خبرگزاری کار ایران

/ یادداشت علی‌اکبر گل‌قندشتی /

تندروی؛ مذموم در سیره امام باقر(ع)

تندروی؛ مذموم در سیره امام باقر(ع)
کد خبر : ۲۱۰۵۲۰

امام باقر(ع) کامل‌ترین روش برای ترویج دین اسلام را در دست‌گرفتن شمشیر نمی‌داند / امام باقر(ع) در طول امامت خود همیشه از تندروان شیعه(فرقه مغییریه و جارودیه) حمایت نکرد.

ایلنا: حجت الاسلام و المسلمین علی‌اکبر گل‌قندشتی محقق و پژوهشگر حوزه و دانشگاه، به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت امام پنجم شیعیان، امام محمدباقر(ع)، یادداشتی را به رشته تحریر درآورده است.

به گزارش ایلنا، متن این یادداشت به شرح ذیل است:

در خلال قرن اول هجری، مسلمانان، به‌ویژه اعراب شبه‌جزیره عربستان، حادثه‌های مهمی را پشت‌سر گذاشتند. این حوادثموجب آن شد تا در پایان این قرن، اسلام و جامعه اسلامی با وضعیت خاصی روبه‌رو شود. نخستین حادثه، فقدان پیامبر مهر و محبت، حضرت‌محمد(ص) بود. پس از رحلت ایشان و به‌کناره‌رانده‌شدن وصایت، مسلمانان تنها با خاطراتی که از رسول اکرم به یادگار مانده بود زندگی می‌کردند. اما حادثه مهم دیگر، بازگشت برخی از «نومسلمانان» ها به دامن جاهلیت بود. افرادی که به‌دلیل ترس یا متاع دنیوی اسلام آورده بودند بلافاصله پس از رحلت پیامبر اسلام به دین آباء خود برگشتند. در این زمان، خطر نابودی دستاوردهای اسلام توسط بعضی از صحابه راستین احساس شد. این اندیشه باعثشد حفظ اسلام به‌عنوان مهم‌ترین هدف از سوی آنان دنبال شود. سکوت فعالانه امام‌علی(ع) سبب برطرف‌شدن خطر مرتدین شد اما روحیه خشونت اعراب، گسترش مرزهای اسلامی را در پی داشت؛ گسترش مرزها بی‌آنکه قلوب، فتح شود! این امر سبب سرازیرشدن غنیمت‌ها به مدینه شد. با فراوانی «فلززرد»، سفیدی دل‌ها تغییر یافت و به رنگ کالاهای دنیا تبدیل شد. کمالاتی که در جامعه اسلامی در پرتو تقوا و زهد به دست آمده بود از روح‌ها پرکشید و عناصر خاکی، مطلوب مسلمانان و برخی از بزرگان صحابه شد. خروجی که باعثشد تفرقه و چندپارگی در میان مسلمانان اتفاق بیفتد.

