مسعود آبپرور مطرح کرد؛
مراکز بالادستی روی ساخت سریالهای امنیتی نظارت میکنند/ کلیشه بودن مجرمها در آثار تلویزیونی به دلیل ابلاغ بیرونی است/ نام مجرمها را از اسمهای اصیل ایرانی انتخاب میکنیم
مسعود آبپرور ضمن بیان اینکه ما پیشرفت نمیکنیم، چون از تجربیات دیگران استفاده نمیکنیم، گفت: تا چند سال قبل، پلیس در برابر وجود یک پلیس خلافکار یا کسی که خارج از چهارچوب و قاعده کاری خود عمل میکند، به شدت مقاومت میکرد و از این ماجرا وحشت داشت.
به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از گونههای مهم سریالسازی جهان، ژانر پلیسی بوده که در دنیا از طرفداران بسیاری برخوردار است. به نوعی روحیه ایرانیان نیز با این سریالها همراهی داشته و اغلب نمونههای خارجی که در این گونه ساخته میشود، با استقبال کمنظیری از سوی آنها همراه بوده است. به این ترتیب تلویزیون ایران نیز در سالهای اخیر اشتیاق بسیاری برای ساخت این مجموعهها از خود نشان داده و تلاشهایی در این زمینه به انجام رسانده است. اما محدودیتهایی که در این حوزه وجود دارد، سبب تکرار کلیشههایی میشود که اغلب اثر را دچار شعارزدگی میکند. بر همین اساس سریالهای پلیسی که در این سالها روی آنتن تلویزیون رفتهاند، انتظارات را برآورده نکرده و همچنان سریالهای کشورهای خارجی در این حوزه با استقبال به مراتب بیشتری از سوی ایرانیان مواجه میشود.
مسعود آبپرور یکی از کارگردانهای تلویزیون است که ساخت مجموعه پلیسی «هوش سیاه» را در کارنامه دارد که به نوعی در زمان پخش خود توانست با استقبال نسبی مخاطبان همراه شود. برای بررسی مجموعههای پلیسی سیما با او به گفتگو پرداختیم.
کلیشه بودن مجرمها در آثار تلویزیونی به دلیل ابلاغ بیرونی است
در سریالهای پلیسی اغلب مجرمها شخصیتپردازی نشده و آدمهای سادهلوحی تصویر میشوند که عدم انطباقشان با مجرمهای واقعی که اخبارشان در رسانهها منتشر میشود، اغلب مخاطبان را آزار میدهد. به عنوان کارگردانی که سریالهای پلیسی را برای تلویزیون کارگردانی کرده است، دلیل این موضوع را چه میدانید؟
وقتی مجرمهای آثار نمایشی، شکل یک پارچه و متحدالشکل پیدا میکنند، به طور طبیعی مشخص بوده که دلیل آن ابلاغی است که از بیرون انجام میشود. یعنی مجموعهای به عنوان نظارت به این امر توجه داشته و در واقع تکلیف میکنند که این اتفاقها باید به شکل کلیشهای بیفتد.
به همین دلیل شما در کارها شاهدید که مجرمها شکل هم هستند و خیلی مبتنی بر واقعیت نیستند. ضمن اینکه در ژانر جنایی و پلیسی هم همچون گونههای دیگر سینما و تلویزیون تنها بخشی از آنها مبتنی بر واقعیت، پرونده یا افراد واقعی است.گاهی ممکن بوده آثاری ببینید که خیلی مبتنی بر واقعیت نباشند و به نوعی ساخته ذهن سازندگان و بنا بر اهداف دیگر آنها تولید شده باشد.
هوش سیاه هیچ وقت به پایان نرسید
اجازه پرداختن به پروندههای واقعی داده نشد
در همین وضعیت هوش سیاه در تلویزیون ساخته شد که شخصیت مجرم آن با شخصیتهای دیگری که در تلویزیون تصویر میشد، متفاوت بود. چطور اجازه داده شد که شخصیت منفی سریال به این صورت در معرض دید مخاطبان گذاشته شود؟
بعد از فیلم «قتل آنلاین» که با همکاری سیدکمال طباطبایی تولید کردیم، سیما فیلم از من دعوت کرد که موضوع قتلهای زنجیرهای به شکل تکنولوژیک و امروزی که اتفاق نو و تازه و جوانانهای است را سریال کنیم. به هر حال این موضوع با تاخیراتی منجر به تولید هوش سیاه شد. در واقع آنجا هم ما پروندههای واقعی را بررسی میکردیم، منتها محدودیتهایی در اداره آگاهی و مجموعه خانواده پلیس وجود داشت که نظر به این داشتند که برخی از پروندهها که مقداری سر و شکل امنیتی پیدا میکند یا امکان دارد که در جامعه بدآموزی داشته باشد، در سریال مطرح نشده و ما به سمت آنها نرویم.
