مرکز پژوهش های مجلس بررسی کرد؛
شکاف در ائتلاف غربی عربی و ضرورت شرکت ایران در ژنو ۲
شرکت جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس ژنو ۲، علاوهبر افزایش شانس موفقیت این کنفرانس، میتواند شکاف در ائتلاف غربی عربی را آشکارتر نماید و فشار تودههای عرب بر روی مقامات عربستان را بیشتر سازد.
مرکز پژوهش هی مجلس با تحلیل سفر هفته گذشته اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در سوریه به تهران به این نتیجه رسید که شرکت جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس ژنو ۲، علاوهبر افزایش شانس موفقیت این کنفرانس، میتواند شکاف در ائتلاف غربی عربی را آشکارتر نماید و فشار تودههای عرب بر روی مقامات عربستان را بیشتر سازد.
به گزارش ایلنا، نتایج این بررسی ها به شرح ذیل است:
مقدمه
سفر هفته گذشته اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در سوریه به تهران از جنبههای گوناگون حائز اهمیت و قابل بررسی است. تور منطقهای اخضر ابراهیمی از مصر، کویت و عراق به ایستگاه تهران رسید. وی پس از تهران وارد سوریه و لبنان گردید و نهایتاً عازم ژنو شد تا زمینههای برگزاری کنفرانس ژنو ۲ را فراهم کند. تحلیلگران گمانهزنیهای زیادی را در مورد سفر فرستاده دبیرکل ملل متحد و اتحادیه عرب به تهران مطرح کردهاند. درحالی که جبهه غربی عربی از شروع بحران سوریه بهدنبال کنار گذاشتن بازیگران منطقهای همچون جمهوری اسلامی ایران که معتقد به سازوکارهای منطقهای برای مشکلات امنیتی منطقه بودند، اما تداوم بحران سوریه یکبار دیگر ناتوانی رویکردهای یکجانبه و غیربومی را برای مواجهه با بحرانهای منطقهای نشان داد. ایران از ابتدای بحران سوریه بر لزوم یافتن راهحل سیاسی سوری سوری از طریق اراده مردم سوریه، برای پایان دادن به اقدامات خشونتبار و قطع حمایت برخی کشورها از گروههای افراطی و تکفیری تأکید کرده است. از آنجا که مجلس شورای اسلامی عصاره و چکیده مردمسالاری دینی در ایران است تحرکات دیپلماتیک این نهاد میتواند اهمیت زیادی در مشروعیتبخشی به سیاست و راهحل ایران مبنیبر نقشآفرینی اراده مردم سوریه در آینده این کشور داشته باشد. سفر اخضر ابراهیمی به تهران و دیگر کشورهای منطقه، نشانگر اهمیت یافتن یک راهحل منطقهای بینالمللی برمبنای مشارکت همه طرفهای درگیر را برای بحران سوریه از یکسو و نقش تأثیرگذار و مثبت کشورمان در تحولات منطقهای ازسوی دیگر میباشد.
بستر منطقهای جدید
در فضای جدیدی که رایزنی¬های اخضر ابراهیمی از آن متأثر است، مصر بهواسطه تحولات ماههای اخیر و کودتای ارتش علیه دولت اخوانی محمد مرسی بیشتر سرگرم مسائل داخلی خود است و چندان حساسیت قبلی را در تحولات سوریه ندارد، مواضع رسمی دولت جدید مصر عمدتاً تحتالشعاع ائتلافهای منطقهای و جنبههای مشروعیتبخش مخالفت با اسد در میان تودههای جهان عرب است، دقیقاً همانگونه که اسرائیلستیزی برای کشورهای عربی منطقه از ناحیه تودهها مشروعیت ایجاد میکرد. قطر هم که یکی دیگر از بازیگران فعال در بحران سوریه در حوزه حمایتهای مالی و لجستیکی از گروههای مسلح تروریست علیه ملت سوریه بود، از زمان نقشآفرینی بندر بن سلطان عربستانی در پرونده سوریه و متن پرونده سوریه از دوحه ریاض عملاً نقش کمرنگتری را ایفا میکند و اعتماد به نفس کاذب قبلی را که بهواسطه نقش نیابتی ازسوی آمریکا، قدرت مالی و برخورداری از شبکه الجزیره بهدست آورده بود تا حدود زیادی از دست داده است. ترکیه بنا بهدلایل گوناگون در حال تعدیل دیدگاه خود درخصوص بحران سوریه است، همگرایی در روابط آنکارا بغداد و آنکارا تهران از قرینههای این چرخش ترکیه است. عربستان سعودی نیز از تحولات عرصه میدانی سوریه چندان راضی نیست، همینطور از تحرکات دیپلماسی جدید جمهوری اسلامی ایران در حوزه تنشزدایی با اروپا، چشمانداز مناسب مذاکرات هستهای و از همه مهمتر نزدیکی ایران و آمریکا ناخرسند است. تحولات مذکور فشار زیادی را روی عربستان برای تغییر و اصلاح رفتارش در قبال سوریه وارد میآورد، این کشور به همراه ترکیه دیگر امید چندانی به حمله نظامی متحدان غربی خود به سوریه ندارند و سفرهای بندر بن سلطان به مسکو برای تغییر نظر مقامات کرملین نیز ناکام ماند. پایگاه نفوذ این کشور در لبنان هم چندان وضعیت مناسبی ندارد و تحولات مصر هم باعثشده حماس مجدداً آواز نزدیک شدن به ایران را پس از رفتن مرسی سر دهد. عربستان عصبانیت خود را در شکست در مسئله سوریه با نپذیرفتن عضویت غیردائم شورای امنیت نشان داد. همه تحولات اخیر بهگونهای بوده که موضع ایران را در منطقه تقویت میکند. امری که بهواسطه انتخابات پرشور ریاستجمهوری ایران تغییر زیادی یافته است.
