خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از سعید فلاح‌فر؛

جایگاهِ مشارکت‌های اجتماعی در هنرهای تجسمی

جایگاهِ مشارکت‌های اجتماعی در هنرهای تجسمی
کد خبر : ۸۹۸۵۳۹

سعید فلاح فر (کارشناس و منتقد هنری) در یادداشتی به نقش مشارکت‌های اجتماعی هنرهای تجسمی پرداخت. او نوشته است: امروزه ثروت و شهرت حرفه‌ای که در حال حاضر مساوی با سطح هنری هنرمند فرض شده، کیفیت آثار هنری و جایگاه هنرمند را نشان می‌دهد. ارزش‌ها با تعداد صفر حراج‌ها و فروش‌ها و درآمدها سنجیده می‌شود.

اینکه چقدر مفاهیم اخلاقی دچار تغییرات بنیادی شده‌اند یا چقدر بنیادهای تعامل اخلاق فردی و اجتماعی دستخوش تحولات ملموس شده، نه با آمار قابل اثبات است و نه توافقی حداقلی بر آن وجود دارد. اما بی‌معناست که هنرمندان جامعه را از این کلیت بحث‌برانگیز جدا کنیم. آیا «هنر مدنی» مفهومی واقعی و حقیقی دارد؟

در شناخت شاخص‌ترین‌های موضوع این تحولات باید به معنای «هنرمند حرفه‌ای» پرداخت. ترکیبی که در چند دهه گذشته، به شدت مفهومی عامیانه، ساده و حتی مبتذل به خود گرفته است. در تعریف فعلی؛ «همه کسانی که از طریق یک فعالیت هنری و حتی شبهه هنری امرار معاش می‌کنند، «هنرمند حرفه‌ای» محسوب می‌شوند» گذشته از حذف همه ارکان و بایست‌های هنر از این تعریف عامیانه، این نگاه دروازه‌ای است برای گریز از بسیاری قواعد و قیود صنفی و اخلاقی. جابجایی ناشیانه و منفعت‌طلبانه تمرکز از «هنر» به «حرفه» اگر چه ظاهری ساده داشته، اما نتایج آن عمیق و تاثیرگذار است. خصوصاً اگر دامی از تجمل‌گرایی و سبک زندگی نوظهور برای غالب هنرمندان هم در پیش باشد. نتیجه‌ای که نسبت‌های جدیدی بین هنر و هنرمند و مخاطب و جامعه و... از بطن آن ظهور کرده و می‌کند. خصوصاً در حیطه «صنعت هنر» و سوءاستفاده از ترکیب «اقتصاد هنر» به جای «هنر اقتصادی».

دوست محترمی از من پرسید: «چرا هنرمندان تجسمی در فعالیت‌های اجتماعی و مدنی و حتی امور ساده‌ای مثل حمایت از محیط زیست، شرکت در خیریه‌ها و... به اندازه اهالی سینما و... حضور ندارند.»

تمایلات فردی و انزوای ذاتی هنرمندان تجسمی پاسخ کاملی به این پرسش نیست. متاسفم که بگویم قسمت عمده‌ای از تحلیل این وضعیت به همین چند جمله‌ی آغازین محدود می‌شود. چراکه این تعاریف همانقدر که اصالت هنر را به حاشیه برده‌اند، در ارتقای سطح امور مالی و به اصطلاح امرار معاش (که این روزها شامل دامنه‌ی وسیعی از ویلای شمال و خودرو لوکس و سفرهای تفریحی و خورد و خوراک لاکچری و... هم می‌شود) رکورددار تاریخ هنر محسوب می‌شوند. تا جایی که ارزش‌های هنری، نه تنها در میان عوام، که حتی در میان منتقدان و دانشجویان هنر و مدیران فرهنگی ـ هنری و مخاطبان حرفه‌ای و... هم با قیمت‌گذاری‌های مالی تعیین می‌شود. 

ثروت و شهرت حرفه‌ای که در حال حاضر مساوی با سطح هنری هنرمند فرض شده، کیفیت آثار هنری و جایگاه هنرمند را نشان می‌دهد. ارزش‌ها با تعداد صفر حراج‌ها و فروش‌ها و درآمدها سنجیده می‌شود. عجب آن که همین عوامل خود به چرخه‌ای غیرقابل نفوذ مبدل شده‌اند. آن که با خودرو گرانقیمت‌تری برای عقد قرارداد بیاید، دستمزد بیشتری می‌گیرد و با همین دستمزد بیشتر، خودرو جدید گرانتری برای قرارداد آتی می‌خرد. کسی که بیشتر در جزایر تفریحی اروپا و آمریکا وول می‌خورد، اثرش را گرانتر می‌فروشد تا برای سفرهای آتی و فروش‌های آتی مهیاتر باشد. همه این‌ها یعنی ایجاد یک رقابت (اغلب ناسالم) برای کسب درآمد بیشتر. تا جایی که حتی استلزام به هنر ناب هم جز با ورود به این رقابت نشدنی می‌نماید.

این بازی گیج‌کننده همانی است که باعث تفاوت کنش‌ها و واکنش‌های هنرمندان سینما و... با هنرمندان تجسمی نسبت به رویدادهای اجتماعی و مدنی و... است. (استثنائات را کنار بگذارید. اصل بحث در فراوانی رفتارهاست.) چطور؟ خیلی ساده است؛ درآمد سینما (گذشته از منابع مالی تازه کشف شده برای پولشوئی و...) از کجاست؟ از فروش بلیت به مردم. کنسرت‌های موسیقی هم. تئاتر هم. طبیعی است اکثریت این «هنرمندان حرفه‌ای»(!!!) برای تداوم دسترسی به منابع مالی بیشتر، نیازمند اقبال عمومی، تبلیغات، شهرت و خلاصه طرفدارهای مردمی هستند. در تعریفی که حرفه‌ای‌گری جدید ارائه می‌دهد؛ کسب این دست محبوبیت‌ها اصل اول پیروزی خواهد بود. (پربیراه نیست اگر در نشست‌های اخیر خبری، گروهی از هنرمندان سینمائی که به منابع غیرمردمی دسترسی دارند، در اظهارات خود، چندان به قضاوت مردمی اهمیت نمی‌دهند.) در مقابل نگاهی به گردش مالی در حوزه هنرهای تجسمی بیاندازید. محل درآمد نقاش‌های به اصطلاح حرفه‌ای و مجسمه‌سازهای حرفه‌ای و... کجاست؟ رویدادهای هنری در حوزه تجسمی با حضور حداقلی مردم برگزار می‌شود. چند نفر به دیدن یک نمایشگاه نقاشی می‌روند؟ چند نفر از این نمایشگاه‌ها خرید می‌کنند؟ چند نفر از مردم عادی در سالن‌های حراج بعد از شنیدن صدای چکش های چندصد میلیونی و میلیاردی دست بالا می برند؟ اصولاً واژه «مردم» در این رویدادها واژه مضحکی است. سفارشات کاری، خرید و فروش آثار هنری و جابجایی‌های کلان پول در حوزه تجسمی یا مربوط به بودجه‌ها و حمایت‌های دولتی است و یا تعداد انگشت شماری از صاحبان سرمایه و تاجر. خرید و فروش‌های مردمی ـ به عکس سینما و موسیقی و تئاتر و... ـ در این رقابت ارقام قابل اعتنائی را تشکیل نمی‌دهند. حال اگر (بی‌تعارف و بی‌چاپلوسی و خودشیرینی‌های مرسوم) ضریب انحطاط اخلاقی را هم ـ که از عواقب ناگزیر تعریف تازه هنر حرفه‌ای است ـ  به این معادله اضافه کنیم، چه چیزی به دست می‌آید؟ تولد، رشد و غلبه فرهنگ «سلبریتی» در سینما و موسیقی و تئاتر و تلوزیون و... از همین مهم ناشی می‌شود. در صورتی که هنرمندان حرفه‌ای، خواسته و ناخواسته، در حوزه تجسمی کمتر از این موقعیت برخوردار شده‌اند. تکیه تجسمی به منابع اصلی درآمد، آن‌ها را به تبعیت از این گروه‌های حامی سوق می‌دهد. درحالیکه نه پیمانکاران و مدیران دولتی و نه سرمایه‌داران تازه به دوران رسیده، تمایلی به هزینه‌های مادی و معنوی مداخله در وقایع اجتماعی و مدنی را ندارند، نمی‌توان از منتفعین ایشان انتظار داشت قدمی برخلاف قانون اصالت درآمد بردارند. به این ترتیب و به روال قاعده تجارت هنر حرفه‌ای؛ سلبریتی‌ها به جلب رضایت حداکثری مخاطب بالقوه و پشتوانه‌های مردمی و عوامانه خود اتکا می‌کنند و نسل تازه حرفه‌ای‌های تجسمی هم تن به خواسته‌های مشتری‌های جذاب و سخاوتمند خود می‌دهند. هر کدام به محبوبیت برای مشتری بیش از هر چیز دیگری اهمیت می‌دهند. البته که نمونه و مثال بیشتر از حدی است که نیازی به تکرار باشد. دیگر اینکه؛ با این اوصاف و به اجبار، برخی از رشته‌های تجسمی را باید از این تقسیم‌بندی کنار گذاشت.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز