استاد دانشگاه مادرید در گفتوگو با ایلنا:
انتقادهای هایدگر از فرهنگ غرب تند و براندازانه است/ از نظر هایدیگر، وضعیت فعلی غرب اسفناکتر از آن است که بتوان دست به انقلاب زد
کریستینا کریچتون میگوید: باید بدانیم این چه ماشینی بود که ترامپ و گوانتانامو و هیتلر از آن برآمدند. باید بهوش بود که نقد غرب الزاما وضعیت ناقد غیرغربی را روشن نمیکند بلکه ناقد غیرغربیِ غرب باید جایگاه تاریخی خودش در جهان را هم بشناسد. پرژوه فهم وضعیت تاریخی یک پروژه دوسویه است. از سویی مستلزم فهم افق تاریخی خود است و از سویی نقد فرهنگ غربی. بدون یکی از این دو نمیتوان تصور درستی از وضعیت امروز داشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بیست و شش سپتامبر 1889 نوزادی دیده به جهان گشود که پدر مذهبیاش او را نام، مارتین نهاد؛ مارتین هایدگر. مارتین تحصیلاتش را از سال 1909 در فرایبورگ آغاز و بعد از دوران مقدماتی و دروس دینی به فلسفه روی آورد. مارتینِ روستازاده تا دم مرگ هم خوی روستاییاش را ترک نکرد. چه اینکه سالهای پایانی عمرش را در جنگلهای سیاه به کارنامه فکری و عملی درخشان و تاریکش اندیشید. از نگارش "هستی و زمان" که لقب شاهکار فلسفی قرن بیستم را یدک میکشد تا همکاریاش با هیتلر حکایت از زندگی مردی دارد که بزرگ بود و با " افقهای باز نسبت داشت". در ساگرد تولد او به سراغ کریستینا کریچتون (استاد فلسفه در دانشگاه مادرید در اسپانیا) رفتهایم. کریچتون که چندی است مشغول تحقیق روی فلسفه شرقی است، معتقد است تردید نکنید که شرقی که هایدگر در پی آن است همچنان در نسبت با غرب است چراکه اوست که اساسا آغاز فلسفه را در یونان میبیند. در واقع برای هایدگر جهان همان غرب است. شرق غربی یا غرب غربی.
ما در فارسی شعری داریم که به سبب تواتر بدل به ضربالمثل شده است. وقتی کسی اثری ماندگار خلق کند و خود در میان ما نباشد در مقام تجلیل میگوییم: تنها صداست که میماند. هایدگر متفکر بزرگی بود که به قول خودش چون بزرگ میاندیشید، یا به امر خطیری میاندیشید، خطای بزرگی هم کرده بود. هایدگر ناقد غرب بود. اما چرا و چطور او به ناقد شماره یک فرهنگ غربی بدل شد؟
هایدگر منتقد غرب بود. او فکر میکرد غرب پس از افلاطون و با افلاطون دچار انحطاط در نوع نگاه به جهان شده است. از نظر او تفکر اروپایی با تمام تغییراتش در طول سالیان مختلف و قرنهای مختلف در امتداد نوع نگاه خاصی بوده که افلاطون ملات و مبنای آن را برای غرب فراهم کرده است. من در اینجا نمیخواهم وارد مبانی بسیار پیچیده نقد هایدگر از فرهنگ غربی بشوم اما فکر میکنم باید با یک صورتبندی که اندکی هم آغشته به سادهسازی شده است، توضیح دهم که هایدگر دقیقا به چه چیز حمله میکند.
هایدگر معتقد بود پرسش فلسفه باید خود وجود باشد. از اینرو فلسفه نه در پی خدا میتواند باشد نه هیچ موجود دیگری. اما او معتقد بود که این پرسیدن مستلزم یک راه و معبر است. هایدگر فکر میکرد تنها انسان است که میتواند معبری برای گذر به فهم و پرسش از هستی فراهم کند و این به سبب نگاه خاص هایدگر به وجود انسان است. او معقتد بود انسان به دلیل نسبت خاصی که با هستی دارد تنها موجودی است که میتواند از خود هستی بپرسد و آن را بفهمد. از اینرو او تلاش میکرد تا نشان دهد که تمام فلسفه مدرن و مسیحی انسان و ابعاد وجودی خاص او را از یاد برده است. و چون فلسفه پس از افلاطون و خاصه در مسیحیت نتوانسته معبر راستین به جانب فهم هستی را در حد یک مساله فلسفی بپروراند، پس لاجرم در فهم تمام پدیدارها و نهادهای زندگی انسانی درمانده است. اخلاق ، سیاست، دین، و هر چه که به نحوی به جهان انسانی تعلق داشته باشد تحت فلسفه مدرن در معنای راستیناش نمیتواند به فهم درآید. در واقع من میتوانم از این چنین نتیجه بگیرم که از نظر او؛ زندگی انسانی و عالم او نزد فیلسوفان فراموش شده است و چون این ابعاد ساختاری انسان یعنی زندگی و عالم فراموش شده، پس آنچه در مورد سیاست و اخلاق و دین هم گفته میشود، نمیتواند معنایی داشته باشد.
شما بر نقش انسان در پدیدارشناسی هایدگر بسیار تاکید میکنید اما واقعا هایدگر در بسیاری از مقاطع از اینکه غرب انسان را چنین تجلیل کرده برآشفته میشود. او در بسیاری از آثار خود را در برابر پروژه انسانگرایانه فرهنگ غربی قرار میدهد.
هایدگر انسان را مبدا قرار میدهد؛ در این تردیدی نمیتوان داشت. دستکم من تردیدی ندارم. او مشخصا از اینکه فلسفهاش را با خدا آغاز کند، ابا داشت. حتی در جایی گفته بود فلسفه دینی اصلا ممکن نیست و بیشتر شبیه مربع دایره شکل است. مهم است در نظر داشته باشیم که نقد هایدگر از فلسفه غرب و فرهنگ غربی نقد به انسانگرایی است. منتهی انسانگراییای که هایدگر معتقد است انسانش درست تعریف نشده است.
هایدگر در آثار متاخر و حتی در "هستی و زمان" هم در حال مرزبندی خود با مرکزیت انسان است. حتی اخلاق و سیاست او هم به معنایی ضدانسانمداری هستند تا جایی که اغلب به خاطر این فراموشی انسان متهم میشود که خشونت در ذات اندیشه اوست. فکر نمیکنید حذف انسان در فلسفه هایدگر در خدمت احیای امر مقدس در فرهنگ غربی بوده است؟
من قائل به این دستهبندی نیستم. بسیاری دیگر از محققان هم چنین دستهبندیای را میان آثار هایدگر و دوران فکری او نمیپذیرند. به هر حال هایدگر آثاری دارد که اکنون در دست ماست. ما میتوانیم به آنها رجوع کنیم و بفهمیم که او چه میخواست بگوید. هایدگر واقعا نسبتی با این دست مفاهیم ندارد. اینکه تفکر او را معنوی بدانیم یا بگوییم هایدگر در جایی از زندگی؛ دچار تحولی شگرف شده است، چیزی نیست که بتوانیم برای آن نشانههای متقنی بیابیم. هایدگر فرهنگ غرب را نقد میکرد. نقد او اتفاقا تند و براندازانه هم بود. اما او به نظرم سکولارتر از آن بود که بخواهد چیزی چون معنویت را از در پشتی وارد فلسفه کند. او معتقد بود فلسفه در معنای پدیدارشناسیای که خود او مدنظر قرار داده بود اساسا چیزی نیست جز قطع نظر تمام امور بیرون از آنچه بدان نظر میکنیم. فلسفه از خود چیزی میآغازد و در آن هم تمام میشود. ممکن است هایدگر در دوران انتهایی کاری خود کمی پیچیدهگوتر شده باشد اما اینکه او انسان را از فلسفهاش حذف کرده یا به چیزی چون تفکر معنوی گرایش پیدا کرده باشد چندان درست نمینماید.
اما در مصاحبه با اشپیگل صراحتا میگوید تنها یک خدا میتواند ما را نجات دهد.
بله. هایدگر میگوید تنها یک خدا میتواند ما را نجات دهد اما واقعا چه کسی توانسته بگوید دقیقا این خدا کیست؟ واقعیت این است که هایدگر به قدری در این باب در لفافه و مبهم سخن گفته که ما گاهی فکر میکنیم او تحت فشار ناشی از همکاریاش با هیتلر چنین گفته است. در اینکه او در تفاسیرش به زمانهای پر از آشوب و بیمعنا رسیده بود که در اثر هجوم تکنولوژی افسونزدایی شده است، شکی نیست. اما معنایش این نیست که او میخواست ایجابا مجدا نیروهایی مرموز و دینی را وارد ساحت اندیشه فلسفی کند. نکته مهمتر دیگر آن است که انتظار هایدگر برای زمانهای که وجود مجددا طلیعه کند و جهان منور شود، بعید است طنین آخرالزمانی داشته باشد. اتفاقا من فکر میکنم هایدگر به جای انفعال دعوت به نوعی کنش کرده است. کنشی که البته ممکن است گاهی خشن هم باشد. او فکر میکرد دولتمرد میتواند نیرویی برای خلق وضعیت جدید ایجاد کند گرچه او از مختصات چنین کسی هیچ اطلاعاتی به دست نمیدهد اما به نظرم دستکم از مردم میخواهد تا نخبگانشان را حراست کنند.
هایدگر از غرب بریده بود. در بسیاری از آثارش با بیمیلی تمام نسبت به آینده جهان سخن میگوید اما در عوض میگوید در تیرهترین موعد شب نیروی نجاتبخش هم خانه میکند. آیا او چشم به شرق داشت؟
ناامیدی هایدگر از غرب کاملا روشن است. او معتقد بود وضعیت فعلی غرب اسفناکتر و تیرهتر از آن است که بتوان دست به انقلابی زد. برای همین انتظار فعال را تجویز میکرد. او مدتی به ژاپن رفت. گویی در هند نیز اقامتی داشته است که البته هنوز مبرهن نشده است. اینکه او در پی روزنه دیگری برای اندیشیدن به جهان بود، مسلم است. هایدگر در شرق نشانههایی از تفکری یافته بود که رنگ و بوی اروپا نداشت. برای همین هم امروز در ژاپن هایدگر محبوبتر از هگل است؛ با اینکه هر دو به شرق توجه داشتند. اما باید توجه داشت که شرق را باید از شرقیان آموخت. تردید نکنید که شرقی که هایدگر در پی آن است همچنان در نسبت با غرب است چراکه اوست که اساسا آغاز فلسفه را در یونان میبیند. در واقع برای هایدگر جهان همان غرب است. شرق غربی یا غرب غربی. منتهی مساله این است که او در شرق نشانههایی از اندیشهای یافته بود که به پیش از افلاطون بازمیگشت و در نظر او آغاز بزرگ فلسفه بود. برای فیلسوفی که فلسفه را جز یونان در جایی دیگر سراغ ندارد، شرق غیریتی ندارد. اساسا این یک اشتباه فلسفی بزرگ است که شما بخواهید از ما در مورد خودتان بپرسید. علم بدون تجربه زیسته و وجودی بسیار انتزاعی است. ما اکنون میتوانیم ساعتها در مورد ابنسینا حرف بزنیم اما شما در فضای ابنسینا زندگی کردهاید و ما نه.
در کشور ما آثار هایدگر ترجمه و تدریس میشود. بسیاری امروز هایدگر را شاقولی برای نقد غرب یا حتی سیاستگذاری کلان قرار دادهاند. اساسا غیرغربیها تا چه میزان میتوانند با هایدگر وضعیت تاریخی خود را بفهمند و بشناسند؟
من اخیرا متوجه شدهام که در خاورمیانه نیز هایدگر طرفدارانی دارد. به نظرم نفس توجه با ناقدان مدرنیته امروز ضروری است. فرقی هم ندارد که در ایالات متحده باشید یا در ایران. بالاخره باید بدانیم این چه ماشینی بود که ترامپ و گوانتانامو و هیتلر از آن برآمدند. اما باید بهوش باشیم که نقد غرب الزاما وضعیت ناقد غیرغربی را روشن نمیکند. ناقد غیرغربیِ غرب باید جایگاه تاریخی خودش در جهان را هم بشناسد. پرژوه فهم وضعیت تاریخی یک پروژه دوسویه است. از سویی مستلزم فهم افق تاریخی خود است و از سویی نقد فرهنگ غربی. بدون یکی از این دو نمیتوان تصور درستی از وضعیت امروز داشت.