برای سری اول هوش سیاه ما ۱۳ قسمت باید میساختیم که برای آن نیاز به ۱۳ پرونده بود اما با توجه به شرایط عملا سه، چهار پرونده بیشتر برای ما نماند که آنها هم مسائل بیخاصیت و بیرنگ و بو بودند. در نتیجه شروع کردیم بقیه موارد را از خودمان ساختند. در نهایت وقتی جلوتر رفتیم؛ آن سه، چهار پرونده را هم کنار گذاشتیم و همه آن را بر اساس تخیل خودمان نوشتیم.
از همان ابتدا اعتقاد داشتم که این پروندهها اگر جدا از هم باشند، آن اثری که باید به عنوان یک مجموعه نمایشی بگذارند، نخواهند گذاشت. به نوعی برای اینکه شما مخاطب را علاقمند به دنبال کردن کار کنید، قاعدتا بایستی یک رشته قابل پیگیری در آن وجود داشته باشد. بر همین اساس از آرش قادری دعوت کردیم و در واقع توانستیم یک نخ تسبیحی ایجاد کنیم که قسمتها را به یکدیگر متصل کنیم که آن کامران یا در واقع جمشید بوریایی بود که به هر حال ایده آن از اینجا آمد که مثل همان قتل آنلاین؛ فرض بگیرید ایران یک دی وایس یکپارچه است و کامران یک ویروس بوده که وارد این دی وایس میشود و به قصد به هم ریختن این دی وایس، شروع به تکثیر و تخریب میکند. در واقع این مدل کوچکی شد برای عملکرد این شخصیت.
در نتیجه با این استدلال که به هر حال این شخصیت بایستی اینقدر جذاب دربیاید که جوانها به آن درست به اندازه کامپیوتر، گیم و اینترنت اقبال نشان دهند و اینقدر باید با آن رفاقت کنند و شیفته آن بشوند که به اصطلاح دست در دست هم به دل ماجرا بروند و بالاخره در آخر این شخصیت سرش به سنگ میخورد.
چون ما این اعتقاد را داشتیم که خیلی از جوانهایی که الان جرمهای اینترنتی دچار میشوند، حقیقتا از همان اول به نیت ارتکاب جرم وارد میدان نشده بودند، بلکه با وسوسههایی همچون اینترنت و فناوریهای جدید و یاد گرفتن زبان رسانهای جدید دست و پنجه نرم کردن که به عنوان مثال از یکسری دیوارها عبور کنند.
به هر حال وقتی در زمینهای اخلاق وجود نداشته باشد، ممکن است ناگهان خودتان را در معرض ثروت و امکانی ببینید که مال خودتان نیست ولی ابایی هم ندارید از اینکه به آن دستاندازی کنید و ناخواسته مرتکب جرمهایی بشوید.
به نظرمان آمد که ما باید به اندازهای جذاب جلو برویم که همه جوانها با کامران رفیق شوند و آخر داستان به صورتی تعدیل صورت گیرد که کاتارسیس در مخاطب هم رخ دهد. منتها هیچوقت این سریال به پایان نرسید. چراکه ما دو فصل این مجموعه را ساختیم، در حالی که پیشبینی روی ۱۰۰ قسمت بود.
در گذشته از نشان دادن یک پلیس خلافکار به شدت وحشت داشتند
پیشرفت نمیکنیم؛ چون اصولا خودمان را محور جهان میبینیم
آیا مخالفتی با اینکه شما این شخصیت مجرم را به این صورت نشان دهید، وجود نداشت؟
مخالفت بود و سیما فیلم نیز تاکید کرده بود که حتما باید این شخصیت به اسرائیل منتهی شود و باید اسرائیلی باشد. ما مجال خواستیم که این شخصیت را در قسمتها و فصلهای بعدی رشد بدهیم و بعد این موضوع را نشان دهیم. منتها نشد و این سریال متوقف شد.
