نافرمانی همایون در دربی 6 تاییها/ماجرای آمپولی که میتوانست فوتبال را از بهزادی بگیرد
یکی از دوستان نزدیک پدرم عمو ناصر بود؛ ناصر حجازی. خدا این مرد را بیامرزد. واقعا مرد بزرگی بود.
علی بهزادی دیروز با حضور در خبرگزاری ایلنا حرف های جالبی را درباره پدر فقیدش به زبان آورد. متن گفت و گوی تفصیلی گروه ورزش ایلنا با پسر همایون بهزادی را میخوانید.
وصیت جالب همایون بهزادی
همیشه به من میگفت: بالای سر من نه سیاه بپوشید نه گریه کنید. من وجدانم راحت است. این دو کار را از ما خواست که نکنیم. به احترام آدمهایی که میآمدند تا هفتش مشکی پوشیدم ولی دیروز که هفتش تمام شد پیراهن مشکیام را درآوردم. همیشه از ما میخواست که شیکپوش باشیم. خودش هم همیشه شیک بود. پدر من به همه احترام میگذاشت. زمانی که من در سپاهان بودم یکی از دوستان فوتبالی ما فوت شدند. پدرم به من سریع خبر داد که هر جور شده خودت را به مراسم برسان. شده بلیت بگیر بیا و بعدازظهر برگرد سر تمرین. آن موقع ما جوان بودیم یکسری مسائل را نمیفهمیدیم. حالا می فهمم پدرم چطور مردم داری کرده که اینقدر دوستش دارند. سندش در روزنامهها هست. همیشه به مردمش احترام میگذاشت. آن موقع که در اوج شهرت و قدرت بود دست مردم را میبوسید. به نظرم این بحثها کلیشهای است. این صحبتها انجام شده است که همه می گویند در زمان زنده بودن کارهایی که باید انجام میشده نشده و حالا که فلانی از دنیا رفته همه یادشان افتاده که او چه کسی بوده است. بنابراین نمی خواهم از این گلایه ها داشته باشم. من در مصاحبه با 90 هم گفتم پدر من با وجدان راحت از این دنیا رفت به من میگفت گریه نکن مشکی نپوش من هر روزی از این دنیا بروم سرم را راحت زمین گذاشتهام. یک شعر هم میخواند و می گفت: ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی ... شعر دیگری هم بود که پدرم دوستش داشت: معرفت در گرانی است به هر کس ندهند/ پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند..
پدرم میگفت خدا یکسری چیزها را به هر کسی نمیدهد. میگفت هر موقع سرم را زمین بگذارم فقط امکان دارد که پیش خدا شرمنده باشم. در مورد دوستانم و در مورد هیچکس دیگر شرمنده نیستم. من می دانم که پدرم چه می گفت. می دانم واقعا این حرفهایی که میزد از ته دل بود. پدر من آن موقع هم که فوتبال بازی میکرد و در اوج فوتبال بود خاک پای مردم بود. یک موقعهایی من ناراحت میشدم و میگفتم چرا به همه میگویید من دستت را میبوسم. سنم پایین بود به من میگفت تو هنوز نمیفهمی شاید امروز میفهمم.
"نه تو مانی و نه من"
اگر بخواهم اسرار پدرم را فاش کنم خیلی چیزها به هم میریزد و همان "نه تو مانی و نه من" خواهد شد. الان دیگر از این دنیا رفته. دستش از دنیا کوتاه است حالا ما باید چه کار کنیم. بعضی از جوانها به من زنگ میزنند و میگویند چرا کسی به ما نگفته همایون خان چه کسی بوده است. آن جمعیتی که برای مراسم پدرم آمدند ملت ایران هستند مگر میشود این جمعیت بی دلیل آمده باشد این جمعیت بی جهت برای کسی نمیرود. آن هم برای کسی که سال 53 فوتبال را کنار گذاشته است! اینها مردم بودند که آمدند. باید تحقیق کنیم ببینیم چرا دوستش داشتند. با بابای من آن اوایل بد بودند من را میزدند. اجازه نمی دادند پیشرفت کنم. این حرف را سربسته به شما می گویم که از چهار تا مربی من سه تای آنها استقلالی بودند. من هر وقت با پدرم صحبت میکردم. می گفت من گلایه ای از کسی ندارم. یکسری مسائل بوده که در گذشته اتفاق افتاده و من نمیخواهم بازش کنم. اما این را بگویم که هر کسی که کارش گیر پدرم بود میامد دنبالش. از نام و اعتبار او استفاده می کرد و بعد هم غیبش می زد. می خواهم بگویم خیال خیلی ها راحت باشد. پدرم زیر خاک است. قدرت نمی خواهد. حتی وقتی بود توجه و محبت خیلی ها را نمی خواست. خوشحالم. خوشحالم که پسر مردی هستم که بعد از مرگش نمی توانم برای یک دقیقه تلفنم را زمین بگذارم. از همه جا به من زنگ می زنند و درباره پدرم خاطره می گویند. شاید باورتان نشود از روستاهای دور این مملکت زنگ می زنند و می گویند پدرت چنین کرده و چنان کرده. کارهایی که من روحم هم از آنها خبری ندارد. آقای فردوسیپور صحبت کرد که یک ورزشگاه به نام همایون خان بشود. چه اشکالی دارد که یک ورزشگاه به اسم اسطوره بشود. به جایی برمی خورد؟ نه. وقتی می گویم اسطوره یعنی اینکه او اخلاق داشت. به استقلالی ها خیلی احترام می گذاشت. بارها در مورد دربی 6 تایی ها از او پرسیدند اما می گفت این حرف ها را رها کنید. آن بازی تمام شد و نباید به گذشته برگردیم.
