سیدجواد میری مطرح کرد:
صداوسیما میخواهد «بایدها» را بر «واقعیتها» تحمیل کند/ در برابر غولهایی مانند سیانان و بیبیسی نمیتوان رسانه ملی را رها کرد/ صداوسیما شتاب منفی دارد
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میگوید رسانهای که بخواهد از بایدها به واقعیت نیل کند نسبتش با واقعیت امور را از دست میدهد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فاجعه نیشتری است که خواب میبرد و تشویش میآورد. تشویشی که از پس تحیر در باب بنیاد امر فاجعهمیز برآمده باشد اگر قدر دانسته شود، خود روشنگاهی میآفریند که در نور آن بصیرتی مییابیم به شر مخفیای که جهل ما از آن سرطانی ساخته که امروز در پی بلیعیدن همه چیز است. اکنون که مدتی از آن بیانیه شجاعانه که گویی ما را در نقطهای از تاریخ منجمد کرد، میگذرد پیادهروانی آمدهاند تا بر سر خون ریخته شده وقیحانه توشهی سیاسی خود را برگیرند اما از ایستاری که مقام نظر اقتضا میکند، افقی پیداست که باید از ورای آن مسئولانه و دردمندانه بپرسیم چرا چنین ضربه سهمگینی به جان و ضمیر مردم از مسئول لشگری و کشوری تا مرد و زن کوچه خیابان وارد آمد؟ گرچه جان باختن دردناک است اما بحران عظیمتر وقتیست که شیشه اعتماد ترک بردارد. مساله هم تنها فضای مکدری نیست که در آن پیام اهل قدرت به مردم در آن بد تعبیر شود بلکه حالا مدعیترین مدعیان استقلال رسانهای هم در ورطه شکست و نبود صداقت فرولغزیدهاند. اکنون بیش از همه وقت آن است که تا در مورد مبانی فهم خود از رسانه و مخصوصا مرجعترین رسانه کشور یعنی صداوسیما تاملی جدی نماییم تا بلکه دستکم بینشی روشن به آنچه در این مدت در پیش روی ما قرار داشت، یابیم. در این باب به سراغ سیدجواد میری (جامعهشناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) رفتیم.
میری با اشاره به تفسیری از رسانه که آن را امری جدا از قدرت پنداشته و میکوشد تا بران آن هویتی جدا از قدرت بتراشد، گفت: بحث از اینکه رسانه چه نسبتی با قدرت دارد چندان دقیق نیست. ما نمیتوانیم با این زاویه وارد موضوع شویم و آن را صورتبندی مفهومی کنیم چراکه مفاهیم خنثی نیستند. این صورتبندیها بسیار پیشتر از آن که حتی وارد بحث بشویم جهتگیریها افق ما را متعین میکنند. در مورد نسبت رسانه با قدرت نباید صحبت کنیم بلکه مساله این است که خود رسانه قدرت است. یعنی نباید فرض شود که چیزی وجود دارد به اسم قدرت و چیز دیگری به اسم رسانه و آنگاه این دو به هم میپیوندند و ما میتوانیم از نسبت آنها سخن بگوییم. واقع امر این است که امروز در قرن حاضر غیرممکن است که بتوانیم قدرتی را بدون رسانه فرض کنیم. اساس قدرتهای امروز بیش و پیش از آن که قدرت باشند از درون رسانه برمیآیند چراکه جهان ما اساسا جهان رسانهای شده است. ما در جهانی به سر میبریم که در تمام شئون دیجیتال شده است. در این جهان دیجیتال شده چه بسا حتی صد سال پیش قابل تصور نبود ولی امروز هیچ فضایی نمیتوان تصور کرد که خبری از تصویر و رسانه در آن نباشد. شاید خالی از لطف نباشد که از فیلم "رایدهندگان مردد" نامی ببرم. در این فیلم انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا در حال برگزاری است و دو کاندیدای دموکرات و جمهوریخواه شدیدا در حال رقابت هستند. براساس آمار آرای این دو مساوی است و تنها یک رای در کل آمریکا باقی مانده تا تکلیف رئیس جمهوری آمریکا را مشخص کند. این فرد کسی است که از زنش طلاق گرفته و در جایی در دوردست با دختر نه سالهاش زندگی میکند. صبح دخترش او را هراسان بیدار میکند چراکه دختر از پنجره میبیند که تعداد زیادی ماشین پلیس و هلیکوپتر پر از مقامات رسمی آمدهاند تا رای او را جویا شوند. نکته بسیار جالب و عمیق فیلم دقیقا در لحظهای اتفاق میافتد که پدر از دخترش میخواهد تا تلویزیون را روشن کند تا ببینند در بیرون چه میگذرد. یعنی دسترستی من انسان قرن بیست و یکمی با واقعیت دیگر بدون گذر از صافی رسانه غیرممکن است.
وی در ادامه با بیان دگرگونی ساختاری که در نسبت ما با واقعیت روی داده است، افزود: ما امروز دیگر دسترسی مستقیم به واقعیت را از دست دادهایم زیرا واقعیت چنان پیچیده شده و بسط پیدا کرده است که شما نمیتوانید هیچ دسترسی مستقیمی داشته باشید. یک مثال دیگر همین تهران است. تهران در مقام فضای شهری چنان پیچیده و تو در تو شده است که خبر غم و اندوه یک منطقه از آن چه بسا در منطقه دیگر حتی به گوش هم نرسد چه رسد که حس شود. حالا اگر این پیشفرض که رسانه خودش قدرت است را بپذیریم باید پرسید چگونه باید از آن استفاده کرد؟ از اینجا میتوانیم به این پرسش هم که یک مشاور رسانهای تحت چه مکانیزم و شرایطی میتواند مدیر عالیرتبه را هدایت و مدیریت کند، پاسخ دهیم. منتهی پیش از آن باید تکلیف فهم خودمان از رسانه را در ایران مشخص کرده باشیم. پاسخ به این سوال مستلزم یک بررسی تاریخمند هم هست یعنی از همان پیج رادیو تا این تعداد از شبکههای تلویزیونی چه فرآیندی طی شده است و ما چه مواجههای با این مساله داشتهایم؟ نوع مواجهه ما در فهم مساله رسانه بدون فهم مواجهه ما با تکنولوژی شدنی نیست. در واقع رسانه در ذیل تکنولوژی و رویکرد ذهن و زبان ایرانی به آن قابل رویت است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه با بیان اینکه رسانه یکی از وجوه امر موسعی به نام تکنولوژی است و ما همچنان نمیتوانیم ایستار و تفکر معینی در برابر آن اتخاذ کنیم، افزود: در این صد و صد پنجاه سال مساله ما در مواجهه با تکنولوژی؛ چنین گمان کردیم که ما در یکسو ارزشها و هنجارهایی داریم و چیز دیگری در بیرون به نام تکنولوِژی اروپایی داریم ولی واقعیت این است که ما امروز دیگر میدانیم که تکنولوژی به هیچ روی امری خنثی نیست بلکه تکنولوِژی شیوه زیست انسان است و نمیتوانیم آن را از زیستن جدا کنیم. البته این مساله و تلقی اصلا مختص ما نیست. فقط ذهن ایرانی نبود که تکنولوژی را ابزار میدید و آن را چنین تقلیل میداد بلکه این طرز تلقی سابقه تاریخی در میان دیگران هم دارد. ما ذیل همین تصور از تکنولوژی، رسانه را هم اینطور میبینیم. یعنی تصور ما و مدیران جامعه هم از رسانه یک ابزار خنثی است.
این جامعهشناس با بیان اینکه صداوسیما به عنوان یک رسانه برتر گمان میکند میتواند واقعیت را بر مبنای امر «باید» تفسیر کند و بازتاب دهد، گفت: خود همین طرز تلقی تقلیلگرایانه از رسانه در حاکمیتی مانند نظام ما که آرمان دارد و میکوشد تا آرمان و هنجار و بایدهایی جدا از واقعیت موجود را بر جامعه تزریق کند، نمود بیشتری دارد. یعنی اساسا رویکرد در کشور ما این شده است که واقعیت را باید بر اساس بایدها ساخت و رسانه را هم در همین جهت به خدمت میگیرند. یعنی اساسا ما کاری نداریم که وضعیت واقعیت و واقعبودگی ما چطور است تا بتوانیم بر اساس آن از بایدی سخن بگوییم. حتی چه بسا پیچیدگیهای واقعیت ما را بر آن دارد که در میانه راه هنجارهای تازهای را برگزینیم. ما چون میخواهیم مسیر را از بایدها به سمت واقعیات بپیماییم در این مسیر صافیهایی را ایجاد میکنیم تا مبادا افرادی خارج از مومنین به آن حوزه بایدها بر کار باشند. امروز دیگر همه میدانیم که سیاستگذاری رسانهای علم است. علمی مبتنی بر مشاهدات تجربی و روابط بین الاذهانی که میکوشد تا سمتگیری مفهومی یک رسانه را در نسبت با سایرین ترتیب دهد. بدیهی است که وقتی کسی بناست کار رسانهای کند باید حداقل آگاهیای