لطفا به مردم آدرس غلط ندهید
عجب! افسوس! تنها همین دو کلمه از زبان مردم شنیده میشد. چطور قرار است تیمی به المپیک برود که کادر فنیاش از برخوردهای فیزیکی با سرمربی تیم ملی بزرگسالان استقبال میکند؟
گروه ورزشی ایلنا: حذف تیم ملی امید اتفاق تلخی بود. تلخ از این نظر که جمعی از بهترین بازیکنان رده امید با همه وجود برای صعود به المپیک تلاش کردند اما این اتفاق رخ نداد. باید به این بازیکنان خسته نباشید گفت. آنها جوانمردانه جنگیدند اما فوتبال همین است؛ شاید برشی از زندگی است؛ برد و باخت دارد. تلخ و شیرینهایش بی امان هجوم میآورد اما معمولا سئوالها بر قوت خود باقی میمانند؟ حتی این سئوالها میتواند در مواقعی که تیم مان موفق بوده نیز مطرح شود؛ چه شد که پیروز شدیم؟ اما متاسفانه امروز ما باید سئوال دیگری از خودمان بپرسیم؛ در روزی که میشد سرمان را بالا بگیریم و بگوییم با وجود همه فاصلههایی که از لحاظ ساختاری با فوتبال ژاپن داشتیم دیشب شکستشان دادیم و حالا غرق در رویا شدهایم. اما واقعیت چیز دیگری است. ما باختیم و حالا سئوال اصلی این است؛ چرا باختیم؟ سئوال سختی نیست. بهتر است کمی به عقب برگردیم؛ به روز بدرقه. روزی که سرمربی تیم ملی ایران در مراسم بدرقه امیدها شرکت نکرد و علیه رئیس فدراسیون فوتبال تندترین موضع ممکن را اتخاذ کرد. 11 دی تا 2 بهمن فاصله زیادی نبود. آیا رفتار حرفهای این بود که در روز بدرقه تیم امید حاشیه و جنجال رسانهای را با یک قهر کلید بزنیم؟ مدیر این تیم چه کرد؟ موضع حبیب کاشانی در قبال همه این جنگهای رسانهای چه بود؟ جز سکوت؟ جز محافظهکاری؟ جز مصلحت اندیشیهایی که به قیمت از دست رفتن دوباره رویای المپیک تمام شد؟ این سئوالها یک روز بعد از حذف امیدها بی وقفه ذهن هواداران فوتبال را به خود مشغول کرده است. چرا وقتی محمد مایلی کهن بارها با مصاحبههایش خود علیه ارکان فدراسیون فوتبال و شخص کیروش مواضع تندی اتخاذ میکرد و این رفتار غیر حرفهای را بارها و بارها علیرغم تذکرات رئیس فدراسیون فوتبال تکرار میکرد حبیب کاشانی سکوت کرده بود؟ همه تلاشها را برای ساکت نگه داشتن محمد مایلیکهن نه از حیث اجنبی پرستی بود و نه از سر عداوت. چه کیروش نیز مربی بی عیبی نبوده و رسانهها بر همه رفتارهایش مهر تایید نزدهاند. اما همه آن تلاشها، آقای مایلیکهن! همه آن تلاشها به این دلیل بود که اینگونه سخن کوتاه نکنید؛ عذر میخواهیم!
عذر بدتر از گناه به چه کار میآید وقتی فقط با رعایت کردن بدیهیترین اصول حرفهایگری میتوانستید با مصاحبه نکردن و سکوت کردن به شاگرد قدیمیتان بیشتر کمک کنید. شاگردی که باید بداند مربیگری در مدرسه فوتبالهای امریکا با مربیگری در سطح تیم ملی فرق میکند. خیلی هم فرق میکند. اما این از بدشانسی شاگرد بود که استاد که اتفاقا خود نیز تجربه مربیگری در سطح تیم ملی را داشت به او تعامل نیاموخت بلکه تقابل را به او دیکته کرد و این محصول کسی بود که آخرین بار تنها برای چند هفته سرمربیگری تیم ملی بزرگسالان را تجربه کرد و در طول آن چند هفته آن قدر دعوا کرد که فدراسیون فوتبال مجبور به برکناریاش شد. حیف. حیف اگر در شروع راه استادی بالای سر خود ببینی که جز تقابل و قهر و خط و نشان کشیدن چیز دیگری به تو نیاموزد.
