خبرگزاری کار ایران

استاد فلسفه در دانشگاه وارویک مطرح کرد:

مردم از علم همان توقعی را دارند که پیشینیان از اسطوره‌ها داشتند/ "علم‌باوری" برای برخی دینِ دنیای جدید است/ چگونه "خرد روشنگر" بازهم به خدمت قدرت درآمد؟!

مردم از علم همان توقعی را دارند که پیشینیان از اسطوره‌ها داشتند/ "علم‌باوری" برای برخی دینِ دنیای جدید است/ چگونه "خرد روشنگر" بازهم به خدمت قدرت درآمد؟!
کد خبر : ۹۵۰۱۶۸

نیکولاس ماکسول معتقد است که علم‌باوری نوین قدرت و توان خود را از عدم معرفت صحیح مردم به ذات و کارکرد خود می‌گیرد و قدرت سیاسی نیز از این موضع برای پیشبرد اهدافش با پوشش حجیت علمی بهره می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، "خرد روشنگری" بنا بود تا جزمیت سده‌های میانه را براندازد و عقل را در جمع شئون زندگی بشری به صدر نشاند. کانت نشان داد عقلی که نقاد نباشد خیلی زود چراغ خرد را از دست داده و در جهل و جزم پیشینیان سقوط می‌کند اما آنچه از پس روشنگری برآمد، "سرکنگبینی" بود که از قضای روزگار "صفرا" فزوده بود. خرد روشنگری و مدرن که علم تجربی جدید را به بار آورد، خود چنان شان مطلیقی یافت که دیگر کسی را یارای معاینه در پستوی آن نبود. نقد از عقل خیلی زود مترادف با جهل دانسته شد و مدرنیته‌ای که بر بنای نقادی و مدارا قد برافراشته بود، جزمی تازه زایید: علم باوری.

نیکولاس ماکسول معتقد است که علم باوری نوین دقت و توان خود را از عدم معرفت صحیح مردم به ذات و کارکرد خود می‌گیرد و قدرت سیاسی نیز از این موضع برای پیشبرد اهداف خود با پوشش حجیت علمی بهره می‌گیرد. از نظر او، علم دین دنیای جدید است. گفتگوی ایلنا با این استاد فلسفه در دانشگاه وارویک در انگلستان را می‌خوانید.

آقای ماکسول شما در یکی از کتاب‌های خود گفته‌اید مردم تنها شبحی از علم را می‌بینند و همان را علم واقعی می‌پندارند. به اعتقاد شما اساساً تلقی مردم از علم چیست و این تلقی چه میزان با چیستی علم تفاوت دارد؟

امروز دیگر برای عده اندکی از مردم حرف پیشوایان و سیاستمداران و قانونگذاران حجیت دارد و برخلاف اینها این اهالی علم هستند که حرف‌ و سخن‌شان میان مردم محترم است و مردم سخنان آنها را باور دارند.

اگر اهالی علم بگویند که جهان در اثر دخالت‌های بی‌رویه انسان در حال از سرگذراندن تغییرات شگرف آب و هوایی است پس حتماً چنان است و اگر هر فرد دیگری هم چنین سخنی بگوید پشتوانه‌اش این است که دانشمندان چنان گفته‌اند و از طرفی تفاوت و تکثر رویه و نظر و حتی نتیجه میان اهالی دانش پدیده‌ای مرسوم و بلکه کامل پذیرفته است. از این رو وقتی کسی چون اوباما در کمپین انتخاباتی دموکرت‌ها توییتی می‌نویسد و می‌گوید زمین در حال از سر گذراندن تغییرات آب و هوایی است و زیرش هشتگ می‌زند "این نظر علم" است، کمی بی‌معنا و سوءاستفاده‌گرانه می‌نماید.

واقعیت این است که اغلب مردم دچار این گمان هستند که علم دارای یک رویه و روش پژوهشی واحد است. عموماً این اصطلاح را شنیده‌ایم که می‌گویند روش فلانی علمی نبود. گویی اینکه یک و تنها همان روش علمی برای جستجوی حقیقت در جهان وجود دارد و همان هم ملاک ارزیابی دیگر روش‌ها و رویه‌ها است. از این‌رو بر وفق این گمان چون تنها یک روش وجود دارد، پس هر تحقیقی که علمی باشد سراسر صحیح است و هیچ تحقیقی که وفق یک روش علمی باشد، ممکن نیست راه خطا برود. اما از قضا این نگاه سراسر خطاست. علم بشری دارای مؤلفه‌های بسیار پیچیده‌ای است. اغلب این مولفه‌های تأثیرگذار در روند تحقیق علمی خود دارای ابعاد و جزئیات ریزتری هستند که هر کدام به نوبه خود می‌توانند در صورت نادیده گرفته شدن نتایج یک تحقیق را دچار تغییرات شگرفی کنند. از سویی دیگر روش‌های تحقیقی عملی هم بسیار متکثر و متنوع هستند و همین تکثر روش‌ها به نوبه‌ی خود می‌تواند موجب تفاوت نتایج در یک موضوع واحد شود. از این گذشته علم یک کل یکپارچه نیست.

