خبرگزاری کار ایران

علی سرابی:

هیچ سالی مثل ۹۷ این اندازه سانسور و فشار به تئاتر وارد نشد/ کمبود نمایشنامه‌هایی با موضوع انسانی به شدت حس می‌شود/ رحمانیان، ‌یعقوبی و چرمشیر محصول دوره خاتمی هستند/ تفکر دارد از بین می‌رود

هیچ سالی مثل ۹۷ این اندازه سانسور و فشار به تئاتر وارد نشد/ کمبود نمایشنامه‌هایی با موضوع انسانی به شدت حس می‌شود/ رحمانیان، ‌یعقوبی و چرمشیر محصول دوره خاتمی هستند/ تفکر دارد از بین می‌رود
کد خبر : ۷۷۰۶۸۹

علی سرابی می‌گوید: عمده سانسورها و ممیزی‌های تئاتر در ایران بر اساس انگاه‌های سلیقه‌ای و فردی افرادی است که روی کار می‌آیند. او از سال ۹۷ به عنوان سال سخت تئاتر ایران یاد می‌کند که هنرمندان بسیاری را بازداشت کردند و حتی محمد یعقوبی بدون ممنوع‌الکاری رسمی، اجازه کار پیدا نکرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، «بدون تماشاگر» نمایشی بود که سال گذشته روی صحنه رفت و در آن علی سرابی نقش رئیس شورای ارزشیابی و نظارت تئاتر را بر عهده داشت. این تئاتر به بهانه موضوعش، مروری بر موارد ممیزی و سانسور تئاتر ایران در سال‌های گذشته داشت. با علی سرابی پیرامون موضوع نظارت بر تئاتر و مساله سانسور و نقش نگاه‌های سلیقه‌ای و فردی بر رکود و سکون تئاتر گفتگو کردیم و او به سال سخت و بد خانواده تئاتر در ۹۷ اشاره کرد. مشروح این گفتگو را در ادامه می‌توانید بخوانید.

«بدون تماشاگر» که سال گذشته با بازی شما روی صحنه رفت درباره سانسور صحبت می‌کرد؛ این‌که چه روندی طی شده، چه چیزهایی مورد سانسور قرار گرفته و مساله سلیقه‌ای ‌بودن سانسورها که خیلی وقت‌ها نسبت به آن انتقاد می‌شود. مبنی بر این‌که خطوط قرمز ثابتی وجود ندارد و در هر دوره‌ای می‌تواند این خطوط تغییر کند. با این شرایط اوضاع کنونی تئاتر را چطور ارزیابی می‌کنید؟

دولت‌هایی که سر کار می‌آیند، با خود موازین و قوانین الزام‌آوری می‌آورند که قابل هیچ‌گونه پیش‌بینی برای ما نیست، یعنی هر دفعه همه چیز یک‌دفعه باهم تغییر می‌کند. هرچند در تمام امور هنری هم این مساله صدق می‌کند اما تئاتر، با رادیو، تلویزیون و مخصوصا با سینما تفاوت دارد. در چند سال اخیر، در سینما شاهد گشایش‌های بیشتری بودیم و انگار از آن کج‌فهمی‌ها و سانسور پیچیده، کمی کاسته‌اند. یا مثلا در بخش رسانه‌های تصویری، موضوعاتی را می‌بینیم که سالیان سال در تلویزیون خط قرمز محسوب می‌شد اما حالا در قالب رسانه‌های تصویری اجازه نمایش دارند. اما در تئاتر این گشایش اتفاق نیفتاد؛ در چند سال اخیر و به خصوص سال ۹۷، فاجعه‌بارترین اتفاقات در عرصه تئاتر ما رخ داد. اتفاق عجیبی این سال، بازداشت هنرمندان تئاتر و آزادی‌شان با قرار وثیقه و فیش حقوقی بود. ‌یعنی مثل یک مجرم با آنها برخورد شد.

وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم نمونه‌اش را شاید در روسیه یا اروپای قرن‌های پیش بتوانیم ببینیم، ولی الان در این روزگار و در این جغرافیا خیلی عجیب به نظر می‌رسد که با هنرمند تئاتر مانند یک مجرم برخورد شود. به اعتقاد من این اتفاق‌ها حاصل نگاه‌هایی شخصی است که همیشه روی تئاتر بوده. تمام ارگان‌ها، موسسات، تمام سازمان‌های بالادست و وزارت ارشاد و به تبع آن، زیرمجموعه‌هایی مانند مراکز هنرهای نمایشی و بازبین‌ها و سانسورچی‌ها همیشه هر کدام‌شان نظری روی تئاتر داشته‌اند.