مجله دنیای ورزش بعد از دربی معروف شش تایی ها در سال 52
نافرمانی همایون در دربی 6 تاییها
آقای راجرز قبل از آن دربی معروف اصلا ایران نبود. 45 روز پدرم پرسپولیس را تمرین داده بود. تیم را برده بود تپههای داودیه. بلایی به سر تیم آورده بود که همین آقای پروین میگفت من تا 20 روز بعد از دربی خستگیام از تنم بیرون نیامد. سخت گرفته بود. میدانست که دربی برای هواداران چه معنایی دارد. راجرز در آن بازی هر چقدر که به پدرم گفته بود بیایید عقب پدرم کار خودش را کرده بود. راجرز بعد از گل اولی که پرسپولیس زده بود دنبال حفظ نتیجه بوده. به پدرگ گفته بود برگردید و فقط دفاع کنید. پدرم اما تیم را جلو کشیده بود. پرسپولیس گل دوم را زده بود. راجرز باز هم گفته بود دفاع کنید اما پدرم باز هم تیم را جلو کشیده بود. همین طور گل سوم و چهارم هم زده شده بود. راجرز دیگر از گل چهارم به بعد تسلیم خواسته تیمش شده بود. بعد از گل چهارم از خوشحالی پشتک زده بود. پدرم میدانسته که چه می کند. یکی از گل هایش را از فاصله 40 متری زده بود. عمو ناصر به پدرم گفته بود من اصلا آن توپ را ندیدم و متوجه نشدم که چطور رفت و در کنج دروازه نشست.
همایون بهزادی در حال بوسیدن قرآن پیش از بازی تیم ملی
فیلم همایون بهزادی ساخته میشود
پدرم گل های زیادی در فوتبال ایران به ثمر رسانده. می دانم که این گل ها را صدا و سیما در اختیار دارد. از مسئولان عزیز خواهش می کنم حالا که لطف کردید و سر خاک پدرم تشریف آوردید اجازه بدهید مردم خیلی از گل هایش را ببینند. پدرم در تیم ملی این مملکت گل هایی زده که اگر مردم ببینند خیلی بهتر متوجه می شوند که همایون بهزادی در چه سطحی فوتبال بازی می کرده است. این خواهش من هم دلیل دارد. من می خواهم فیلم پدرم را بسازم. اطمینان دارم با استقبال عجیبی روبرو خواهد شد. ساختن این فیلم کمترین کاری است که می توانم در حق پدرم انجام بدهم. بنابراین از صدا و سیما خواهش می کنم فیلم های پدرم را پخش کند و در اختیار من قرار بدهد تا بتوانم فیلم همایون بهزادی را بسازم.
حجازی دوست صمیمی بهزادی
یکی از دوستان نزدیک پدرم عمو ناصر بود. ناصر حجازی. خدا این مرد را بیامرزد. واقعا مرد بزرگی بود. شما دیدید همان طور که وقتی پدرم از دنیا رفت خیلی از استقلالی ها هم زحمت کشیدند و آمدند در مراسم تشییع پیکر عمو ناصر هم خیلی از پرسپولیسی ها رفتند و به این مرد ادای احترام کردند. همایون و ناصر با هم رفیق بودند. دردهای مشترکی داشتند. هر دوشان به آنچه که استحقاقش را داشتند نرسیدند. می دانم جای شان در بهشت است. با هم هستند. پدرم دردهای زیادی کشید. اما همیشه به من می گفت که نباید خیلی از دردهایی که کشیده را فاش کنم. نمی خواهم گلایه کنم. دست پدرم از دنیا کوتاه شده و اگر بخواهم به تلافی حق هایی که از پدرم ضایع شده به طور مرتب از این و آن گلایه کنم کار درستی نکرده ام. باز هم می گویم دست همه عزیزانی که به مراسم ترحیم پدرم آمدند درد نکند. پدر من با وجدان زندگی کرد و اطمینان دارم که در آن دنیا هم حال خوبی دارد. چون مثل یک مرد در این دنیا زندگی کرد.
