پروفسور فیلیپ جی کرینبروک:
ایرانیان در واکنش به سختگیریهای دینی، تصوف و عرفان را وارد دین اسلام کردند/ عرفاناندیشی باعث تعطیلی اندیشه فلسفی و سیاسی ایرانیان شد/ فارسی قدیمیترین زبان زنده دنیاست
رئیس انستیتو مطالعات ایرانشناسی دانشگاه گوتینگن آلمان معتقد است که ادبیات عرفانی، بهرغم اینکه ضرباتی بر پیکره نظام اندیشه سیاسی و فلسفی ایرانیان وارد کرد، اما باعث حفظ زبان فارسی شد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در پایان سده ششم خورشیدی و با هجوم خانمانبرانداز مغولان به ایران، زبان فارسی که با سنایی غزنوی، دریچههای عرفان را در افقهای نه چندان گشوده، به چشم میدید؛ اینک و در آستانه در، آغوش بر زبانی گشوده بود که دیگر از تصریحات فردوسی، خیام، نظامی، خاقانی و انوری بهره چندانی نداشت و میبایست با رمزآلودگیهای استعاری و کنایی غلیظ خو کند. هرچند زبان تازه شعری ایرانیان، در عین جوانی، پخته بود و پیش از آغاز حمله فرهنگستیز تاتاران، با بیان عطار نیشابوری، به سادگی از تمثیلهای عوامانه بهره میبرد و از تکلف زبان خراسانی سنایی تهی شده بود؛ اما اینک زمان آن فرا رسیده بود که انقلاب ادبی زبان فارسی که از پایان سده دوم خورشیدی آغازیدن گرفته بود، وارد دوران مولانا و سعدی شود! یکی سبک عراقی را در عین سادگی، برای بیان گنجینه معانی خویش به کار گرفته بود و دیگری با زبانی خراسانی در بوستان و زبانی عراقی در غزلیات، تداوم تاریخ اندیشیدن ایرانیان را آیینهگردانی میکرد! سعدی با انقلاب در غزل و مولانا با انقلاب در مثنوی سرودن ـ با جنبشهای شعوبی و نقطوی در برابر شعرسرایی عربمآبانه، آغاز شده بود ـ اینک، افقهای جدیدی را فراروی زبان فارسی گشوده بودند که درهای آسمانش تا زمان عروج حافظ بازمانده بود.
پروفسور «فیلیپ جی کرینبروک» رئیس انستیتو مطالعات ایرانشناسی دانشگاه گوتینگن آلمان، که پژوهشهای بسیاری نیز پیرامون شعر پارسی در سدههای میانی را به رشته تحریر درآورده است، در گفتگو با ایلنا، دلایل اهمیت دوره ادبی در تاریخ ایران و جهان را برمیشمرد:
چه اتفاقی برای زبان فارسی در قرن ششم و هفتم هجری افتاد که باعث غلیظتر شدن بخشهای کنایی از صور خیال شعر فارسی در ادبیات فارسی شد؟
زبان فارسی، قدیمیترین زبان زنده دنیاست که توانسته از تمام فراز و نشیبهای سیاسی خود را در امان نگه دارد. آن هم در شرایطی که ایرانیان درگیر جنگهای بسیار زیاد و تهاجمهای فراوان بودند ولی با اتکای به ظرفیتهای بسیار گسترده و پیچیدگی زبانزدهای فارسی، توانستند از استبداد و تهاجمات خارجی، زبان خود را نگاه دارند. البته ناگفته نماند که زبان، حتی اگر تابع مستقیمی از امر سیاسی و اندرکنشهای سیاسی نباشد، به طور طبیعی از امر سیاسی، اعم از استبداد، دموکراسی، جنگ، شورش و... اثر میپذیرد. زبان ملی شما بسیار سخت جان است که توانسته تا این اندازه زنده و پویا بماند. البته غلظت استعاره و کنایه در زبان شما هم از همین ریشههای حکومتهای استبدادی در طول تاریخ ایران سرچشمه میگیرد. با این حال، همین کنایهها و استعارات، باعث افزایش جذابیتهای هنری زبان فارسی و آفرینش آثار ادبی بسیار بزرگ شده است اما باعث شده تا آموختن زبان فارسی برای غیرفارسیزبانان، با دشواریهای مهارتی در فهم استعارات همراه باشد.
