آشنایی با موفقترین چهره در دنیای هنرهای رزمی ترکیبی
یک ماجراجویی بزرگ؛ از اخراج از مدرسه تا ریاست UFC
اخراج از مدرسه، استخدام در هتل پنجستاره و کتک خوردن تا سرحد مرگ بخشی بخش عجیبی از زندگی رئیس فعلی UFC است.
به گزارش ایلنا، نام «دانا وایت» شاید به گوش هرکسی نخورده باشد، اما او برای دوستداران ورزشهای رزمی بخصوص لیگ UFC نامی شناختهشده است، چون او رئیس مسابقات UFC (Ultimate Fighting championship) بهعنوان بزرگترین سازمان برگزارکننده مسابقات هنرهای رزمی ترکیبی (MMA) است. اما اینکه او چگونه این امپراتوری 365میلیون پوندی را برای خودش تشکیل داده چیزی است که شاید حتی بسیاری از اهالی این رشته ورزشی هم ندانند و داستان رسیدن این مرد 51ساله آمریکایی به این جایگاه جذابیتهای خودش را دارد. رسیدن او به این جایگاه زمانی جالبتر میشود که بدانید او قبل از اینکه پا در وادی مبارزات آزاد و UFC بگذارد بهعنوان یک خدمتکار حمل بار و چمدان مسافران در هتل بوستون هاربر کار میکرد.
شروع مسیر رسیدن دانا وایت به ریاست UFC با برگزاری کلاسهای بوکس بود و به نظر میرسید از این کار هم لذت میبرد. این کار او توجه شروری به نام وایتی بولگر و دار و دسته اراذل او موسوم «وینتر هیل» را که سهم خودشان را از کار و کاسبی او میخواستند جلب کرد. وایت ترس جانش را داشت بخصوص که یکبار هم دسته اراذل در یک کافه او را به قصد کشت کتک زدند بهطوری که بخشی از قدرت شنواییاش را از دست داد و دچار آسیبهای عصبی شد که نتیجه آن دچار شدن او به یک بیماری به نام «مینیر» شد؛ مرضی که طبق توصیف خود دانا وایت مانند سرگیجه است. با این حال هیچ چیزی مانع از تلاش وایت برای رسیدن به اهداف بلندپروازانهاش برای تبدیل UFC به یک سازمان محبوب در سطح جهانی با درآمدهای چندمیلیارد دلاری نشد، حتی آن راهبههایی که او را بهخاطر مزاحمت ایجاد کردن برای زندگیشان از مدرسه کاتولیک اخراج کردند.
وایت فرزند جون و دانا سینیور، متولد ماساچوست آمریکاست که در ابتدا توسط مادرش و خانواده او بزرگ شد و بخش اعظم دوران کودکیاش را در کنار آنها سپری کرد. آنها به لسآنجلس سفر کردند؛ جایی که او در مدرسه بیشاب گورمن، یکی از مدارس کاتولیک نامنویسی کرد. آنجا بود که او با لورنزو فرتیتا آشنا شد؛ کسی که بعدها همراه با او سازمان UFC را راهاندازی کرد. دانا وایت در آن مدرسه هر چیزی بود جز یک شاگرد منضبط و الگویی برای سایرین.
در واقع او به این خاطر از آن مدرسه اخراج شد که برای راهبههایی که آنجا به او درس میدادند بیش از اندازه دردسر میساخت. بعدتر در همان سال اول تحصیلش از دو کالج متفاوت اخراج شد. رویاهای او با درس و مدرسه محقق نمیشد، او میخواست بر دنیای بوکس حکمرانی کند.
بعد از ترک کالج، وایت 19ساله در هتل پنجستاره بوستون هاربر بهعنوان خدمه باربر مشغول به کار شد. با این حال او میدانست تقدیرش این نیست که در حوزه گردشگری کار کند: «یک روز در لابی هتل ایستاده بودم و با خودم گفتم، من اینجا چه غلطی میکنم؟ به همین دلیل از در ورودی اصلی هتل بیرون زدم و یکی از دوستان خوبم که هنوز هم یکی از دوستانم خوبم هست و آن زمان دربان هتل بود، به من گفت داری چه کار میکنی؟ من هم گفتم دارم ترک کار میکنم. من میخواهم وارد تجارت مبارزه شوم. او هم جواب داد این احمقانهترین چیزی است که در تمام زندگیام شنیدهام. با این وجود با خودم گفتم مگر بدترین اتفاقی که با تلاش برای رسیدن به هدفم میخواهد برایم رخ دهد چیست؟ روزی که از هتل بیرون زدم، میدانستم حتی اگر به هدفم نرسم هم دوباره میتوانم برگردم و هر زمانی که بخواهم خدمتکار شوم. همیشه میدانستم بهدنبال چه چیزی هستم و هر روز که از خواب بیدار میشدم به سمت هدفم حرکت میکردم. من آن زمان حتی ماشین هم نداشتم. یک موتور تریل داشتم و با آن به سرتاسر شهر میرفتم.»
کتکی فراموش نشدنی
وایت 21 سالش بود که آنقدر کتک خورد که مرگ را در یکقدمیاش میدید. این اتفاق زمانی رخ داد که یک دسته از اراذل جوان بیرون یک مرکز تفریحی معروف در بوستون به او حمله کردند: «آن آدمها مرا برای 20 دقیقه تا جایی که میخوردم کتک زدند و آنقدر زدند تا پلیس از راه رسید. یادم هست یک لحظه روی یکی از زانوهایم افتاده بودم و یکی از آن آدمها نزدیک به هزاربار با مشت به گوش من کوبید. از هر طرف که فکر کنید کتک میخوردم. آنها اهل چارلزتاون بودند و شانس آوردم که چاقو نخوردم. خیلی خوششانس بودم که فقط کتکم زدند.» از آن روز وایت دچار بیماری مینیر شد که هر از چند گاهی او را دچار علائمی مانند سرگیجههای چند ساعتی میکرد که البته سالهای بعد درمان شد.