با همه این تفاسیر نشان دادن این شخصیت منفی سبب نشد که در سریالهای دیگر تلویزیون نیز این کار ادامه پیدا کند و مجددا ما شخصیتهای جاسوس و مجرم را گاها احمق میبینیم. قبول دارید که شخصیتپردازی آدمهای سیاه مجموعههای تلویزیونی خیلی ضعیف انجام میگیرد؟
بخشی از این موضوع به ما که برنامهساز و تولیدکننده هستیم مربوط میشود و بخشی دیگر نیز واقعا به ما مربوط نیست. یعنی به ناظران و دستگاههای گیرندهای که وجود دارند، ربط پیدا میکند. به عنوان مثال فرض کنید، تا چند سال قبل، پلیس در برابر وجود یک پلیس خلافکار یا کسی که خارج از چهارچوب و قاعده کاری خود عمل میکند، به شدت مقاومت میکرد و از این ماجرا وحشت داشت اما اکنون این وسعت دید پدید آمده که یک پلیس خلافکار هم میتواند در بین پلیسهای درست کار ما باشد.
شاید در تمرینات بعدی که در تاریخ دیگری جلو میرویم، این موارد بیشتر شود و کم کم پلیس پیش از اینکه پلیس باشد، انسانی فرض شود که میتواند مرتکب اشتباه شود. یعنی اینکه مثل هر کس دیگری، مثل یک روحانی که میتواند درگیر و گرفتار مسائل دنیوی شود، یک پلیس، نویسنده، روشنفکر و یک آدم مذهبی هم میتوانند به این صورت باشند و در برابر وسوسه قرار گیرند و ما شاهد مبارزه او با این وسوسه باشیم.
چنین تجربیاتی در آن طرف دنیا که صاحب سینما هستند، پشت سر گذاشته شده اما ما باید قبول کنیم که به اندازه آنها تجربه نداریم و اصولا چرخ را از اول اختراع میکنیم. به طور دائم تجربهها را مجددا از سر میگذرانیم و هرکسی هم که در هر پستی سر کار میآید، از تجربیات گذشتگان استفاده نمیکند.
یکی از دلایلی که اصولا ما پیشرفت نمیکنیم این است که ما خودمان را همچنان مرکز و محور جهان میبینم و اصلا نمیتوانم تصور کنیم که کسانی قبلا ممکن است بهتر فکر کرده و تجربیاتی به دست آورده. در نتیجه تنها کافی است مقداری زحمت بکشند و تجربیات آنها را بررسی کنند و در واقع ادامه راه آنها را بروند که مسیر جلو رود و دوباره دور خودمان نچرخیم.
مراکز و مقامات بالادستی روی ساخت سریالهای امنیتی نظارت میکنند
نمیتوان ایران را با هالیوود مقایسه کرد
در هالیوود حتی اگر قرار باشد یک جاسوس نشان دهند، از آن شخصیت، در نهایت یک قهرمان بیرون میآید و نیازی هم به این نیست که سر شخصیت منفی فیلم در پایان به سنگ بخورد. در واقع روند تحول شخصیت در مسیر فیلمنامه اتفاق میافتد. تفاوت نگاهی که بین سیاستهای ما با هالیوود وجود دارد، از کجا ناشی میشود؟ آیا با متصدیان امور هنری برای بهتر کردن کیفیت مجموعههای نمایشی صحبت میشود و آنها نمیپذیرند؟
صحبتهای زیادی میشود و خیلی اوقات آنها هم ذهن روشنی دارند اما به هر حال یکسری مراکز و مقامات بالادستی وجود دارد که وقتی شما به موضوعاتی ورود میکنید، آنها را هم باید درنظر بگیرید. به هر حال این عرصه (سریالهای پلیسی) از حساسیت خاصی برخوردار است. به عنوان مثال وقتی قرار است شما کاری در زمینه مطالعات و فعالیتهای هستهای بکنید، معلوم است که شما وارده حوزه مسائل امنیتی شدهاید و طبیعتا این حوزه برای کشور حساس است.
ممکن است کشوری مثل آمریکا به این موضوع به این صورت نگاه نکند و اتفاقا از نگاه خاص و تهاجمی که این کار دارد، بهره ببرد و برای آن فرهنگسازی هم انجام دهد. منتها برای ما و کشورمان به این صورت نیست و حساسیتها در آن از کیفیت دیگری برخوردار هستند و موضوع صرفا فرهنگی و رسانهای نبوده بلکه امنیتی است. از طرفی ممکن است شخصیتهای امنیتی خیلی با اثرگذاری آثار رسانهای آشنایی نداشته باشند.
