یک مسیر 40 ساله برای قهرمانی قطر؛ از اواریستو تا سانچز (گزارش)
اواریستو؛ نامش را از اردشیر لارودی شنیدم. حوالی سال 1980 که گروهی از بازیکنان ایرانی به لیگ قطر رفته بودند، اواریستو سرمربی نام آشنای تیمملی قطر که سابقه بازی و مربیگری در تیمملی برزیل را داشته به عبدالرضا برزگری گفته بود: «اینجا در قطر کار من سخت است. من باید به بچههایی فوتبال یاد بدهم که فضایی برای بازی ندارند و به ندرت از خانه بیرون میآیند. اینجا-در قطر- نه دار و درختی هست و نه فضایی که بچهها در آن بازی کنند اما در کشور من و شما- برزیل و ایران- بچهها جور دیگری بزرگ میشوند و پرجنب جوش و پر تحرک هستند.»
به گزارش ایلنا، اواریستو تیم جوانان قطر را به جامجهانی جوانان رساند و به یک شخصیت اسطورهای در قطر تبدیل شد. سال گذشته در حاشیه جام امیر، قطریها به پاس زحمات این مربی از او تجلیل کردند. نزدیک به 40 سال بعد از اواریستو، تیمملی قطر-که بچههایش برای فرار از تیغ آفتاب صحرا- از خانه بیرون نمیآمدند، جام قهرمانی قاره پهناور آسیا را بالای سر بردند. آنها ژاپنی را شکست دادند که در برنامهریزی و نظم و انضباط در فوتبال آسیا سرآمد دیگران است اما در قطر که روزگاری یک درخت و فضای بازی برای بچههایش نداشت، در این سالها چه اتفاقی رخ داده است؟
احتیاجی به توضیح نیست که آنها سال 2006 در آکادمی اسپایر 3500 بچه را تحت نظر گرفتند و محصول همان آکادمی با مردی به نام فیلیکس سانچز که مربی آکادمی اسپایر بود، قهرمان آسیا شد. اینکه آنها در فوتبال سرمایهگذاری کردهاند، در این قهرمانی بیتاثیر نیست اما چرا دیگر کشورهای پولدار حاشیه خلیج فارس تا این حد رشد و ترقی نکردهاند؟
مگر امارات، کویت، بحرین، عمان و عربستان در حاشیه خلیج فارس کم پول برای فوتبال خود خرج کردهاند؛ آیا آنها در این سالها موفقیتی به بزرگی قطریها داشتهاند؟ در شرق آسیا، چین، کرهجنوبی، ژاپن، تایلند، اندونزی و خیلی کشورهای دیگر از نظر امکانات و سرمایهگذاری کم از کشورهای حوزه خلیج فارس نداشتند اما موفقیت آنها- به جز ژاپن - آنچنان چشمگیر نبوده.
دیشب وقتی روشن ایرماتوف سوت پایان بازی را به صدا درآورد، قطر برنده دوئل دو کشوری بود که یکی در شرق و دیگری در غرب آسیا برای فوتبال خود بهترین کارها را انجام داده بودند اما قهرمانی قطر برای دنیا جور دیگری خوشایند بود. تیمی که از نظر استعداد و جمعیت هیچگاه به پای ایران، عربستان، ازبکستان، عراق، استرالیا، کره جنوبی، چین و ژاپن نمیرسد. قهرمانی قطریها را باید از این زاویه تحلیل کرد که سرمایهگذاری درست و هدفمند، سرانجام به نتیجه میرسد. قهرمانی قطر با الگوبرداری از لاماسیای اسپانیا یعنی در کنار سرمایهگذاری و امکانات، باید صبور بود و در میانه راه از اصول خود عقبنشینی نکرد. آنها که سال 2006 آکادمی اسپایر را تاسیس کردند، انتظار چنین روزی را داشتند اما بعد از هر بار که در صعود به جام جهانی یا قهرمانی در آسیا ناکام بودند، خسته و ناامید نشدند و تا رسیدن به هدف بزرگ خود به راهی ادامه دادند که بسیار سخت و طاقتفرساست.
ما بعد از 8 سال از کارلوس کیروش و برنامههای سختگیرانه او خسته شدیم اما قطریها برای این جام 13 سال صبر کردند. با پول و امکانات قطریها به خدمت گرفتن یک مربی نامدار که در سطح یک جهان موفقیتهای بزرگی کسب کرده بود کار دشواری نبود اما آنها تیمشان را به یک مربی از مکتب لاماسیا دادند و مزد صبر خود را گرفتند. این موفقیت هم بهزودی فراموش میشود و فوتبال ایران که باید از این اتفاقات الهام بگیرد، تا چند روز در تب و تاب یک مربی خارجی بزرگ خواهد ماند اما خیلی زود همه از یاد میبریم که اگر تنها با یک مربی بزرگ خارجی میتوانستیم قلههای موفقیت را فتح کنیم، باید با کارلوس کیروش قهرمان آسیا میشدیم اما یک مربی- ولو مورینیو، گواردیولا و زیدان و... - چوب جادو ندارند که فوتبال ما را از این وضعیت خارج کرده و به جایگاهی برسانند که انتظار ماست. هواداران فوتبال ایران دیگر صعود به جام جهانی را اتفاق بزرگی نمیدانند. با استعدادی که در ایران سرغ داریم، فوتبال ایران اتفاقی بزرگ را انتظار میکشد؛ اتفاقی که اتفاقی به دست نیاید.