انجام امور اصلاحی، عاملی برای قتل امیرکبیر
تجدیدنظر امیرکبیر در هزینههای دولتی از جمله کسر یا حتی حذف مستمریها، نارضایی بی سابقهای در محافل درباری برانگیخت.
مهمترین مخالفان امیرکبیر، درباریان به ویژه نزدیکان ناصرالدین شاه بودند که به دلیل اصلاحات وی، منافعشان به خطر افتاده بود. افراد پرنفوذی که نتوانستند در برابر اصلاحات امیرکبیر به خصوص در زمینه اوضاع مالیه کشور وضعیت را تحمل کنند. به همین دلیل، از همان روزهای آغاز صدرات میرزا تقیخان و فعالیت جدی وی برای تغییر وضعیت نابسامان کشور، او با مخالفان جدی در دربار روبرو شد.
به گزارش ایلنا، حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهدعلیا(مادر شاه)، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت. برخی از درباریان که فعالیتهای او را مخالف منافع خود میدیدند، به او تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد. چنان که تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود شد.
محمدرضا جوادی یگانه در پِژوهشی درباره استدلال های مخالفان امیر کبیر در آن مقطع زمانی، بر نقش ۵ گروه در مخالفت با اقدامات اصلاحی امیرکبیر اشاره می کند: ۱ - روحانیان ۲ - درباریان(شاهزادگان قاجار و وابستگانشان) ۳ - دیوانیان ۴ - زنان حرمسرای شاه ۵ - دول بیگانه. هر چند در این باره استدلال های مختلفی وجود دارد اما داستان شکل گیری مخالفان امیر کبیر به دوران محمد شاه برمی گردد. محمدشاه شنبه چهارم سپتامبر ۱۸۴۸ میلادی فوت کرد.
کاردار سفارت انگلیس با فرستادن پیکی این خبر را به ناصر الدین میرزا در تبریز رساند. میرزا فضلالله نصیرالملک پیشکار ناصرالدینشاه در مهیا کردن مقدمات حرکت شاه به تهران درماند و میرزا تقی خان مامور به این کار شد.
میرزا تقی با استقراض پول، ناصرالدینشاه را شش هفته بعد به تهران رساند. در این مدت، مهدعلیا در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود و میرزا آقاخان نوری که به قم تبعید شده بود را هم به تهران فراخواند.
میرزا نصرالله صدرالممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست، در منزل حاجی میرزا آقاسی منزل کرده بود و مشغول دسیسه چینی علیه میرزا تقی خان بود. اما شاه که به تهران رسید، بلافاصله میرزا تقیخان را به مقام صدارت برگزید و لقب امیر کبیر را به وی اعطا کرد.
همین موضوع باعثایجاد مخالفت در میان درباریان شد به طوری که با دسیسه، نخستین آشوب را در آغاز صدرات او برنامهریزی کردند. شورش سربازان آذربایجانی پاسدار ارک در تهران تنها چهار ماه و نیم پس از صدارت وی بود که به تحریک برخی از درباریان انجام شد.
در این آشوب دو هزار و پانصد سرباز آشوبگر خانه امیر را محاصره کرده و خواستار عزل وی شدند. روز بعد بین محافظان خانه امیر و سربازان درگیری ایجاد و موجب کشته شدن دو تن از محافظین شد. امیر به خانه میرزا آقاخان نوری رفت و فتنه با وساطت چند نفر از جمله میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلیخان جوانشیر فرونشست. در این آشوب مردم تهران به حمایت از امیر برخاستند و دکانها را بسته و به مقابله با یاغیان پرداختند.
اما این آشوب تازه ابتدای مخالفتها و دسیسهچینیها بود. بسیاری از منابع تاریخی بر قطع منافع درباریان در مخالفت با میرزا تقیخان تاکید دارند؛ به گونهای که امانت در این باره نوشته: تجدیدنظر امیرکبیر در هزینههای دولتی از جمله کسر یا حتی حذف مستمریها، نارضایی بی سابقهای در محافل درباری برانگیخت.
در این میان، اصلاحات امیرکبیر در حذف القاب و عناوین فرمایشی نیز یکی از موضوعاتی بود که خشم درباریان را برانگیخت. امیرکبیر با اعتقاد به اینکه القاب و عناوین فرمایشی موجب زیانهای اجتماعی است، در نامیدن دیگران به گفتن واژه «جناب» اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
لسان الملک سپهر نیز در کتاب ناسخ التواریخ بر بی اهمیتی امیرکبیر به مقام شاهزادگان و کوچک شمردن آنها اشاره میکند و کنارگذاشتن شاهزادگان و درنظر نگرفتن مقام اشرافیت آنها را باعثافزایش مخالفان او میداند. همین خصوصیتهای اخلاقی امیرکبیر و از سوی دیگر تاکید او بر انجام امور بدون فوت وقت و منظم نیز موجب افزایش مخالفانش در دربار شده بود. به طوری که درباریان نیز در خطر افتادن سلطنت و خطر وقوع جنگ در کشور را مطرح کردند و با این دیدگاه سعی در تخریب امیرکبیر داشتند.
هر چند برخی بر نقش خارجیان در مخالفت با امیرکبیر نیز تاکید دارند. به طوری که مکی در کتاب خود بر نقش درباریان مغرض و تلاش آنها در تحریک مهدعلیا اشاره میکند که آنان را آلت دست مغرضین و بیگانگان میداند و معتقد است که: برخی درباریان در مخالفت با امیرکبیر بند و بست با بیگانگان را ملحوظ کردند تا خود را بهتر مجهز کنند ولی در میان آنان نیز کسانی بودند که صرفا به منظور جلب منافع شخصی و حب مقام که وجود امیر کبیر را منافی اجرای مقاصد شوم خود میپنداشتند، با بیگانگان تماسی نداشته و متفقا با امیرکبیر مخالفت میکردند.
پس از مرگ امیرکبیر، نویسندگان بسیاری دلیل مرگ میرزا تقیخان را حسد حاسدان عنوان کردند و علت آن را عملکرد اصلاحی امیر نامیدند. حاج سیاح در کتاب خاطرات حود در این باره می نویسد: از قراری که محقق گردیده، چون مداخل ناروای بعضی ها را قطع نمود و حقوقهای اضافی را کاست و در مقابل مطامع بیگانگان ایستادگی کامل کرد، بعضی بدگوییها در حق او کرده بودند که خیال سلطنت دارد و نفوذ او در مملکت از شاه بیشتر است.
اما حسین پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی با تاکید بر خطر امیرکبیر به دلیل نفوذش روی سپاهیان، بر نگرانی شخص شاه دست میگذارند: ناصرالدین شاه با وجود جوانی، تا مدتی در مقابل القائات دشمنان امیر و تحریکات مادر خود مقاومت به خرج میداد و از عملیات و اقدامات امیر پشتیبانی می کرد اما به تدریج مغلوب دمدمه های ایشان گردید و از اواخر سال ۱۲۶۷ کم کم نظر خود را نسبت به آن وزیر با تدبیر تغییر داد؛ مخصوصا چون امیر در میان سپاهیان محبوبیتی تام داشت، مغرضین به شاه فهماندند که امیر در خیال سلطنت است و از آنجا که امیر هم در انجام کارها تا حدی استبداد به خرج می داد و غالبا به اوامر شاه جوان اعتنایی نمی کرد، سوءظن شاه نسبت به او شدت یافت. همین موضوع نیز باعثشد تا شاه فرمان تبعید و بعد از آن، قتل امیرکبیر را صادر کند.