علی بهزادی در کنار عبدالله ویسی (سمت راست)
جایزه های بزرگ همایون
پدرم جوایز بزرگی را از آن خودش و فوتبال ایران کرد. وقتی پدرم این جایزه ها را گرفت چه کردیم. عکسی در روزنامه ها منتشر شد. هیچ کس هم درباره اش حرفی نزد. تمام. فیفا در خصوص درگذشت پدرم پیام تسلیت فرستاده است. آیا فیفا برای هر بازیکنی پیام تسلیت می فرستد؟ متاسفانه ما دیگر به این مسایل عادت کرده ایم. تا وقتی زنده هستیم و افتخار کسب می کنیم هیچ کس حتی اسم مان را هم نمی برد اما وقتی می میریم تازه متوجه می شوند که چه کسی بودیم و چه کردیم.پدرم جزو 5 سرزن برتر تاریخ فوتبال بوده. 5 مدال مختلف دارد. کلکسیونی از افتخارات متعدد در کارنامه اش دیده می شود. از طلای المپیک تا طلای آسیا در کارنامه فوتبالی پدرم هست. اما اینها را چه کسی می داند؟ بعضی ها این روزها از من گلایه می کنند. می گویند علی آقای بهزادی شما چرا نگفتی پدرت چه کسی است. حرفی برای گفتن ندارم. چه بگویم. باید شیپور دستم می گرفتم و همه جا جار می زدم که آهای مردم همایون بهزادی چنین کرده و چنان کرده؟! نه. ما یاد گرفتیم کار خودمان را بکنیم. این را پدرم به من یاد داده. از هیچ کس هم توقعی نداریم.
جایزه ویژه تالار مشاهیر آسیا برای جشن 60 سالگی AFC و نشان زرین آسیا
این حرفها افسانه نیست
پدرم همیشه میگفت شهرت به دستآوردن آسان است اما به دست آوردن محبوبیت سخت است. هر موقع سر زمین تیم آکادمی میآمد میگفت فوتبال را از پر قنداق باید به بچه یاد داد اما ما چه سرمایهگذاری روی فوتبالیستهایمان میکنیم؟ پدر من بک وسط تیم ملی بود تکنیک آنچنانی نداشت اما استعداد فوتبالش خوب بود دکتر اکرامی در همین دانشگاه تهران با توپهای کوچک پدرم را به داخل سالن فوتسال برد. تمریناتش عجیب و غریب بوده. ما چند تا بازیکن داریم که مانند پدر من سر بزنند یکی کریم باوی است. غلامحسین مظلومی بود که خدا رحمتش کند و علی دایی. شما یک مهاجم به من بگویید که بتواند در حد این چهار نفر سر بزند. جدا از این خصوصیت های فنی همان زمانی که فوتبال بازی میکرد و چه زمانی هم که فوتبال بازی نمیکرد این مردمداری برایش خیلی مهم بود. میگفت همین ملت ما را بالا بردند.اگر ما مدال می آوردیم این ملت بودند که از ما پشتیبانی کردند. آدمی باگذشتی بود. مگر میشود یک آدم اینگونه از زندگی خودش وخانوادهاش بگذرد؟ از همه چیزش گذشت. هیچ وقت از کسی خواهشی برای خودش نکرد. هیچ وقت سر تعظیم برای کسی برای چیزی پایین نیاورد. هیچ وقت از کسی چیزی نخواست. حتما آدمی در این حد غرور بزرگی داشته و نمیتوانسته غرور خود را بشکند. دیگران باید میفهمیدند که همایون خان را در چه جایگاهی قرار بدهند. اما متاسفانه بعضی ها به پدرم آن اوایل اجازه نمی دادند که به استادیوم برود و بازیها را از نزدیک تماشا کند. خیلی سختیها و بیمهریهای زیادی در فوتبال کشید. اما به من می گفت: روزی که از دنیا رفتم همه می فهمند که آدم خادمی بودم نه آدم خائن. پدرم این طوری بود. پاهایش را برای مردم داد.
در سال 1347 قبل از بازی فینال مقابل رژیم صهیونیستی بک وسط تیم برمه روی پای پدرم خطا می کند که مینیسک و لیگمان های دو تا پای پدرم پاره میشود.بازی فینال مقابل رژیم صهیونیستی دکتر راستان به همایونخان میگوید اگر آمپول بیحسی بزنم و به زمین بروی باید برای همیشه فوتبال را کنار بگذاری، پدرم قبول میکند و میگوید این مردمی که آمدند استادیوم نباید ناراحت به خانه برگردند.اتفاقا همان بازی هم گل تساوی مقابل رژیم صهیونیستی را میزند و ایران قهرمان میشود.مادرم برای من تعریف میکند آن شب بعد از بازی همایون از امجدیه تا پیچشمرون روی دستهای مردم بود. این افسانه نیست. مردم اینطور پدرم را دوست داشتند.
