خبرگزاری کار ایران

پژوهشگر ارشد مطالعات اسلامی مرکز مطالعات اسلامی دوسلدورف مطرح کرد؛

مروری بر دوران اختلال‌های ذهنی در دستگاه فلسفی نوپای ایرانیان و تسلط دوباره جبرگرایی/ غزالی به دنبال ایجاد فاصله میان منطق و فلسفه بود

مروری بر دوران اختلال‌های ذهنی در دستگاه فلسفی نوپای ایرانیان و تسلط دوباره جبرگرایی/ غزالی به دنبال ایجاد فاصله میان منطق و فلسفه بود
کد خبر : ۸۱۴۴۵۱

گوتلیب گانترن (استاد دانشگاه اسن) معتقد است که امام محمد غزالی به علم منطق اعتقاد ویژه‌ای داشت و به دنبال ایجاد انشقاق میان علوم منطق، کلام و فلسفه از یکدیگر بود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، عصر زرین فرهنگ اسلامی با موتور محرکه اندیشه ایرانی، بیش از سه سده نپایید و در نهایت با سایه‌افکن شدن شب ایلغار تتاران به همه سوی سرزمین‌های اسلامی، این درخت تناور را که پس از دو قرن سکوت در زیر خاک، دوباره بالیدن گرفته بود باز به خاک افتاد و پس از آن، عصر زوال اندیشه سیاسی در ایران، بار دیگر آغازیدن یافت. به هر روی در دوران سکوت یاد شده اندیشمندانی به دست خود تذرو اندیشه را زین کردند و جهان را به اندیشه ایرانی آذین کردند و بودند اندیشمندانی که در همان عصر زرین فرهنگ، آگاهانه آتشی در بیشه اندیشه‌ها افکندند. امام محمد غزالی و امام فخر رازی را بی‌گمان باید، نماینده بزرگ فلسفه ستیزی در ایران دانست. دیدگاه‌های این دو متفکر فلسفه ستیز و پرنفوذ، سبب شد تا پیش از هجوم مغول، جبرگرایی و جبراندیشی در میان مسلمین به مذهب مختار بدل شود. پروفسور "گوتلیب گانترن" استاد دانشگاه اسن آلمان و پژوهشگر ارشد مطالعات اسلامی مرکز مطالعات اسلامی دوسلدورف، در گفتگو با ایلنا، از اهمیت غزالی و اثرگذاری پرقدرت امام محمد غزالی، این فیلسوف ضدفلسفه می‌گوید.

علت غلبه یافتن تفکر اشاعره و جبرگرایان بر ساحت فلسفه اسلامی چه بود؟ امام محمد غزالی در این زمینه چه نقشی داشت؟

پس از اینکه ایرانیان با گسترش نفوذ سیاسی و طراحی دستگاه بروکراسی خود (دیوان‌سالاری) در دل نهاد خلافت، توانستند از قدرت زیادی برخوردار شوند، کم کم، توانستند که حکومت‌های محلی مستقل از بغداد را در خراسان و مشرق ایران احیا کنند. این اتفاقات باعث شد که به تدریج ایرانیان از زیر سلطه نهاد خلافت (عباسی) که در دل خود با جبرگرایی آمیخته است، بیرون بیایند و بتوانند با استفاده از اندیشه‌های حکمی و فلسفی باستانی خود، که دیگر آن‌ها را با اسلام و یونان آشتی داده بودند، عقل‌گرایی آمیخته با دینداری را جایگزین این جبرگرایی ترویجی دستگاه خلافت کنند و در نهایت به ایجاد دوران طلایی فلسفه سیاسی در ایران و شرق اسلام ـ با معرفی کردن فارابی و بوعلی سینا به جهان ـ دست یافتند. پس از استیلای ترکان غزنوی بر ایران و تداوم حکومت‌های ترک غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی، که نهاد خلافت را به شدت قبول داشتند و در پاسداری از آن کوتاهی نمی‌کردند، دورانی از اختلال‌های ذهنی در دستگاه فلسفی نوپای ایرانیان ایجاد شد و دوباره جبرگرایی بر ایران تسلط پیدا کرد که بعدتر با حمله مغولان تشدید شد و پس از آن نیز تداوم یافت. امام غزالی به علت نزدیکی به دستگاه خلافت و داشتن نظریه سیاسی در تثبیت خلافت، توانست به پشتوانه قدرتی که در کرسی ریاست نظامیه بغداد و شیخ‌الاسلامی اهل سنت یافته بود، با فلاسفه درگیر شود و به پشتوانه قدرت استدلال، کرسی فتوا و حمایت دستگاه سیاسی، توانست ضربات جبران ناپذیری را بر دستگاه فکری معتزله و فلاسفه مشایی وقت ایران و سایر سرزمین‌های اسلامی وارد کند.

آیا غزالی فیلسوفی بود که فیلسوفان دیگر را برنمی‌تابید یا شخصی بود که به دنبال درهم کوفتن نهاد اندیشه و عقل محض بود؟ انگیزه‌های سیاسی ورای شخص غزالی در این زمینه وجود داشت؟

امام غزالی توانست به واسطه خلاقیت، پشتکار و دانش دینی بالایی که داشت، روابط بسیار خوبی با امپراتوری ترکان سلجوقی و وزیر بانفوذشان (خواجه نظام‌الملک توسی) داشته باشد و توانست به واسطه حمایت او، کرسی ریاست مدارس نظامیه در بغداد را برعهده بگیرد و پس از آن نیز روابط نزدیکی با نهاد خلافت در بغداد برقرار کرد. خلفای عباسی که تعصب مذهبی ترکان را عامل مثبتی در سرکوب روحیه آزادی‌خواهی ایرانیان می‌دانستند، توانستند با این پشتوانه نظری که از ناحیه غزالی به دست آورده بودند، به فلسفه احیاگر عقل حمله کنند. البته غزالی فیلسوف نبود اما با آرای فلاسفه آشنایی داشت و توانست که سه کتاب مهم در رد فلسفه ارسطویی، مشایی‌ها و سایر فلاسفه و حکمای ایرانی بنویسد.

آثاری از قبیل «المقاصد الفلاسفه» و «تهافت الفلاسفه» با شیوه‌ای دیالکتیکی و فلسفی در رد فلاسفه نوشته شدند. غزالی از این شیوه نگارش فلسفی برای ضدیت با فلسفه چه هدفی را دنبال می‌کرد؟

غزالی در کتاب مقاصد فلاسفه در چندین فصل (چهارده فصل) دیدگاه‌های فلاسفه را تشریح می‌کند و به بحث‌هایی مرتبط با نهاد جهان و اصالت وجود و حادث یا قدیم بودن جهان و خدا می‌پردازد و می‌شود با تسامح پذیرفت که او با این دیدگاه‌های فلسفی آشنایی کاملی داشت و این کتاب را به عنوان مقدمه‌ای در رد فلسفه نوشت که پروژه اصلی او را در اثر تهافت الفلاسفه دنبال می‌کند و با پیش کشیدن آنچه که خود، تناقض‌های فلسفی می‌نامد، فلسفه را رد می‌کند و مسایلی را مطرح کرد که در سال‌های بعد باعث شد که واکنش‌های فیلسوفان اسلامی مثل ابن رشد را در پی داشته باشد و حتی سال‌ها بعد از ابن رشد نیز، افرادی نظیر رنه دکارت، دیوید هیوم و فرانسیس بیکن به ایده‌ها، پرسش‌ها و ردیه‌های او پاسخ واکنشی بدهند.

غزالی تنها متفکر ضدفلسفه‌ای بود که در مواجهه با فلسفه، از علم منطق به شکل تاریخی تمجید می‌کرد. این تناقض هوشمندانه چه توجیهی داشت؟ آیا این رویکرد ناشی از پذیرش حقانیت فلسفه در درون غزالی نبود؟

غزالی منطق را مهم‌ترین ابزار وحی الهی می‌دانست! و معتقد بود که بدون تکیه به علم منطق، اثبات الهی بودن وحی ممکن نیست. او منطق را برای سرکوب اسماعیلیه بسیار به کار برد و به دنبال این بود که به شکل گزینش‌گرانه‌ای راه منطق را از فلسفه جدا کند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز