کوررنگیِ شهاب لواسانی منتشر شد/ یک روایت تودرتوی شاعرانه و داستانی بیتوجه به ساختار
کوررنگی، عنوان آخرین اثر شهاب لواسانی است؛ یک روایت تودرتوی شاعرانه و داستانی تکهتکهشده، با جملاتی نامتعارف، و بیتوجه به ساختار.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کوررنگی، عنوان آخرین اثر شهاب لواسانی است؛ شاعری که پیشتر چند مجموعهشعر از او به چاپ رسیده اما بهتازگی داستانی بلند در نشر حکمت کلمه منتشر کرده است. شیده شریفی درباره این کتاب نوشته است:
کوررنگی یک روایت تودرتوی شاعرانه است. داستانی تکهتکهشده، با جملاتی نامتعارف، و بیتوجه به ساختار.
غیر خطی بودن، آشناییزدایی، عدم قطعیت و تردیدانگاری، به تقابلکشیدن مرگ و زندگی، چندصدایی راوی، مخاطبقراردادن مستقیم خواننده، پراکندهگویی و روایتهای پارهپاره و حضور نویسنده و دغدغهی نوشتن نویسنده در متن داستان، همه و همه نمونههای بارز داستانهای پست مدرن است. کوررنگی میان واقعیت و خیال شکل میگیرد، در دنیایی که رنگها را به چالش میکشد و تا آنجا پیش میرود که انسان امروز را دچار کوررنگی میبیند. داستان مرگ پیرمردی است که در سلاخخانه کار میکرده و بعدها در چاپخانهای مشغول به کار شده است. راوی، از طریق پیرمرد وارد فضای چاپخانه میشود و کمکم جهان عجیب و غریبی پیشروی خود میبیند. جهانی سراسر وهم و رویا، که راوی یکصبح با صدای دزدگیر ماشینی که شنیده میشود، انگار ناخواسته و ناخودآگاه به کوچه کشیده میشود و یکباره خود را در میانهی مسیری که میرود به سمت آن جهان نامعلوم میبیند. مرگ بیدلیل و عجیب پیرمرد در فصلهای میانی داستان، در جایی نامعلوم، دور از خانه و چاپخانه، با حیات مرموز راوی جوان و صدای نویسنده، همه درهم میپیچند و راوی و پیرمرد یکی میشوند و هربار به شکلی پیش روی خواننده قرار میگیرند و همین امر باعث میشود که مخاطب سردرگم شود و احساس ناتوانی از تشخیص درست کند. گویی خود مخاطب نیز گرفتار کوررنگی میشود و اینبار به جای اینکه پیرمردی را ببیند که در شناسایی رنگها از هم ناتوان است، خود را سردرگم مییابد و از عدم تواناییاش در تشخیص شخصیتها حیرتزده میشود. زخم روی صورت پیرمرد با زخم راوی، در آن بخش از داستان که در قبرستان روایت میشود، تداعیکنندهی معنای وجود یک روح در دو جسم است و به اینهمانی ایندونفر اشاره دارد. کمکم وارد جهانهای تودرتو و سوریٔال میشویم. مخاطب بلاتکلیف میماند که آیا راوی همان پیرمرد است؟ آیا راوی مردهای است که روایت میکند؟ آیا هر دو یکی هستند؟ آیا ایندو در آینه که مظهر ضمیر ناخودآگاه است، در این فضای خواب آلود خود را میبینند؟
یکی از مولفههای بارز داستانهای پست مدرن شیوهی جریان سیال است. راوی در کوررنگی همهچیز را از ذهن شخصیت بیرون میآورد و از تکنیک تکگویی استفاده شده است. شخصیتها در این داستان لغزنده و غیر قابل اعتماد و دچار بحران هویتاند. هویت تخیلی میان این جهان و آن جهان بودن، هویت میان انسان و فرا انسان. حوادث تغییر مکان میدهند و بیشتر به هذیانگویی و رویا شباهت دارند. و این امر مخاطب را دچار دوگانگی میکند. فضا مهآلود و گنگ است و از دنیای واقعی جداست. گذشته گذشته نیست، در حال زنده شده است. استفاده از تشبیه و استعاره، بسیار افراطی به کار رفته است تا زبان متن عامدانه نامتعارف شود و مخاطب از پریشانیها و آشفتگیهای نحوی و ظاهری به درون روایتی آشفته راه پیدا کند.