تکثر روش‌ها و نتایج هم حوزه‌هایی چون فیزیک و شیمی را شامل می‌شود و هم حتی برخی از حوزه‌های علوم انسانی که موجب شده آنها هم خود را علم بدانند. برخی از این علوم نه تنها در روش بلکه حتی در تعریف خود علم بودن و اینکه علم دقیقاً چیست و چه مرزهایی دارد هم با یکدیگر تفاوت‌های جدی‌ دارند. پس اولین مساله این است که وقتی می‌خواعیم از علم برای تأیید و تقویت مدعای خود بهره ببریم، اولین کار این است که علم را یک ساختمان منسجم و یکپارچه ندانیم. نگوییم "چون علم می‌گوید" بلکه بگوییم "بنا به تحقیق فلان دانشمند".

نکته دیگر این است که برخی از این علوم اصلاً به کار ما نمی‌آیند و نتیجه‌شان برای امروز و فردای نزدیک اصلاً قابل اعتماد نیست. فرض کنید همین مورد گرمایش زمین و تغییرات آب و هوایی. وقتی می‌خواهید در این مورد بحث کنید و آنگاه تصمیم بگیرید که آیا الگوهای آب و هوایی جهان تغییر یافته یا نه، به بازه‌های زمانی حداقل پنجاه تا صد ساله نیازمند هستید. حتی وقتی می‌خواهید یک الگوی آب و هوایی را پیش‌بینی کنید برای تحقق آن به همین میزان زمان نیاز دارید و این یعنی با تغییر دما در یکی دو سال نمی‌توانید از تغییر الگوی آب و هوایی سخن بگویید.

به نظر شما دلالت‌های سیاسی علم‌گرایی امروزین چیست و علم اگر بنا به برخی معتقدان، دین دنیای جدید باشد، این دین چگونه به منبع مشروعیت قدرت سیاسی بدل شده است؟

دو نکته مهم در اینجا وجود دارد: یکی اینکه علم دقیقاً در این معنای عام و همگانی تبدیل به دین دنیای جدید شده است. مردم علم را باور کرده‌اند. از علم، داروی شفابخش می‌خواهند. از علم می‌خواهند تا راه ثروتمند شدن را به آنها یاد بدهد. از علم توقع دارند زندگی بهتری برایشان بسازد. امروز دیگر کمتر کسی را پیدا می‌کنید که وقتی می‌خواهد چیزی را بفروشد به علمی بودن روش ساخت یا تاثیرات آن محصول استناد نکند.  اگر حتی بخواهید یک داروی گیاهی بخورید، احتمالاً دنبال این هستید که بدانید علم در مورد عوارض جانبی آن چه می‌گوید.

در نهایت این علم است که می‌گوید چه بکنید و چه نکنید. اما علم در این معنا برای مردم چیست؟ تقریباً هیچ چیز. آنها تنها تصوری از علم دارد. علم برای آنها هر چیزی است که علمی باشد و علمی بودن یعنی اینکه با روش علمی به دست آمده باشد. اما اگر از مردم بپرسید روش علمی چیست؟ احتمالاً هیچ جوابی نخواهند داشت. از نگاه برخی که اندکی خبر می‌خوانند و اطلاعات عمومی دارند، روش علمی همان روشی است که در آکادمی یاد می‌دهند اما آکادمی چیست؟ هر چقدر این زنجیره پرسش و پاسخ را ادامه دهید به هیچ نقطه روشنی نمی‌رسید در نهایت به این می‌رسید که علم یک ایمان است. ایمانی که مردم روزی به نیروهای فراتر از خود داشتند و حالا آن را از دست داده‌اند. اما چون نیاز انسان به منبع قدرت از دست نرفته، پس برای برخی، علم جای دین نشسته است.

برخی از مردم به علم باور دارند بدون آنکه بدانند چیست. آنها علم را نمی‌فهمند اما به آن ایمان دارند. آگاهی مردم از نقص علم، محدودیت‌های ذاتی آن و احتمال خطا در آن برایشان ناگوار است. از سویی دیگر به اعتقادی؛ قدرت سیاسی پس از دین به منبع مشروعیت تازه‌ای محتاج است. منبعی که هر جا بی‌اعتمادی به اهالی قدرت باعث سرپیچی از تصمیمات آنها شود، به میدان بیاید و در مقام یک منبع مشروعیت‌بخش مقتدر، کار را پیش ببرد. در واقع مردمی که مقهور علم هستند به سادگی مقهور تصمیمات قدرت سیاسی هم می‌شوند. اینجاست که دومین جهل مردم از ریشه علم خود را نشان می‌دهد: علم می‌تواند جعل قدرت سیاسی برای پیشبرد اهدافش باشد. نه تنها قدرت سیاسی می‌تواند علم را به استخدام خود درآورد بلکه می‌تواند آن را چنان تغییر دهد یا عرضه کند که درنهایت به خدمت اقناع افکار عمومی درآید. از این نظر سیاست مدرن سکولار نیست. اگر سکولار بودن به این معنا باشد که سیاست به چیزی جز خودش اتکا نداشته باشد و منبع مشروعیت قدرت به چیزی خارج از خود منوط نباشد، دولت‌های فعلی سکولار نیستند. آنها به دین جدید، یعنی علم تکیه داده‌اند. این علم جدید در واقع کم از دین ندارد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز