استاد فلسفه در سیدنی استرالیا در گفتگو با ایلنا:
اعتیاد به ثروت، سرطان جهان ماست/ «سرمایهداری» بدون حرص ما به ثروت، فلج میشود/ جهان پساکرونا باید بازگشت به زندگی باشد
«پاول دولان» استاد فلسفه استرالیایی، نام بیماری خطرنک عصر ما را «اعتیاد به ثروت» میگذارد و معتقد است مردم در سایه زندگی کردن در فضای سرمایهداری به تولید ثروت اعتیاد پیدا کردهاند. از نظر او، بحران کرونا فرصتی برای تامل و تفطن در باب این بیماری خطرناک بشر را فراهم آورده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کرونا در آغاز قرار بود یک بیماری فراگیر باشد که برای مدتی برخی کشورها را مشغول کند؛ به همه جا سرک کشید، مهمان شد و جهان را به کام سکوت و تعطیلی برد. اما در این میان فوایدی هم داشت. بیماری انسانها، موجب تعطیلی جهان شد و این تعطیلی نشان داد که قبل از اینکه ویروسی منحوس آنها را بیمار کند، ساختارهایی معیوب از پیش آنها را درگیر آلودگی کرده است. «پاول دولان» نام این بیماری را «اعتیاد به ثروت» میگذارد و معتقد است مردم در سایه زندگی کردن در فضای سرمایهداری نسبت به تولید ثروت اعتیاد پیدا کردهاند. از نظر او، بحران کرونا فرصتی برای تامل و تفطن در باب این بیماری خطرناکتر بشر را فراهم آورد. درباره نسبت جهان پسا کرونا، سرمایهداری و حقوق کار با پاول دولن (استاد فلسفه در سیدنی استرالیا) گفتگو کردیم.
شما در یکی از مصاحبههایتان گفته بودید اعتیاد به ثروت، بیماری مهلکتری از کروناست و آن را شبیه سرطان سیاره ما دانسته بودید که هر روز از رهگذر حرص و طمع ما همه چیز این جهان را میبلعد. بحران کرونا چطور باعث پدیدار شدن این تلقی از سرمایهداری در ذهن شما شده است؟
برای پاسخ به این سوال به یک سخنرانی که همین اخیرا ایراد شده گریزی میزنم تا نشان دهم آنچه در ادامه خواهم گفت انتزاعیاتی بیش نیست. بوریس جانسون در سخنرانی اصلی خود با تمرکز بر برنامه دولت انگلستان برای بهبود وضعیت پساکرونا به تازگی قول داده است که "بهتر کار کند، شادابتر، سازندهتر." اما اگر سرعت رشد اقتصادی تنها معیار موفقیت باقی بماند، همانطور که سالهاست انجام میشود "سریعتر" بر "بهتر" و "سازندهتر" تسلط خواهد یافت.
بازگشت به گذشته، ما را ملزم خواهد کرد تا کیفیت رشد اقتصادی و همچنین کمیت آن را اندازهگیری کنیم. همچنین از ما میخواهد که دورنمای روحی و جسمی خود را دوباره ترمیم کنیم. مهمتر از همه، شاید این امر از ما میخواهد که به اعتیاد فردی و جمعی خود برای ثروتمند شدن مجدداً اعتماد کنیم. به هر حال فقر باعث بدبختی میشود و کسانی که میگویند پول شادی نمیآورد، اغلب این کار را برای مصون ماندن از موقعیت انجام میدهند. ثروت بیشتر باعث رفاه حال در بدترین وضعیت جامعه خواهد شد اما، در همان زمان، بسیاری از مردمی که به این ثروتمندتر شدن خو گرفتهاند در نهایت که به جایی میرسند، میفهمند در آن پول بیشتر، تأثیر نخواهد داشت و حتی گاهی تأثیر منفی بر کیفیت زندگی آنها میگذارد.
ممکن است برخی از شما ساعاتی اضافی را برای افزایش درآمد یا تحتتأثیر قرار دادن رئیستان قرار داده باشید که فشارهایی را به بخشی از مهمترین روابط شما وارد کرده باشد. کیفیت روابط شخصی، تا حد زیادی خوشبختیمان را پیشبینی میکند، همانطور که همه ما میتوانیم با قرنطینه و تجربههای شخصیمان در ماههای گذشته آن را تصدیق کنیم. بحران این فرصت را فراهم میکند تا در اولویتهای شخصی و حرفهای خود تأمل کنیم. اولین ثمره بحران این بود که نشان داد ما بیش از آنچه باید، کار میکنیم و درون مناسباتی گرفتار شدهایم که کار بر شئون دیگر انسانی ما غلبه کرده است. وقتی دوران قرنظینه پیش آمد تازه فهمیدیم خانواده داریم، تفریحاتی داریم و علایقی که از آنها غافل شدهایم.
در این شرایط، میتوانید از این بینشها در تصمیماتی که به نمایندگی از افراد دیگر میگیرید استفاده کنید؛ به عنوان یک رهبر تجاری یا سیاستمدار، از نیاز به مالیات مضاعف بر ثروت واقف هستید. از سویی، مخارج عمومی بسیار مهم است، زیرا به دنبال کاهش آسیبهای ناشی از قرنطینه هستیم. علاوه بر این، شما باید بهطور صحیح با افرادی از طیفهای درآمدی گوناگون درگیر شوید تا به همه ما کمک کند که بر اعتیاد اجتماعیمان در جمعآوری ثروت غلبه کنیم. این امر مستلزم مداخلات مشابه با کسانی است که از طریق یک فرایند دو مرحلهای در معالجه وابستههای فردی موثر هستند. در واقع اگر قرار است این اعتیاد عمومی به ثروت از میان برود، باید مجموعه سیاستهای حاکمیتی هم تغییر کند.
