یادداشتی از بیژن عبدالکریمی؛
یک ملت نیازمندِ افتخار و غرور ملی و امید ملی است
بیژن عبدالکریمی (استاد فلسفه) میگوید: یک «جماعت» برای آنکه به یک «ملت» تبدیل شود و تا سرحد یک ملت ارتقا یابد، نیازمندِ «افتخار و غرور ملی و امید ملی» است و شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقیدانان حاملان و حافظان افتخار، غرور، امید و آزادگی یک ملت هستند.
در سالهای اخیر بارها فریاد زدهام که یک «ملت» حقیقی و اصیل، صرف یک «جماعت»، یعنی تجمعی از افراد در یک سرزمین نیست. یک ملت برای ملت شدن نیازمند نیروها و مؤلفههایی است که آحادش جامعه را در عمیقترین لایههای هستیاش به یکدیگر پیوند میدهد.
در این میان شعر، هنر، ادب و موسیقی از مهمترین عناصری هستند که به یک قوم تاریخی هویت بخشیده، از یک جماعت یک ملت میسازند.
یک «جماعت» برای آنکه به یک «ملت» تبدیل شود و تا سرحد یک ملت ارتقا یابد، نیازمندِ «افتخار و غرور ملی و امید ملی» است و شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقیدانان حاملان و حافظان افتخار، غرور، امید و آزادگی یک ملت هستند.
بدا به حالت سیاستی که این مهم را درنیابد و قدردان شاعران و هنرمندان و ادیبان و موسیقیدانانش نباشد و به واسطه بیتوجهی به شاعران، هنرمندان، ادیبان و موسیقیدانان یک کشور، حس افتخار، غرور، امید و آزادگی ملتش را جریحهدار سازد.
سیاست ناپخته و خام، که سیاست را صرفاً در حد روزمره و مواضع و جهتگیریهای اینجایی و اکنونی، و نه در افق تاریخ و آیندههای دورتر و منافع ملی، میفهمد، درنمییابد که غرور ملیِ ناکافی و احساسات جریحهدار شده یک ملت، بحث جدی و اثربخش درباره سیاست ملی را، آنهم در روزگاری که یک جامعه زیر سنگینترین فشارهای نظام سلطة جهانی است، نامحتمل میسازد.
سیاست ناپخته باید دریابد که ما بدون شخصیتهای فرهنگی، متفکران، شاعران، ادیبان، و هنرمندانمان نمیتوانیم به خویشتن به منزله یک ملت بزرگ تاریخی وحدت و انسجام بخشیم.
بیتردید، ادب، هنر، شعر، موسیقی و آواز ایرانی در کنار دیگر مؤلفههای حِکمی، فرهنگ، دینی و معنوی، از مهمترین مؤلفهها و پایههای هویت ملی ماست.
سیاست خام و ناپخته نباید با صرف تکیه بر برخی مؤلفهها اجازه دهد دیگر عناصر بنیادین و پایههای هویت ملی ما، مثل حکمت، شعر، ادب و موسیقی به واسطه بیگانگان مصادره شده یا به دلیل بیتوجهی به آنها سبب شکاف بیشتر ملت با نهاد سیاست، آنهم در شرایط تاریخی بسیار بحرانی کنونی کشورمان گردد.
سیاست خام و ناپخته باید به این مسئلة واقعی و انضمامی روزگار ما بیندیشد که مؤلفههای بنیادین هویت ایرانی چیست و شعر، موسیقی و ادب فارسی در این میان چه نقشی دارد و چگونه میتواند این مؤلفهها را عاملی برای افزایش وحدت، انسجام و سرمایه ملی سازد.
سیاست خام و ناپخته چگونه میتواند مدعی مبارزه با غرب و غربزدگی و سکولاریسم و نیهیلیسم جهان کنونی باشد اما نقش عظیم و اثرگذار حکمت معنوی و شعر و ادب فارسی را که با موسیقی و آواز اصیل ایرانی پیوندی وثیق و نسبتی نازدودنی دارد، در مقاومت دربرابر نیهیلیسم و بیمعنایی جهان غربزده کنونی نادیده بگیرد؟
باز هم این جمله هومبولت (ادیب و زبانشناس مشهور انگلیسی) را یادآور میشوم: «امپراطوریها محو میشوند، اما یک شعر خوب باقی میماند». نهاد سیاست باید دریابد که این نه سیاست و امور سیاسی است که معیاری برای قضاوت در خصوص حکمت، شعر، ادبیات، هنر و موسیقی است، بلکه کاملاً برعکس، این حکمت، شعر، ادبیات، هنر و موسیقی و شیوة مواجهه سیاست با اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه و موسیقی است که معیار درستی و نادرستی سیاستهاست.
درک و تفسیر از هنرمندان و ادیبان و موسیقیدانان به عنوان یک موافق یا مخالف سیاسی و نقد سیاسی هنر و موسیقی نافهمی شأن و جایگاه هنر و تقلیل آن تا سر حد مناقشات مبتذل روزمره است. ای کاش اصحاب سیاست ما، اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون میتوانستند از فراز بالاتری به مسائل رابطه هنر و حیات جامعه و نیز رابطه هنر و سیاست بیندیشند.
شجریان، خسرو آواز ایران، یکی از از بزرگترین سرمایههای ملی دوره معاصر، یکی از مظاهر افتخار ملی و یکی از برجستهترین نمایندگان روح ایرانی است، روحی که در موسیقی و آواز او متجلی میشد. موسیقی و آواز او با عمیقترین لایههای وجودی ملت ما پیوند خورده است. نادیدهانگاری این حقایق بزرگ به معنای سیاستنااندیشی و سیاستنافهمی نهاد سیاست است.