آیا پدیدار شدن عرفان در ادبیات و دینداری ادبی ایرانیان، حاصل بروز استبداد سیاسی و دینی در سدههای پیشین بود؟
ایرانیان، بنیانگذار فقه و علوم دینی در جهان اسلام هستند و پیش از آن نیز، از نخستین مللی بودند که توانستند به نظام معرفتی مبتنی بر الهیات دست یابند که براساس آن، همواره گونه خاصی از دینداری را که پشتوانه حکمت و عقلانیت را نیز داشت، بکار بستند. البته سیر تاریخی دینداری ایرانیان، نه مورد پذیرش خلفای اموی بود و نه خلفای بنیعباس ایرانیان را به لحاظ دینمداری قبول داشتند. با این حال، بعد از شورشهای مداوم خرمدینان و سپیدجامگان و غیره، ایرانیان توانستند تا دوبار با عقلانیت، نظام دینی و سیاسی خود را با حفظ مسلمانی نوسازی کنند و انقلاب ادبی نیز به وجود آمد. شاعرانی مثل حنظله بادغیسی، رودکی، عنصری، ابوحفص سغدی، اسدی توسی، منوچهری دامغانی، ابن یمین فریومدی و افرادی از این دست، زمینه بروز انقلاب بزرگ ادبی فردوسی را فراهم کردند. بعد از ورود ترکان تازه مسلمان به ایران، سختگیریهای فقاهتی و دینی نیز بسیار شدید شد و ایرانیان در واکنش به این سختگیریهای دینی، ظاهر تصوف و عرفان را وارد دین اسلام کردند. عرفانی که با محیالدین ابن عربی به شکل نظری آغاز شده بود، در ادامه به ادبیات منظوم و منثور ایرانیان نیز سرایت کرد و با شاعرانی مثل سنایی غزنوی، شکل تازهای به خود گرفت. این بینش عرفانی در ادبیات، تا عصر حافظ ادامه دارد اما با این تفاوت که در زبان عطار و مولانا به اوج میرسد. در هر حال، ایرانیها توانستند به کمک همین ادبیات عرفانی، استبداد خشکدینی ترکان اورالی و مغولان تازه مسلمان را پشت سر بگذارند و زبان ملی خودشان را به این شکل توانستند حفظ کنند. دستکم، اگر عرفاناندیشی در ساحت زبانی باعث تعطیل شدن نظام اندیشه فلسفی ـ سیاسیِ تاریخی ایرانیان شد، با این حال توانست زبان فارسی را به عنوان سنگر اصلی هویت ملی ایرانیان، حفظ کند.
تفاوت میراث فکری و فلسفی مولانا با عرفای پیش و پس از وی چیست؟
مولانا، به هیچ وجه یک عارف عادی نبود. میراث فکری وی، برترین منابع لازم برای زدودن تخاصم میان ملل و انسانها را در دل خود دارد. در واقع مولانا در کسوت عارفان و با زبان شعری، مطالب و دیدگاههای فلسفی بسیاری را مطرح میکند. این دیدگاهها هرچند استعلایی و ایدئالیستی است، اما در مجموع میتواند به عنوان یک خوراک فکری ـ فلسفی بسیار جدی، پیامهای فراوانی را برای فلاسفه و اهل الهیات، دارد. مولانا شاعری بسیار بزرگ و عارف اندیشمندی است که میراث او فقط محدود به اشعار و آثار ادبی وی نیستند. با این حال همان آثار ادبی وی به تنهایی، در زمره میراث مهم جهانی باقی مانده و مولویپژوهان بسیاری در سراسر جهان، به تحقیق و پژوهش پیرامون شخصیت و آثار او میپردازند و هنوز هم برای متفکران و شاعران امروزین نیز، ذخایر ارزشمند و نابی را فراهم میکند که میتوانند در ادبیات و موسیقی حال حاضر جهان، به عنوان زیربنا به کار آیند.