پذیرش اولین قدم از هرگونه تغییر، رفتار مؤثر است. بنابراین باید بپذیرید که بسیاری از همکاران و شهروندانتان به طور جمعی به ثروت وابسته میشوند و اگر قبلاً از آن مرحله گذشته باشند دوست دارند ثروتمندتر شوند. بعد از این مرحله باید عمل کنیم؛ مقابله با «عادت کردن به ثروت» باید یک اولویت اساسی باشد. اینکه بگوییم «بیایید ابتدا با بیرون آمدن از نابرابریها کنار بیاییم و تنها پس از آن میتوانیم مردم را به اعتیادشان متقاعد کنیم.» وسوسهانگیز است؛ اما اولین گام این است که بپذیریم ثروت میتواند اعتیادآفرین باشد که در واقع چنین هم شده است. دلایل اینکه چرا ثروت به یک اعتیاد بدل شده میتواند ریشه در امور متفاوتی داشته باشد. اما نطفه اصلی آن در فرهنگ سرمایهداری نهفته است. ما درون این فرهنگ یاد گرفتهایم که برای زنده ماندن باید رقابت کنیم، برای مهم بودن باید رقابت کنیم و برای اینکه مردم ما را والا بشمارند باید رقابت کنیم. در تمام این رقابتها، آچه محل رقابت است، ثروت است.
پاسخهای سیاسی به Covid-19 روال بسیاری از افراد را متزلزل کرده و این فرصتی برای آنهاست تا بتوانند الگوهای جدیدی از رفتار را در زندگی خود بگنجانند. کار در خانه، زمان رفت و آمد را حذف میکند، اما همچنین هزینههای فرصت کار را کاهش میدهد و مرزهای بین کار و اوقات فراغت را محو میکند. در ابتدای تعطیلات، صدها هزار نفر در یک نظرسنجی داوطلبانه اعلام کردند تمایل بیشتری به استفاده از وقتشان به روشهایی دارند که به شکل جمعی اتفاق میافتد. دو نکته در این میان قابل توجه است؛ نخست اینکه وقتی قرنطینه آغاز شد تازه فهمیدیم که دارای چه ابعاد روحی و زیستی متفاوتی هستیم که از آنها غافل مانده بودیم. بنابراین یک رجعت جدی به نوعدوستی، خانواده و حتی فرهنگ مدارا در این دوران به وجود آمد. نکته دیگر کمی فلسفیتر است و با یک مقدمه میتوان توضیحاش داد؛ تا زمانی که وضعیت امور به هر نحوی که هر روز در جران است ادامه داشته باشد، متوجه خلل یا قوت آن نمیشویم. اغلب در این روزمرگی چنان غرق هستیم که فرصت اندیشدین به آنچه را که هر روز انجام میدهیم نداریم. اما وقتی یک وقفه در کار ایجاد میشود تازه میتوانیم بفهمیم که چه بر سرمان آمده یا چه بر سرمان هر رزو میآمده. تعطیلات جهانی کرونا، کارکردهایی را در مورد وضعیت کار در جهان داشت. یک دسته که زندگی چندان بدی نداشتند احتمالا فهمیدند که با مبلغی کمتر از آنچه دریافت میکنند هم میشود زندگی کرد و تازه به ابعاد بیشتری از وجود و شخصیتشان هم بها دادند. دستهای هم که برای بهایی ناچیز کل روز را با 3 ساعت استراحت، کار میکردند فهمیدند که زندگی چه چیز متفاوتتری است از آنچه هر روز تجربهاش میکردند.
در پس هر دوی اینها، اصالت بازار رخنه کرده است؛ برای دسته اول، بازار اعتیاد به ثروت و پیشرفت را به وجود آورده. اغلب کسانی که حریص ثروت هستند، فرصت کافی برای استفاده از آن را ندارند اما در عوض، کلیت سیستم سرمایهداری از رهگذر زمان و انرژی و پول این معتادان به حیاتش ادامه میدهد. در مورد دسته دوم، سرمایهداری یک شریک جرم حسابی دارد. کلیت سیستم، معتادان به ثروت را استخدام میکند تا آنها با استثمار کارگران ضعیف، حرص خود را برآورده سازند. حالا در این نقشه مفهومی و کاملا طبقاتی فقط عدهای خاص سود مطلق میبرند. بقیه به نحوی بازنده میشوند. طبقه متوسط زمان و لذتش از زندگی را میبازد و طبقات تهیدست، کل زندگیشان را. این چیزی نیست که بخواهیم با تحلیل فسلفی یا اجتماعی آن را بفهمیم. چند روز تعطیلی کار درجهان به خوبی توانسته این حس بازندگی را در همه بیدار کند. در واقع ما شبیه کسانی هستیم که در یک مسابقه فوتبال تعداد گلهای خوردهمان را فراموش کردهایم. اما حالا فرصتی دست داده تا به تابلوی نتیجه نگاه کنیم و بفهمیم که مطلقا باختهایم.
هر چه این آگاهی به اعتیاد مخفی و خطرناک به ثروت در ما برانگیختهتر شود، نظام مصرف بیش از حد و تا حد مرگ هم تعدیل و اصلاح میشود. اگر بتوانیم از این معضل تاریخی و فرهنگی عبور کنیم احتمالا لفاظیهای ما در مورد حفظ محیطزیست و نگرانی دروغینمان در مورد تغییر وضعیت آب و هوایی جهان، اندکی واقعیتر میشود. جهان طبیعی را این علاقه بی حد ما به ثروت، به نابودی کشانده و گریه و زاری ما برای کوسهها یا نهنگهایی که در دریا از فضولات خفه میشوند، بیشتر یک ریای بیحاصل است.