در روال آثار نمایشی ما مکانیزمی در اثرپذیری آثار نمایشی داریم که جالب است. حتی در این زمینه بین روانشناسان و روانکاوان اختلاف نظر وجود دارد. به عنوان مثال درباره مبحث خودکشی روانشناسها میگویند که در این زمینه زیاد فیلم نسازید و درباره آن صحبت نکنید. آنها یقینا معتقدند که این موضوع اثر بد روی جامعه و خیلی از جوانان میگذارد. ولی روانکاوان میگویند که اتفاقا شما با نشان دادن این موضوعات، مکنوناتی که در ذهن و ناخودآگاه این افراد موجود است را بیرون میکشید و آنها را به تعادل میرسانید. حتی بین دانشپژوهان حوزه روان هم شما میبینید در این رابطه اختلاف نظر وجود دارد. به هر حال موضوع حساسی است. اینکه من فکر کنم فقط من در این زمینه کارشناسم، چیزی جز یک توهم نیست. ما نیم نگاهی به تجربیات آن طرف داریم و درباره این موارد نیز تبادل نظر میکنیم ولی نمیتوان تجربه را کتمان کرد. به هر حال کشور ما در این زمینه باید حالا حالاها تجربه کسب کند و اصلا قیاس ایران در این زمینه با هالیوود قیاس معالفارق است.
ساخته نشدن سری بعدی «هوش سیاه» ارتباطی به نهادهای بیرنی نداشت
برای کار کردن نیاز به آزادی عمل دارم
در سریالهای پلیسی ما شخصیت پلیس را شخصیت مثبت و خوبی میبینیم که خودتان هم به آن اشاره کردید. ولی بحثی که مدام تکرار میشود، موضوع خانواده آن پلیس است. به طور کل در مجموعههای نمایشی، پلیس خانوادهای دارد که به خاطر کار خود با آنها به مشکلاتی میخورد.
این یک موضوع غربی و ژانری است. البته بیشتر از اینکه غربی باشد، ژانری است. فرض کنید که در هوش سیاه، من برای پلیس خود اصلا خانوادهای قائل نبودم، منتها تلویزیون نظر داشت که حتما باید در این سریال ما یک خانواده الگو داشته باشیم. وقتی میخواهیم در رابطه با یک خانواده صحبت کنیم، خانواده پلیس وسط میآید. پس بهتر است خانواده داشته باشیم و اتفاقا خانواده الگو هم باشد. یعنی اینکه روابط آنها خوب باشد و بچههای آنها سالم باشند و روابط زن و شوهر روابط سالمی باشد. خب این موضوع ، مقداری ضد ژانر و ضد ریتم است و کار را دچار مشکل میکند. کاری که ما کردیم این بود که خیلی خب، حال که پلیس را به وسط میآوریم و خانواده آن را هم مطرح میکنیم که مقداری لا یَتَچَسبَک هم هست، بیاییم کاری کنیم که خانواده را وارد قصه پلیسی خود کنیم. به نوعی در سیزن اول هم میبینیم که اساسا پسر پلیس گروگان گرفته میشود و در فصل دوم که ما به آخر آن نرسیدیم، هر سه نفر خانواده یعنی پسر، دختر و همسر پلیس گروگان گرفته شده و سه درخواست مطرح میشود که در واقع سرگرد برای آزادی آنها باید خلاف مقاصد نظام و پلیس عمل کند که البته هیچوقت در قصه نتوانستیم به آن برسیم.
اشاره کردید به نهادهای بیرونی صداوسیما که اعمال نظرهایی روی سریالها میکنند. دلیل ساخته نشدن سریهای بعدی این مجموعه اعمال نظرهای نهادهای بیرونی بود؟
نه اصلا. اتفاقا به نهادهای بیرونی ارتباطی نداشت و ما خودمان یعنی مجموعهای که سازنده این کار بودیم، مجموعا نتوانستیم نظراتمان را برای ساخت فصل سوم تجمیع کنیم. به نوعی درخواستی از طرف سازمان برای ادامه این مجموعه نبود و ما هم خیلی پیگیر این موضوع نبودیم. به هر حال من یک امکان و آزادی عمل و اعتمادی نیاز دارم که بتوانم کارم را انجام دهم و اگر این فضا ایجاد نشود، ترجیح میدهم کار نکنم.