اما همه داستان از دست رفتن رویای المپیک به همین نامها ختم می شود؟ مایلیکهن، خاکپور و کاشانی؟ بهتر است باز هم به زمان قبلتری برگردیم. مثلا از روزی شروع کنیم که وزارت ورزش در آستانه انتخاب کرانچار ناگهان قهرمان بازیاش گل کرد. وزیر دستور داد که کمیته ارزشیابی مربیان خارجی تشکیل شود. کمیتهای که فقط یک کاربرد داشت؛ "دور کردن کرانچار از مربیگری تیم ملی امید." به محض اینکه این هدف محقق شد و برچسبهای مختلفی به کرانچار زده شد دیگر هیچ خبری از کمیته مذکور نبود. راستی آقای وزیر! در مورد لوزانو و کواچ هم چنین کمیتهای را تشکیل دادید؟ در مورد باوئرمن چطور؟ اگر پاسختان مثبت است چرا رسانهها از جزییات آن بی خبر هستند؟ چون وقتی قرار بود همه آنهایی که با کیروش مشکل داشتند را در تیم ملی امید جمع کنید کمیته ارزشیابیتان خیلی فعال بود اما پس از شکل گیری ائتلاف ضد کیروش در تیم امید انگار هیچ مربی خارجی نیاز به ارزشیابی پیدا نکرد.
اتفاق دلخواه آقای وزیر رخ داده بود. وزیری که بارها و بارها در طول یکی دو سال اخیر علیه کیروش موضعگیری کرده است؛ وزیری که به مجلس رفت و از نمایندگان گلایه کرد که چرا دستش را برای دخالت در امور فدراسیونها باز نمیگذارند؟! «مجلس کاری کند تا در فدراسیون فوتبال حق ورود داشته باشم!»
بله، اتفاق دلخواه این وزیر رخ داد. حبیب کاشانی که اسفندماه سال گذشته تندترین حرفها را علیه کیروش به زبان آورد اما بعدها مواضع خود را زیرکانه تغییر داد مدیر تیم ملی امید شد. مخالف شماره یک کیروش که حتی در بهبوهه مسابقات تیم امید در قطر از مصاحبه علیه کیروش عبایی نداشت و در طول ماههای اخیر بارها با کنایههایش از خجالت کی روش درآمد به عنوان مدیر فنی تیم ملی امید انتخاب شد و حالا ضلع سومی نیاز بود تا قربانی شود. چه کسی بهتر از محمد خاکپور؟ مرد با اخلاق فوتبال ایران که او را جز به خوشنامی و رفتار حرفهای نمیشناختیم. اما او نیز به مرور از این بازی استقبال کرد. ظاهرا همه چیز بر وفق مراد وزیر ورزش بود. در این بین عدم کفایت لازم از سوی کفاشیان برای برخورد با شکل گیری چنین ائتلافی در تیم ملی امید باعث شد تا پیشرویها در زمینه مخالفت با کی روش سرعت بیشتری هم به خود بگیرد. روندی که کادر ایرانی را از تمرکز روی مسایل فنی دور و دورتر میکرد. کار به جایی رسید که مایلیکهن کی روش را تهدید به زد و خورد کرد که در صورت حضور در قطر و تمرینات تیم ملی امید تضمینی برای عدم برخورد فیزیکی وجود ندارد.
عجب! افسوس! تنها همین دو کلمه از زبان مردم شنیده می شد. چطور قرار است تیمی به المپیک برود که کادر فنیاش از برخوردهای فیزیکی با سرمربی تیم ملی بزرگسالان استقبال میکند؟
وزارت ورزش از شکل گیری این ائتلاف به شدت حمایت کرد. چه گمان میکرد با کادری ایرانی که به شدت ضد کیروش هستند به المپیک میرود و آن وقت زمان طلایی برای کلید زدن پروژه حذف کی روش فرا رسیده است. چنین نشد. همیشه همه اتفاقها آن طوری پیش نمیرود که شما میخواهید. وزارت ورزش ناراحت است. مردم هم ناراحتند. این ناراحتی اما تفاوتهایی با هم دارد. مردم ناراحتند چون 120 دقیقه انتظار، جز نابودی یک رویای تاریخی چیز دیگری برای شان نداشت و وزارت ورزش ناراحت است چون ائتلافی که از آن حمایت کرده بود برای محقق کردن هدف آقای وزیر دانش کافی نداشت. اعتراف تلخ یا شاید قهرمان بازی شاگردی که تا دیروز در مراسم بدرقه قهر را به رفتار حرفهای ترجیح داد؛ «تیم امید به دانش پایین من باخت.»
اما سخنی کوتاه با رئیس جمهور؛ آقای دکتر روحانی سلام! تیم ملی امید دیشب حذف شد. این شکست دلایل متعددی دارد. در روزهایی که برجام به نتیجه رسید و کام مردم از شنیدن خبرهای خوب از سوی دولت شیرین شد، اینبار باز هم یک شکست تاریخی در فوتبال مردم را از فوتبال دلسرد کرد؛ خیلی دلسردتر از قبل. آدرس درست را اگر بیابید درست به همان جایی میرسید که همین حالا قصد دارد به مردم آدرس غلط بدهد. همین.