چندپارگی، بخش مهمی از تلاش‌های اهل بیت را برای برطرف‌کردن آن معطوف خود کرد. اما متاسفانه این تلاش‌ها به‌واسطه دنیاپرستی مسلمانان و با تفسیر‌های غلط اختیاری خود به نتیجه نرسید. این تفسیرهای باب میل چنان در جامعه رشد یافته بود که امیرالمومنین به ابن‌عباس هشدار می‌دهد: «در مناظره با آنها از کتاب خدا استفاده نکن با آیات قرآن با آنها محاجه نکن چرا که قرآن[برای این لجوجان] تاب معان مختلف و امکان تفسیر گوناگون دارد تو چیزی می‌گویی و آنها چیز دیگر[و سخن به جایی نمی‌رسد] لکن با سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم با آنها بحثکن که در برابر آن پاسخی نخواهند یافت[و مجبور به تسلیمند.]» از تحلیل تاریخ ۵۰ساله صدر اسلام درمی‌یابیم که جامعه اسلامی با سه مشکل روبه‌رو شده بود: فقدان رسول خدا، تطمیع قدرت و ثروت و اختلاف بین مسلمانان، این مشکلات برای کسانی که بعد از سال ۵۰ هجری به دنیا آمده بودند و از رسول خدا(ص) جز شنیدن خاطرات و احادیثی که توسط دستگاه تبلیغاتی بنی‌امیه و به نحوی خاص تفسیر می‌شد، بیشتر معلوم بود. مسلمانانی که در این سال‌ها متولد شده بودند با خطر جدیدی نیز مواجه بودند؛ مصاحبت با دیگر عالمان ادیان و مکاتب فلسفی و کلامی که این رویارویی، سوالات جدیدی را در ذهن آنان مطرح می‌کرد. در این برهه، جامعه اسلامی به وجود کسی که بتواند مشکلات را درک کند و مردم با دیدن او به یاد رسول خدا بیفتند، سخت محتاج شد. در نهایت و در خانه رسالت در سال ۵۷ هجری قمری مولودی به‌نام «محمد» به دنیا آمد؛ مولودی همنام و همنوا با پیامبر مهر و محبت. امام محمدباقر(ع) در طول دوران امامت خود تلاش کردند این اهداف را محقق کنند. زمانی که قیصر روم، خلیفه اموی را تهدید می‌کرد که در صورت نافرمانی بر سکه‌های رایج، به پیامبر توهین خواهد کرد، ایشان برای حفظ اسلام به خلیفه مسلمین نامه می‌نویسد و او را در این امر راهنمایی می‌کند. ایشان اینگونه می‌نویسند: «تهدید قیصر در مورد پیامبر(ص) عملی نخواهد شد و خداوند این کار را بر او ممکن نخواهد ساخت و راه چاره نیز آسان است. هم‌اکنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سکه بپردازند و بر یک رو سوره توحید و روی دیگر نام پیامبر(ص) را نقش کنند و به این‌ترتیب از مسکوکات رومی بی‌نیاز می‌شویم.» امام با سیره عملی خود، شیعیان و دیگر مسلمانان را از خوردن مال باطل و شبهه‌ناک پرهیز می‌دارند. شیخ مفید در کتاب ارشاد ص ۲۴۷ از قول محمد بن منکدر، از بزرگان صوفیه می‌گوید: «در وقتی که هوا گرم بود به بعضی از نواحی مدینه رفته بودم، محمدبن‌علی(ع) را دیدم، مردی تنومند بود، به دو نفر غلام سیاه تکیه کرده بود، پیش خود گفتم: این مرد بزرگی است، از بزرگان قریش در این ساعت در این حال در طلب دنیا! ‌ای نفس! گواه باش که او را موعظه خواهم کرد. پیش رفتم و سلام کردم، جواب سلام را داد در حالی که از خستگی به سختی نفس می‏کشید و عرق می‏ریخت، گفتم: أَصلَحکَ الله، تو بزرگی از بزرگان قریش هستی. در این هوای گرم در این حالت عرق‌ریزان، در طلب دنیا! اگر اکنون مرگ شما را دریابد در چه حالی خواهید بود؟! امام به شنیدن این سخن، غلامان را رها کرد و به دیوار تکیه داد و فرمود: به خدا قسم اگر در این حال اجلم فرا رسد، در طاعتی از طاعات خدا مرگم رسیده است. خودم را از محتاج بودن به تو و امثال تو حفظ می‌کنم. من در صورتی از مرگ می‏ترسیدم که در معصیتی از معاصی خدا، اجل مرا دریابد. گفتم: خدایت رحمت کند، خواستم تو را موعظه کنم ولی شما مرا موعظه فرمودید. امام پنجم شیعیان با تربیت شاگردانی که قرآن و سنت را خوب شناخته و با دقایق آن آشنا شوند، تلاش کرد تا جامعه را به سمتی که هدف بعثت پیامبر بود راهنمایی کند. شاگردانی که همچون ستاره در تفسیر، فقه، کلام، حدیثو دیگر علوم زمانه درخشیدند. امام به این افراد علاوه بر تعلیم راستین، خطر تندروی را نیز آموزش داد چرا که تندروی در دین نه مصلحت اسلام و نه اتحاد مسلمانان را تامین خواهد کرد. کسی اینگونه تعلیم می‌داد که خود بازمانده خشونت و جاهلیت دشمنان امامت در عاشوراست. امام کامل‌ترین روش برای ترویج دین اسلام را در دست‌گرفتن شمشیر نمی‌داند. امام در طول امامت خود همیشه از تندروان شیعه(فرقه مغییریه و جارودیه) حمایت نکرد بلکه در عوض به شاگرد خود «ابان» می‌گوید: «ای ابان! در مسجدالنبی بنشین و با اجتهاد خود، به مسایل شرعی مردم پاسخ ده. چرا که دوست دارم در میان شیعیانم افرادی بسان تو باشند.»

ارسال نظر