نشان ندادن تکنولوژی در سریالها به دلیل بیسوادی فیلمسازان است
همانقدر که با ادبیات آشنایی داریم؛ از تکنولوژی روز باخبریم
موضوع دیگری که در سریالهای پلیسی مطرح است، پایین بودن نقش تکنولوژی در مجموعههای نمایشی است. به عنوان مثال شما موضوع هک را در سریال هوش سیاه مطرح میکنید. اما آن طور که باید، تکنولوژیهای به روز در این سریال و سریالهای دیگری که چنین موضوعاتی دارند نشان داده نمیشود. چرا؟
این را باید به حساب بیسوادی ما فیلمسازان بگذارید. واقعا به همین صورت است که عرض میکنم. یعنی به همان اندازه که فیلمسازان ما که خود من هم جزوشان هستم، با ادبیات آشنایی و اتصال دارند، با آینده و دستاوردهای تکنولوژیک آینده هم آشنایی دارند. به نوعی این آشنایی صفر است. واقعا ما نه ادبیاتمان را میشناسیم، نه با هنرهایمان و تکنولوژی روز آشنایی داریم. زمانی صحبت از این شد که ایران جز چند کشور موشکی و هستهای جهان است و جز ۱۱ کشوری است که نانو تکنولوژی دارد و ۱۴، ۱۵ افتخار بزرگ ملی صنعتی تکنولوژیک و علوم نوین دارد اما شما میبینید که این موارد هیچ انعکاسی در فیلمها و سریالهای ما ندارند. دقیقا از شاخههایی که میتواند ایجاد غرور ملی کند و به جوان ما یک هویت ملی دهد، غفلت کردهایم. امیدوارم که این غفلت عامدانه نباشد.
در انتخاب اسم مجرمها مجبور به استفاده از اسمهای اصیل ایرانی میشویم
طراحی لباس، گریم و انتخاب اسم شخصیتها در سریالهای پلیسی مسئلهای است که غالبا میبینیم در اکثر مجموعههای نمایشی به یک صورت انجام میشود. در این باره توضیح دهید.
درباره انتخاب اسم باید بگویم که ما یک دستگاه خودسانسوری در خودمان داریم. البته اساسا اگر خودمان را سانسور نکنیم، دستگاههای نظارتی دیگری هستند که فکر میکنند این اسامی نباید عربی، اسلامی و مربوط به ائمه باشد، در نتیجه بهترین گزینه اسمهای اصیل ایرانی است. بالاخره اکنون سالها از این موضوعات گذشته و ما خودمان از ابتدا این اسمها را میگذاریم که به ما گیر ندهند. اگر این کار را نکنیم و اسم مجرمی را رضا، محمد و علی بگذاریم که از جمله اسامی است که خیلی در جامعه ما زیاد است، حتما تذکر میدهند که این اسم باید تغییر کند.
در مورد گریم نیز باید بگویم که شخصیت مجرم و پلیس یکسری ویژگیهای تیپیک دارند. به عنوان مثال ما در کار خودمان به دلیل ویژگیهایی که مجرممان داشت، اتفاقا یک پرسونا در نمایش داریم که به شدت با امر نمایش همخوان است. پرسونا همان نقاب در یونان باستان است و در واقع انگار پرسونایی غیر از شخصیت مجرم دارد و ما با الهام از این موضوع در واقع این آدم را در پرسوناهای مختلفی میبینیم. یعنی به فراخور نیازی که دارد از گریمهای مختلف و پوششهای مختلفی استفاده میکند. اما کریه بودن کاراکترهای مجرم در سریالهای دیگر نیز به بدسلیقگی ما سازندهها مربوط میشود و از بیرون فشاری برای این موضوع وجود ندارد. طراحی لباس نیز به همین صورت بوده و از طرف خود گروه سازنده انجام میشود.
چند سالی است که کاری برای تلویزیون انجام ندادید، این موضوع علت خاصی دارد؟
خودم هم نمیدانم ولی یکی از مدیران گفت که با شما کار کردن سخت است و فعلا اتفاقی برای کار کردن برای تلویزیون پیش نیامده است.