وصیت پسرم هست که برای شهادتش گریه نکنم؛
روایت رفاقت خاص یک مادر شهید و فرزندش
مادر شهید هنوز از طعم لیوان چای می گوید؛ لیوان چای که فرزندش، شهید رمضانعلی چهرقانی برایش می ریخت؛ رفاقت شان خیلی زیاد بود و شاید یک دلیلش فاصله سنی نسبتا کم از یکدیگر بوده باشد.
صادق چهرقانی: در سالروز وفات حضرت امالبنین(س) مادر قمر بنیهاشم حضرت عباس(ع) که بنام روز مادران شهدا نامگذاری شده است، برای انجام گفت وگو با مادر شهید رمضانعلی چهرقانی از شهدای ۸ سال دفاع مقدس، به منزل ایشان در شهر قم رفتم و ساعتی مهمان ایشان شدم.
حاجیه خانم معصومه آمرهای در زمانی که ۳۴ ساله بود، جوان ۱۹ساله خود شهید رمضانعلی چهرقانی را تقدیم راه اسلام و ایران کرد؛ شهید رمضانعلی، اولین فرزند این مادر بود.
**رفاقت زیاد مادر و فرزند
فاصله سنی نسبتا کم این شهید والامقام و مادر گرامیشان، بر شدت رفاقت، محبت و دوستی مادر و فرزندیشان افزوده بود و این مهم، خود را در جای جای مصاحبه نشان می داد.
مادر شهید رمضانعلی چهرقانی، در پاسخ به این سؤال که با وجود عشق بالای مادری تان، چطور برای رفتن فرزندتان به جبهه جنگ، راضی شدید؟ گفت: همه مادران، فرزندان شان را دوست دارند، و فرزندان هم همین طور مادرشان را دوست دارند؛ مخصوصا رابطه رمضانعلی با من و محبتی که میان ما بود که اصلا گفتنی نیست؛ خیلی زیاد مواظب بود که من کمتر کار کنم و آن لیوان های چای که برایم می آورد، از یادم نمی رود؛ اما وقتی دفاع از دین اسلام و کشور در میان امد، هیچ چیز نمی توانستم بگویم؛ همان دفعه آخری که به جبهه اعزام شد و به شهادت رسید، در زمان خداحافظی خیلی شور و اشتیاق بیشتری برای حضور در جبهه داشت؛ به صورتش بوسه زدم و او را در آغوش گرفتم؛ این شور و اشتیاق او برای حضور در جبهه به حدی بود که من خیلی نگران شدم و از رفتنش لحظه ای ترسیدم، اما همان لحظه یاد اهل بیت امام حسین(ع) افتادم که برای دفاع از دین خدا همه سختی ها را تحمل کردند؛ با خودم گفتم اگر کلامی از نارضایتی برای رفتن فرزند عزیزم به جبهه بزنم، پیش حضرت زینب(س) شرمنده می شوم.
**سه فرزند، یادگاریهای شهید رمضانعلی
این مادر شهید اضافه کرد: البته پدر رمضانعلی خیلی ناراحت بود و نمی توانست دوری جوان رشید خودش را تحمل کند؛ به او می گفت پسرم تو چرا این قدر برای رفتن به جبهه مشتاق هستی و عجله می کنی؟ تو همسر و سه فرزند داری و باید به فکر آن ها هم باشی؛ اما شهید رمضانعلی در همان بار آخری که به جبهه اعزام می شد، با عطش خیلی زیاد و با عجله خود را به میدان امام خمینی(ره) شهر قم رساند و سوار اتوبوس های اعزام به جبهه شد.
شهید رمضانعلی چهرقانی در سال ۶۳، یعنی زمانی که به شهادت رسید، سه فرزند داشت؛ مجید ۳ساله، علی ۱سال و نیمه و زینب که هنوز به دنیا نیامده و چند ماه پس از شهادت پدر متولد می شود.
این مادر شهید می گوید: شهید رمضانعلی در پاسخ به نگرانی های پدرش که می گفت تو همسر و سه فرزند داری و اگر نباشی چه کسی از ایشان مراقبت می کند، با خنده می گفت، در یکی از میدان های شهر چادر می زنیم و خانواده در آن چادر مستقر می شوند و برادران بسیجی هم که از آن منطقه نگهبانی و گشت زنی می کنند و امنیت آن فراهم می شود.
حاجیه خانم آمرهای یادآور شد: «رمضانعلی» دو مرتبه اول، بعنوان بسیجی به جبهه رفت که مجموع مدت این دو مرتبه، پنج ماه می شد؛ بعد از آن به استخدام سپاه درآمد و در اولین اعزام بعنوان نیروی سپاه، در منطقه سردشت شهید شد.