انسجام و یکپارچگی در جبهه مقاومت
رایزنیهای ابراهیمی پیرامون کنفرانس ژنو ۲ در بستر منطقهای متفاوتی از آنچه یکسال قبل در اواخر مهر ۱۳۹۱ در سفرش به تهران با آن مواجه شد صورت میپذیرد. عمدهترین تحولات مذکور عبارتند از: ۱. انتخابات پرشور ریاستجمهوری ایران و افزایش قدرت چانهزنی نظام جمهوری اسلامی ایران بهویژه بهواسطه حواشی انتخابات قبلی ریاستجمهوری ۲. دیپلماسی فعال دولت جدید ایران از نیویورک تا ژنو و پایتختهای منطقه ۳. تحولات داخلی مصر ۴. نزدیکی مجدد مقاومت فلسطین به ایران ۵. همگرایی در روابط تهران آنکارا و بغداد آنکارا ۶. تحولات جدید در روابط ایران و آمریکا و تغییر نسبی نگرش طرفهای غربی درخصوص نقش ایران در نظم منطقهای در خاورمیانه.
نکته بسیار مهمی که درخصوص صفبندی بازیگران منطقهای در بحران سوریه وجود دارد حفظ انسجام و یکپارچگی در محور مقاومت است که ایران، سوریه و حزب الله و عراق بهعنوان عضو تازهوارد آن را در عالیترین سطح حفظ کردند از شروع بحران در عرصه میدانی نیز حزب الله وارد کارزار شد و معادلات میدان جنگ علیه گروههای تکفیری را به نفع متحد منطقهای خود رقم زد. ازسوی دیگر انتخابات ایران و دامنه تحولات دیپلماتیک بعد از آن، قدرت منطقهای نسبتاً منقبض شده چند سال اخیر ایران را آزاد کرد. در حوزه بینالمللی نیز متحدان فرامنطقهای سوریه یعنی روسیه و چین نیز از انگیزه و سرسختی قابل توجهی در دفاع از مواضع خود برای دفاع از این کشور برخوردار بودند، بهگونهای که تحلیلگران از شروع جنگ سرد جدیدی میان روسیه و آمریکا سخن به میان آوردند و سوریه را نمادی مشابه دوران جنگ سرد لقب دادند.
عدم انسجام و چنددستگی در جبهه مخالفین دولت سوریه
اما در نقطه مقابل شاهد انسجام و یکپارچگی کمتری در محور غربی عربی بودیم. از یکسو، طیف بازیگران حامی مخالفان نظام حاکم سوریه بسیار زیاد بود و هر کدام از بازیگران منافع و اهداف متفاوتی در سوریه دنبال میکردند، تنها مخرج مشترک بین همه این بازیگران ساقط کردن دولت بشار اسد بود. اما درخصوص آینده پس از بشار اسد با هم اختلافات بنیادی داشتند و به واسطه ماهیت نیروهای درگیر در عرصه میدانی سوریه، تسلط چندانی نیز بر شکل دادن به سوریه احتمالی پس از اسد نداشتند، لذا در مورد دورنمای سوریه تصویر مغشوش و مبهمی وجود دارد. عربستان اهداف بسیار متفاوتی از ترکیه در سوریه داشت، ریاض از یک مدل سلفی در سوریه استقبال میکرد، درحالی که ترکیه و مصر از روی کار آمدن یک حکومت اخوانی حمایت میکردند که در این خصوص با قطر اشتراک نظر داشتند. عربستان که از تحولات منطقه دچار هراس شده بود بهدنبال آن بود تا با نشان دادن هزینههای انقلاب از طریق دامن زدن به گسیل نیروهای افراطی به سوریه، از مخالفان داخلی دولت آل سعود و دیگر گروههای تحولگرای جهان عرب زهر چشم بگیرد. اسرائیل از رفتن اسد حمایت میکرد اما در مورد به قدرت رسیدن گروههای افراطی نگرانی چندانی نداشت چراکه بارها از زبان مقامات خود گفته بود که حکومت القاعده را بر حکومت فعلی سوریه ترجیح میدهد، برخلاف ترکیه از تجزیه سوریه استقبال میکرد، ازسوی دیگر این تفاوتها در میان بازیگران فرامنطقهای غربی نیز به چشم میخورد. بازیگرانی که توقعات دوستان عرب و ترک خود را درخصوص اقدام مؤثر علیه دولت سوریه برآورده نکردند.