یادم است سال ۸۹ یا اواخر ۸۸ بود که تئاتری را کار کردیم به نویسندگی و کارگردانی آقای محمد یعقوبی به اسم «نوشتن در تاریکی»؛ وقتی این متن را می‌خواندیم یا اجرایش را می‌دیدیم، به نظر می‌رسید که خب، هیچ‌گونه ممیزی نمی‌شود به این گرفت. اما این تئاتر کلی سانسور شد، سانسور شد، سانسور شد و هنوزم که هنوز است، به آن مجوز نمی‌دهند. یادم هست که همان موقع، اثر شش یا هفت مرتبه بازبینی شد و نکته جالبش این بود که در هر جلسه بازبینی، آدم‌های جدیدتری برای نظارت می‌آمدند. جلسه اول تقریبا همه آن‌ها را می‌شناختیم، جلسه دوم یک نفر بود که من نمی‌شناختم، جلسه سوم همین، چهارم و... تا اینکه در جلسه ششم یا هفتم بود که پنج نفر آمدند که من به هیچ وجه و در هیچ کجایی از دنیای سینما و تئاتر آنها را ندیده بودم. این اتفاق برای من نشانه این بود که هر نهاد و ارگانی حق اعمال نظر در تئاتر دارد.

ما یک اداره‌کل هنرهای نمایشی داریم و او باید یک گروه یا کارگروه تشکیل دهد که مسئولیت نظارت و ارزیابی را انجام دهد؛ اما سال گذشته شاهد اتفاق عجیبی بودیم. نامه‌ای از یک جایی آمد و هنرمند تئاتر را به دادگاه انقلاب بردند و چند نفری همان‌جا بازداشت شدند. در همین سال و چنین شرایطی، وقتی متن «بدون تماشاگر» با چنین موضوعی نوشته و به من پیشنهاد شد، آن را قبول کردم، با اینکه کارگردان را نمی‌شناختم، اما موضوعش امروز به شدت داغ است و روی آن گیر و گرفت وجود دارد.

بگذارید چیزی را بگویم که هیچ جایی به آن اشاره نکرده‌ام؛ محمد یعقوبی قرار بود اسفندماه سال ۹۷ تئاتری کار کند، ولی به واسطه اتفاقاتی که در اینجا افتاد و چندین جلسه‌ای که من با آقای شهرام کرمی داشتم و حرف‌هایی که آنجا زده شد این قضیه منتفی شد؛ در آن جلسه گفتند نامه‌ای من‌باب اینکه محمد یعقوبی ممنوع‌الکار است نیامده، ولی احتمال اینکه ممنوع‌الکار باشد، هست. از گوشه و کنار به ما می‌گفتند فعالیتش می‌تواند برایش مشکل‌ساز شود. یعنی فرصتی که بعد از سال‌ها می‌توانست در اختیار یک نویسنده تراز اول کشور قرار بگیرد تا متن جدیدی بنویسد و ببرد روی صحنه، از او دریغ شد و باز نتوانست بیاید کارش را بکند، یعنی من خاطرم نیست که حداقل در این ۱۶-۱۵ سالی که من کار می‌کنم، مثل ۹۷، سالی وجود داشته باشد که اینقدر ممیزی و سانسور و محافظه‌کاری از طریق اداره‌کل هنرهای نمایشی، به بدنه تئاتر رسیده باشد.

خیلی‌ها می‌گویند محدودیت‌های سال گذشته تئاتر، بی‌سابقه یا دست‌کم کم‌سابقه است. فکر می‌کند چه می‌شود که ناگهان اینقدر این برخوردهای قهری بروز و ظهور پیدا می‌کند و به قول شما در تئاتر بیشتر از سینما و حتی بیشتر از موسیقی، هم نمود دارد. درحالی‌که تئاتر دایره مخاطبانش بسیار محدودتر از سایر هنرهاست. فکر می‌کنید چه مناسباتی زمینه‌ساز این اتفاق‌هاست و چقدر می‌تواند مرتبط با صنف باشد؟