روستای چهرقان از توابع شهرستان کمیجان و در شمال غربی استان مرکزی، ۲۴ شهید را تقدیم اسلام و ایران کرده است که شهید رمضانعلی چهرقانی، چهارمین شهید این روستا محسوب می شود.
**احترام به پدر و مادر ویژگی خاص شهید رمضانعلی چهرقانی
مادر شهید رمضانعلی چهرقانی خاطرنشان کرد: یکی از ویژگی های خیلی مهم فرزند شهیدم، این بود که هیچ وقت جواب پدرش را نمی داد؛ با وجود این که گاهی پدرش با کارهای او مخالفت می کرد و با وجود این که خودش زن و بچه داشت، اما هیچ وقت به پدرش جواب نمی داد و بی احترامی نمی کرد و با من هم که فوق العاده مهربان بود.
**لحظه شنیدن خبر شهادت
در مورد لحظه رسیدن خبر شهادت شهید رمضانعلی به مادر و خانواده نیز، حاجیه خانم آمره ای می گوید: کلا در مرتبه سوم اعزام رمضانعلی به جبهه، از همان لحظه ای که می خواست سوار اتوبوس شود، دلشوره داشتم؛ یادم هست شب قبل همان روزی که خبر شهادت فرزندم را به دادند، خواب دیدم که لحظه ای کمرم گرفت تا حدی که از درد زیاد آن از خواب پریدم و سرم به چارچوب در برخورد کرد؛ از خواب بلند شدم و گفتم خدایا چه بلایی سرم آمده؟ چرا این قدر دلشوره گرفتم؟ فردای همان شب در حیاط خانه بودم که دیدم شخصی به درب خانه آمد؛ گفت حاجی یعنی همسرم در منزل هست؟ و ادامه داد، آماده شوید به تهران برویم، رمضانعلی مجروح شده است؛ من بلافاصله گفتم خودم می دانم که پسرم به شهادت رسیده است که آن شخص شروع کرد به گریه کردن وبعد هم همه اهالی خانه و همسایه ها به ناله و زاری پرداختند.
**یاد حضرت زینب(س) آرامم میکند
حاجیه خانم آمره ای در پاسخ به این سؤال که چگونه داغ شهادت فرزندتان را تحمل کردید؟ گفت: اول از همه باید گفت که اگر خدا چیزی را از انسان بگیرد، چیز دیگری می دهد؛ اگر فرزندم شهید شد، اما خدا صبر هم به من داد؛ و واقعا اگر صبر و کمک خدا نبود، نمی شد این داغ را تحمل کرد؛ ضمن این که هرگاه خیلی از دوری و جدایی از فرزند عزیزم ناراحت می شوم، یاد حضرت زینب(س) و فداکاری های ایشان در حادثه کربلا، آرامم می کند؛ اصلا وصیت نامه رمضانعلی این است که مادرجان، برای من گریه نکن، بلکه فقط برای شهدای کربلا و اسرای آن گریه کن؛ من هم بنابر وصیت پسرم، هیچ وقت برای دوری او گریه نمی کنم.
**انتظار مادر شهید از جامعه
این روزها بسیاری از مادران شهداء درمیان ما نیستند و از دنیا رفته اند، اما همین تعداد از مادران شهدا که باقی مانده اند را چگونه احترام کنیم تا کرامت، جایگاه و منزلت شان را در بالاترین حد ممکن حفظ کرده باشیم؟ مادر شهید رمضانعلی چهرقانی در این باره می گوید: من به شخصه واقعا انتظاری از مردم ندارم، چون ما در قبال اسلام و کشور به وظیفه خودمان عمل کردیم و به آن افتخار هم می کنیم؛ خداوند خودش جبران می کند؛ حتی گاهی می گویم نمی خواهد بگویید من مادر شهید هستم؛ تنها انتظار ما این است که روحیه ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی در جامعه زنده بماند؛ و همه پدر و مادرها با تربیت خوب فرزندان خود و آموزش دین و قرآن به آنان، باعث شادی روح شهدا شوند؛ پدر و مادرها باید این آمادگی را داشته باشند تا اگر بازهم روزی کشورمان به حضور مردم برای دفاع از کشور نیاز داشت، جوانان شان را برای دفاع از کشور به مقابله با دشمن بفرستند، چون واقعا استقلال و امنیت کشورمان نعمت بسیار بزرگ و ارزشمندی است.