از این مبانی داشته باشد. اما مساله این است که ما این مبانی را که ریشه در واقعیت دارند در گزینش افراد اصلا مدنظر قرار نمیدهیم بلکه تمام معیارهای ما در انتخاب افراد به حوزهای دیگر یعنی حوزه بایدها تعلق دارد. در این شرایط است که میبینیم عمده مشاوران رسانهای از صداوسیمایی انتخاب میشوند که در معنای درست اما نه با بار معنایی مثبت، ایدئولوژیکترین رسانه کشور است. یعنی اینکه وقتی در واقعهای مثل سقوط هواپیما که منتج به جانباختن 177 نفر انسان شده باید در بیانیهی رسمیای که صادر میکند حتی به واوِ جملهای که زیرنویس میشود هم دقت کند. چه رسد به زبان بدن و ادبیات گویندگان خبر که باید دارای آگاهی و دانش رسانهای باشند. وقتی رسانه صرفا ابزاری دانسته شود دیگر اصلا مهم نیست که شما به اوج و فرود صدا یا زیر و بمهای گویندگان آن توجه کنید بلکه وقتی میخواهید در مورد چنین مساله سنگینی و با این بسامد رسانهای اظهارنظر کنید، مینویسید فلان تعداد شهید شدند و بقیه جان باختند. این چه تصوری در ذهن مخاطب ایجاد میکند؟! خوب شد نگفتند 30 نفر هم به هلاکت رسیدند! این نوع ادبیات نشان میدهد که صداوسیما به لحاظ فرهنگی و شناختی؛ تاخر و شتاب منفی دارد. این مساله از اینجا ناشی میشود که ما کلماتمان و حتی جملهبندیهایمان نسبتی ویژه با جهانبینی و حتی ساختار ذهن ما دارد. امروزه دیگر محققان علوم شناختی بر این امر متفقالقول هستند که واژهگزینی و جملهبندی ما تحت تاثیر ساختارها و کارکردهای ذهنی ما هستند یعنی نشان میدهد که ما دقیقا دنیا را چطور میبینم و تصور میکنیم. اینها اتفاقی نیست گرچه حتی ممکن است من خودم به این معانی التفات نداشته باشم ولی اگر از بیرون به این منظومه نظر شود در پس آن اندیشه و جهانبینیای در جریان است که برای ناظران و تحلیلگران کاملا قابل درک است. این تحلیلها دقیقا نشان میدهد که مثلا یک رسانه در مورد دیگران بهطور اعم و در این مورد خارجیها چطور فکر میکند و چه حس و عاطفهای در مورد آنها دارد. مقصودم این است که در رسانههای جمعی و صداوسیما نوع فهم ما و نوع گزینش افراد هیچ نسبتی با کارکرد و جانمایه رسانه ندارد. یعنی اینکه رسانه امری است که اذهان عمومی و افکار جمعی را برمیسازد و آنگاه میکوشد تا با انواع ترفند حداکثر باورپذیری را ایجاد کند. ولی رسانهای چون صداوسیما اصلا نمیداند که باورپذیری ستون فقرات رسانه است. نکته دیگری که بر اهمیت رسانهای چون صداوسیما و نقش آن در منافع ملی میافزاید این است که ما برخلاف بسیاری از کشورها در منطقهای حساس، کشوری استثنائی هستیم. البته استثنائی بودن در این معنا لزوما دلالت بر برتری ندارد بلکه منظورم این است که کمتر روزی است که ایران را در صدر اخبار جهان نیابید. جالب است بدانید که از رئیسجمهور مجارستان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پرسیدند که اولین هدف شما چیست و او جواب داد که می خواهم کشورم را از صدر اخبار جهان به زیر بکشم. اینکه در صدر اخبار جهان باشید فضای شدید رسانهای را بر شما تحمیل میکند حالا در این فضا که در برابر غولها و امپراطوریهایی مثل سی ان ان و بی بی سی قرار دارید که حقیقتا یک امپراطوری هستند و به هفتاد زبان برنامه میسازند و از طریق همین هم دسترسیهای جدی و تعیینکنندهای به فرهنگ عمومی کشورهای مختلف دارند، نمیتوانید وضعیت رسانه را آن هم رسانه ملی را تقلیل دهید و این چنین آن را رها کنید.