استاد جامعهشناسیِ دانشگاه منچستر در گفتوگو با ایلنا:
فمنیسم بدون هیچ تحلیل طبقاتی به پایان راه نزدیک است/ هنوز فمنیستهای معروف جهان درگیر شکاف دستمزدی هستند/ زنان تحصیلکرده از بسیاری جهات به مردان شباهت یافتهاند
![فمنیسم بدون هیچ تحلیل طبقاتی به پایان راه نزدیک است/ هنوز فمنیستهای معروف جهان درگیر شکاف دستمزدی هستند/ زنان تحصیلکرده از بسیاری جهات به مردان شباهت یافتهاند](https://cdn.ilna.ir/thumbnail/RtPNqEm6aoBa/YdHYY4gWkVxziNocTLLHoQVar3TrxmvO0e6SENMutiBXz7JNO2nT2KLgCR9h7O_-yMtFV2AKWHv4l_4LeI27Qq4xQIoDjB_gIQDHEiqNepRBeBVXNnV0pkJvvJAGtBX67otfNPZWXfo,/3.jpg)
آلیس بلوخ معتقد است که مساله فمنیسم باید به طبقات زنان معطوف شود و مساله نابرابری را در بستری شکاف طبقاتی ارزیابی کند. از نظر او امروز باید توجه خود را بر دو مسئله متمرکز کنیم: بهبود آموزش بیشتر برای کسانی که در خانوادههای ممتاز زاده نشدهاند و ارائۀ یارانههای مراقبت از کودکان برای کمک به مادرانی که درگیر کار شیفتی و پارهوقت هستند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فمنیسم را واکنشی به مدرنیسم بدانیم یا جریانی خودجوش که از دل پیچ و خم تاریخ سربرآورده، چیزی از اهمیت آن نمیکاهد. امروز دیگر حوزهای از علوم انسانی نیست که در آن وارد نشویم و با فمینسم خاص آن عرصه را نیابیم. اما آیا آنطور که سیمون دوبوار میگفت فمنیسم واقعا با ایده مبارزه با زن به مثابه جنس دوم کار میکند؟ اغلب ما امروز شاهد آن هستیم که موقعیتهای تحصیلی و شغلی در جهان توسط زنان کسب میشود اما اگر این نابرابری توزیع امکانات از میان برداشته شود که در واقع در بسیاری از کشورهای مترقی هم چنین شده، آیا فمینسیم در مقام یک جنبش مدنی و دموکراتیک به پایان خود میرسد؟
آلیس بلوخ (استاد جامعهشناسی در دانشگاه منچستر در انگلستان) معتقد است که مساله فمنیسم باید به طبقات زنان معطوف شود و مساله نابرابری را در بستری شکاف طبقاتی ارزیابی کند. از اینرو از نظر او دو مسئله وجود دارد که باید توجه خود را بر آنها متمرکز کنیم: بهبود آموزش بیشتر برای کسانی که در خانوادههای ممتاز زاده نشدهاند و ارائۀ یارانههای مراقبت از کودکان برای کمک به مادرانی که درگیر کار شیفتی و پارهوقت هستند.
اساسا فمنیسم وضعیت زنان را طوری ترسیم میکند که وقتی آن را شرایط روز جهان مقایسه میکنیم این گمان پدید میآید که گویی پروژه تلاش برای رفع تبعیض زنان باتوجه به اولویتهای فمنیستها با موفقیت تمام شده است اما واقعیت این است که هنوز این نابرابری وجود دارد. به اعتقاد شما مشکل از صورت فمنیستهاست یا جهان تغییر کرده است؟
فمنیستهای مدرن دغدغۀ علایق خاص خودشان را دارند. بیشتر ستوننویسهای فمنیست معروف همچنان درگیر مسئلۀ شکاف دستمزدها هستند اما وقتی بسیاری از مسائل مبرمتر دیگری چون خشونت خانگی وجود دارند، چنین اموری نباید مسئله به حساب بیایند. مدتها بود که فمنیستهای معروف نسبت به این مسئله هیچ علاقهای از خود نشان نمیدادند. جنبش فمنیستی نیز هیچ علاقهای نسبت به اینگونه مسائل نشان نمیداد. درواقع این مردانِ روزنامهنگار بودند که این مسائل را مطرح کردند. فمنیستهای امروز باید متوجه باشند که بحث بر سر زنان بهعنوان یک گروه منحصربفرد یا گروهی که منافع و اولویتهای یکسانی دارد، بیمعناتر از همیشه بنظر میرسد. این زمانی صحیح بود که کل زندگی زنان با ازدواج و تجردشان یا بچهداریشان تعیین میشد اما امروز تفاوت روزافزونی در میان زنان تحصیلکرده و زنانی که تحصیلات چندانی ندارند به وجود آمده است، چراکه زنان تحصیلکرده از بسیاری جهات شباهت زیادی به مردان دارند. جهان امروز تحت سلطۀ نخبگانی است که تا حد زیادی مرد هستند. اینکه برخی زنان در دنیای کنونی توانستهاند به موفقیت برسند به این معنا نیست که زندگی زنان طبقات پایین جامعه قرار است بهتر شود.
