحبکاران من در گل فروشی و کابینتسازی من را به خاطر ورزش سرزنش میکردند و اصرار داشتند که کار خود را پیگیری کنم. من همان موقع و در شروع ورزش ایمان داشتم که روزی قهرمان جهان میشوم و این را به آنها نیز میگفتم که معمولا با تمسخر آنها روبه رو میشدم.