مسائل فوق یعنی انسجام در یک جبهه و عدم انسجام در سمت مقابل، باعثفرسایشی شدن بحران و همینطور کمک به دولت سوریه برای تداوم حکمرانی شد، در حوزه منطقهای هم باعثشده برخی از بازیگران به تعدیل یا تجدیدنظر درخصوص بحران سوریه روی بیاورند. ازجمله این بازیگران ترکیه است که درحال عادیسازی روابط خود با عراق و ایران است. ترکیه متوجه این نکته شده که محاسبات دقیقی از بحران سوریه نداشته و باید محتاطانهتر عمل کند، مسئله کردها، تسری ناامنی و خطر افغانی شدن سوریه مسائلی است که لزوم تعدیل سیاست ترکیه در قبال بحران سوریه را گوشزد میکند. ازسوی دیگر واقعیت مذکور، طرفهای غربی و منطقهای را نیز به این نتیجه رسانده که امکان نادیده گرفتن بازیگران منطقهای متحد سوریه در هر گونه راهکاری برای برونرفت از بحران سوریه وجود ندارد، نکتهای که بهشدت بر فضای رایزنیهای اخضر ابراهیمی در تهران تأثیرگذار بوده و اهمیت مشارکت ایران در کنفرانس ژنو ۲ بارزتر شده است.
نتیجهگیری
بهطور کلی، سفر اخضر ابراهیمی به تهران از یکسو نشاندهنده شکست راهبردهای غربی عربی در بحران سوریه است و ازسوی دیگر، مؤید اهمیت و نقش سازنده جمهوری اسلامی ایران در نظم جدید و فیصله بحرانهای منطقهای میباشد. نکته جالب توجه این بود که عربستان در لیست کشورهای مورد نظر فرستاده ویژه سازمان ملل قرار نگرفت. تحولات اخیر گواه این واقعیت است که با گذشت زمان شکاف در ائتلاف غربی عربی بیشتر میشود و در نقطه مقابل، جبهه مقاومت انسجام منطقهای و بینالمللی بیشتری مییابد. پیشروی ارتش سوریه در نبرد با تروریستها، براندازی حکومت اخوانی مصر و عدم مداخله نظامی آمریکا در سوریه، مصادیقی از شکاف در اهداف و راهبردهای ائتلاف غربی عربی بهشمار میرود. از مهمترین پیامدهای این شکاف میتوان به فاصله گرفتن ترکیه از عربستان اشاره کرد که مهمترین رقبای منطقهای جمهوری اسلامی ایران محسوب میگردند. تنشزدایی میان تهران و آنکارا میتواند اختلاف نظرهای موجود در ائتلاف مذکور را آشکارتر سازد. درواقع، ائتلاف آنکارا و ریاض در بحران سوریه از همان روزهای آغازین بحران تصنعی بوده و بر پایه اهداف مشخص و منسجمی استوار نبود. ترکیه در راستای احیای سلطه خویش بر منطقه بهدنبال برپایی یک حکومت اخوانی در سوریه بود، لکن عربستان سعودی درصدد مهار شعلههای بیداری اسلامی از طریق دامن زدن به شکاف فرقهای در سوریه گردید. ترس از عواقب تسری بیداری اسلامی به داخل عربستان موجب شد تا مقامات سعودی با رسانهای کردن خشونتهای سوریه، هزینههای دست زدن به عمل انقلابی را به مردمان خود گوشزد کنند، لذا بحران سوریه بهمثابه مفری برای سعودیها، به عربستان این فرصت را داد تا بیداری اسلامی را از مسیر اصلی خویش منحرف ساخته و با تضعیف حداکثری نظام سوریه، از شکلگیری نظم منطقهای جدید که مغایر با موجودیت نظام سعودی بود، ممانعت بهعمل آورد. عربستان با حمایت از افراطگرایی، تلاش نمود تا زمین سوختهای را به نظام سوریه تحویل داده و امیدهای جنبشهای دمکراسی خواه در منطقه را به یأس تبدیل کند. همانطور که کودتای مصر نشان داد، ریاض در پی ممانعت از استقرار الگوی اخوانی ترکیه و قطر در منطقه است. لذا شاهد فاصله گرفتن عربستان از قطر و ترکیه و نزدیکی آن به رژیم صهیونیستی هستیم. بهنظر میرسد، شرکت جمهوری اسلامی ایران در کنفرانس ژنو ۲، علاوهبر افزایش شانس موفقیت این کنفرانس، میتواند شکاف در ائتلاف غربی عربی را آشکارتر نماید و فشار تودههای عرب بر روی مقامات عربستان را بیشتر سازد.