دست علی دایی را میبوسم
علی دایی بعد از سفری که به همراه پدرم برای دریافت جایزه مشاهیر آسیا رفته بود مصاحبه کرد و گفت من همایون خان را میشناختم اما تازه در مراسم مشاهیر آسیا فهمیدم که همایون خان چه شخصیت بزرگی است و ما باید به همایون خان افتخار کنیم. من همین جا باید عرض کنم که دست علی دایی را میبوسم. چون وقتی پدرم برگشت به من گفت آقای دایی آنجا خیلی به من محبت کرد. خیلی مواظب من بود و به من لطف داشت. حتی به من کمک کرد که بالای سن بروم. علی دایی این مرام ها را دارد و من واقعا از او ممنونم.
ابروی همایون بهزادی در جریان یکی از دربیها شکافت که در این عکس لحظه مداوای سرپایی او در آن مصدومیت به تصویر کشیده شده است.
جشن تولد جنجالی
پدرم میگفت هیچوقت به خاطر کسی به مراسم ترحیم نرو. هر وقت رفتی سعی کن به خودت نهیب بزنی. من از آقای بنگر خیلی تشکر میکنم اولا این را بگویم که اینقدر مردم و ملت آمدند که اصلا احتیاجی به آمدن کسی نبود ولی آقای بنگر اگر آمد در درجه اول به خودش احترام گذاشت. من پسر همایون خان هستم. مردی که از هیچ کس طلبکار نبود همچنان که بدهکار کسی هم نبود. بنابراین باید بگویم دست همه عزیزانی که به مراسم خاکسپاری و مجلس ترحیم آمدند را میبوسم و از آنها قدردانی میکنم. هر کسی که آمد در درجه اول به خودش احترام گذاشت. بازیکنان پرسپولیس همگی برای من عزیز و محترم هستند. همهشان در روز خاکسپاری آمدند و از این بابت از آنها ممنونم. بنابراین دلیلی وجود ندارد در روزهایی که پرسپولیس بازیهای حساسی در پیش دارد بخواهیم با گلایه و دلخوری کام خودمان را تلخ کنیم و خدای نکرده حاشیههایی برای تیم بزرگ پرسپولیس به وجود بیاوریم. این بازیکنانی که به تولد رفتند را نباید تخریب کنیم. هیچ گلهای از آنها ندارم. پدرم همیشه میگفت هیچ موقع حرفی نزنید که به پرسپولیس لطمه بزند. در تمام عمرش خودش هیچوقت این کار را نکرد. میگفت هر مربی و مدیرعاملی آمد باید دست دوستی به طرفش دراز کرد و به او کمک کرد که پرسپولیس خوبی بسازد. شوخی نیست. پرسپولیس در 5 سال اول ساخته شدنش 4 جام بدست آورده است. این نتیجه همدلی است که بین بازیکنان در آن زمان بوده است.
پیشنهاد بایرن و دوسلدورف به همایون
هیچوقت پیراهن پرسپولیس را عوض نکرد. آن یک سالی که به پیکان رفت علی عبده گفت من خودم به همایون خان گفتم که به پیکان برود. یک سال به پیکان رفت و بعد دوباره به پرسپولیس برگشت و پرسپولیس را ساخت. روزی هم که فوت کرد دیگر فایده ای نداشت که بگوییم پدر پرسپولیس رفت. بایرن مونیخ و دوسلدورف آن زمان که پدرم بازی میکرد به عمویم گفته بودند برادرت همایون را می خواهیم. عمویم آن زمان در آلمان درس میخواند. خیلی به پدرم گفت. اما پدرم قبول نکرد. میگفت حالی که در پرسپولیس دارم را با هیچ چیز عوض نمیکنم. به خدا غصهام میگیرد که بعضی وقتها می بینم بازیکن پرسپولیس به خاطر مبلغی کمتر و بیشتر رفتارهای عجیبی از خودش نشان میدهد. این تیم اینگونه پرسپولیس شده و بازیکنان باید قدر این پیراهن را بدانند. راجع به پرسپولیس امسال خیلی با پدرم بحث میکردیم. از من نظر میخواست. در ابتدای فصل که پرسپولیس خوب نتیجه نمیگرفت میگفت این تیم جوان شده و وقتی یک تیمی را کلا زیر و رو میکنید و یک تیم جوان درست میکنید زمان میبرد که بازیکنان جوان با هم هماهنگ شود و معتقد بود که پرسپولیس در اواسط فصل نتایج بهتری میگیرد. او فوتبال را خیلی خوب بلد بود.
گفتوگو: احسان احمدیان