فمنیسم یکی از آخرین انقلابهای بزرگ دموکراتیک بود. فمنیسم بر این اندیشه استوار بود که باید با زن به عنوان یک فرد برخورد کرد، نباید با زنان، سفیدپوستها و ... به این دلیل که زن یا سفیدپوست ... هستند به شکل متفاوتی رفتار کرد. عکس آن نیز صادق است: چون فردی نمیتواند درست راه برود نباید به شکل متفاوتی با او برخورد شود. این اندیشهها با ارزشهای دموکراتیک، با اندیشۀ «هر فرد، یک رأی» همبستگی دارند. با اینهمه، در میان این اندیشه که آدمها باید زندگی خود را بسازند و به عنوان فرد مورد داوری قرار بگیرند، و در این اندیشه که فردگرایی بهترین شیوۀ ادارۀ اقتصاد است، تنشی درگرفته است. این بدان معناست که ارزشهایی که حول محور منفعت شخصی شکل گرفتهاند بیش از همه به سود 10-15 درصد از زنان یعنی زنان آلفا بودهاند، نه همۀ زنان.
زنان آلفا در اواخر دهۀ 1970 به دنیا آمدند. در این مقطع بود که بازار کار به روی زنان باز شده و آموزش عالی زنان افزایش شدیدی یافت، به گونهای که امروزه بخش اعظم دانشجویان دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند. در همین مقطع بود که همۀ مسائل مربوط به انقلابهای جنسی و تولیدمثل مورد توافق قرار گرفته و به هنجار تبدیل شدند. بدینسان، ناگهان وارد جهانی میشویم که والدین طبقهمتوسطی به هماناندازه برای آموزش دخترشان تقلا میکنند که برای آموزش پسرشان. اما در همین مقطع بود که تحصیلکردگان، الگوهای آموزشی متفاوت، الگوهای ازدواج متفاوت و تجارب جنسی متفاوتی را در پیش گرفتند. همهچیز در مورد نخبگان تفاوت داشت. دلیل شکاف دستمزدها در اینجا نهفته است، نه در میان جنسیتهای مختلف بلکه در میان نخبگان جامعه و بقیۀ افراد. این شکاف دستمزدی که بسیاری از فمنیستها هنوز درگیرش هستند دیگر مسئلۀ مهمی به شمار نمیرود. این شکاف دستمزدی به این دلیل وجود دارد که بخش زیادی از زنان کشور دارای شغلهای فصلی و پاره وقت هستند. اما واقعیت این است که در مورد آدمهایی زیر 45 سالهای که صلاحیتهای یکسان، شغل یکسان و ساعت کار یکسانی دارند، نمیتوان شواهدی در بازار کار یافت که نشان دهد تبعیض شغلی همچنان وجود خارجی داشته باشد. از میان تمام مسائلی که امروزه در برابر فمنیسم وجود دارند، این واقعیت که نسبتی از زنان موفقی که درآمد خوبی دارند، از ساعت کاری خود کاسته و برای مدتی دست از کار خود میکشند، اهمیت چندانی ندارد. باید این را با زندگی براستی دشوار مردان و زنانی مقایسه کرد که 85 درصد جامعه و بهویژه 50 درصد پایین آن را تشکیل میدهند. در واقع، این همان چیزی است که باید مسئلۀ اساسی فمنیسم باشد.
اگر در مقام ارائه راهحل و نقشه راه برای ادامه راه فمینیسم برآییم توجه بر چه مولفههایی ضروری است؟
دو مسئله وجود دارد که باید توجه خود را بر آنها متمرکز کنیم: بهبود آموزش بیشتر برای کسانی که در خانوادههای ممتاز زاده نشدهاند و ارائۀ یارانههای مراقبت از کودکان برای کمک به مادرانی که درگیر کار شیفتی و پارهوقت هستند.
کلیشهای وجود دارد که میگوید در ناامیدی بسی امید است. امروزه بیشتر پزشکان زن هستند، اما این واقعیت که حرفۀ پزشکی تحت غلبۀ زنان است به این معنا نیست که این حرفه را باهوشترین، تحصیلکردهترین و پرانرژیترین زنان در دست گرفتهاند. مثلاً بیشتر معلمها هنوز زن هستند. اما معلمان امروز دیگر جزء بهترین تحصیلکردهها نیستند. از انقلاب صنعتی تا دهۀ 1950، رشد شدیدی در بخش شغلهای داوطلبانه رخ داد. طی همین دوره، یک زن جوان تحصیلکرده فقط میتوانست معلم شود. وضعیت اینگونه نبود که زنان هرگز کار نکنند، بلکه به محض ازدواج، شغل خود را ترک میکردند. اگر در هنگام تأهل به کاری مشغول میشدید، به این معنا بود که یا بهشدت عجیب و غریب هستید یا با فقر شدیدی دست و پنجه نرم میکنید. بسیاری از این زنان از قابلیتهای خارقالعادهای برخوردار بودند و انرژی خود را صرف کارهای داوطلبانه و معلمی میکردند. براستی حیرتانگیز است که آدمها از فرصتهایی برخوردارند که مادربزرگهایشان در دسترس نداشتند. این یعنی اینکه نیمی از استعدادهای جهان به کار انداخته میشود. اما آن کسانی از ما که جزء 15 درصد برتر جامعه بهشمار میرویم باید به وجدان اجتماعی زنانی نگاه کنیم که 50 یا 100 سال پیش دستمزد نسبتاً خوبی دریافت میکردند و فرصتهای بهمراتب کمتری داشتند. درآمدی که انسان به دست میآورد تنها شاخص کیفیت زندگی او نیست.