به صنف هم ارتباط پیدا می‌کند، ولی به نظرم در شیوه اداره کشور و در حیطه فرهنگ و هنر، کمتر می‌شود صنف را دخیل کرد. مثلا در تئاتر که اساسا صنف معنا ندارد؛ خانه تئاتر هیچ جایگاه و مفهومی در تئاتر کشور ندارد و تنها بهره‌ای که من به‌شخصه از آن دارم و به یک هنرمند کمک می‌کند، بیمه است. کما اینکه در اتفاقات اخیر هم توقع این را داشتیم که صنف ما بیاید و حمایتی جدی از هنرمندانش کند ولی هرگز چنین کارهایی نمی‌کنند، بنابراین صنف در تئاتر، معنایی ندارد. اما بحث دیگر این است که در چند سال اخیر ناگهان حجم تماشاگر تئاتر تغییر کرد. شاید بشود گفت ۱۰ برابر چندین سال قبل شد و یکدفعه توجه‌ها به تئاتر زیاد شد. هنرمندانی که در عرصه سینما کار می‌کردند، همگی آمدند در تئاتر و خواستند با تئاتر یک وجهه روشنفکری پیدا کنند و این اتفاق هم افتاد و همین تماشاگر تئاتر را برد بالا و الان مردم تئاتر می‌بینند و اخبار آن را دنبال می‌کنند. شاید این مساله یا عواملی دیگر، مثل اینکه تئاتر این روزها می‌تواند برای هنرمند پول‌ساز شود و تئاترهایی پروداکشن‌دار مثل همین موزیکال‌ها بیشتر تولید شد که با حضور بازیگرهای چهره همراه بود، عده‌ای راحساس کرد.

من از مدیران ارشد تئاتری شنیدم که می‌گفتند ۹۷، سالی بود که نهادهای مختلف فشار خیلی زیادی روی تئاتر آوردند و ما داریم تئاتر را نجات می‌دهیم؛ اینها به زعم خودشان مقابل آنها می‌ایستادند، ولی فشار خیلی زیادی به تئاتر وارد شد. بنابراین نمی‌توان دقیق گفت که دلیلش چه بود؟ حتما دلایلی سیاسی و اقتصادی دارد. هر کسی نظری درباره دلایل افزایش این سانسورها دارد، اما در نهایت این اتفاق در هزار توی پیچیده دولتی ما رخ می‌دهد که از خیلی چیزهایش نمی‌توانیم سردربیاوریم؛ همین الان در اخبار می‌خوانیم که فلان مدیر یا فلان فردی که معتمد هم بوده ناگهان با میلیاردها تومان فرار می‌کند و سر از آمریکا و کانادا درمی‌آورد. می‌گویم هزار توست، چون اصلا سر درنمی‌آوری که کی دارد چکار می‌کند، ولی آن چیزی که واضح است، همان سوال اول شماست؛ یعنی هیچ وقتی به اندازه امسال من ندیدم که اینقدر ممیزی و سانسور و فشار و تحت نظر بودن در تئاتر وجود داشته باشد.

فکر می‌کنید تولید متن نمایشی‌مان در 10 سال اخیر افزایش کمّی داشته؟ با توجه به اینکه انواع و اقسام جشنواره‌ها برای نمایشنامه‌نویسی برگزار و هزاران متن برای آنها تولید می‌شود. ولی در تناسب با این تولید، به نظر می‌رسد طرف تقاضایی که متاثر از امر سانسور است، کیفیت کمتری داشته است. این عدم تعادل را چقدر ناشی از مداخله دولت می‌دانید؟

با اینکه تعداد نمایشنامه‌های تولید شده افزایش قابل توجهی داشته موافق نیستم و مرجعم را می‌گذارم روی چیزهای خیلی ساده؛ مثلا اینکه مد‌ت‌هاست به انتشاراتی‌های مختلف می‌روم؛ از شهر کتاب گرفته تا انتشاراتی‌های خاص، می‌روم که نمایشنامه بگیرم و به وضوح می‌بینم سیستم ترجمه رونق بیشتری نسبت به متون ایرانی پیدا کرده است. مدام نمایشنامه‌های خارجی ترجمه می‌شود و نمایشنامه‌های ایرانی در کتاب‌فروشی‌ها کم می‌شود، برای همین می‌بینم که آنهایی‌ها که قلم به دست دارند و قرار است نمایشنامه بنویسند، کمتر می‌نویسند.

به نظر من بزرگ‌ترین دلیلش این است که سانسور و نظارتی دولتی که به‌خصوص روی قلم و ادبیات وجود دارد، ریشه‌هایی که تازه در ادبیات نمایشی ما دوانده شده بود و نویسندگانی از آن جریان به وجود آمده و می‌نوشتند، کاملا خشکانده است. این را از آثار نویسنده‌های نه خیلی قدیمی، که همین نسل جدیدتری که ادبیات نمایشی ما را دگرگون کردند می‌توان دید؛ افرادی مثل محمد یعقوبی، محمد رحمانیان، محمد چرمشیر، محمد رضایی‌راد، نادر برهانی مرند و مثل خیلی افراد دیگر. این‌ها نمایش‌نامه‌هایی نوشتند که به ادبیات نمایشی ما تکانی دادند و اتفاقی افتاد، ولی الان سال‌هاست که بسیاری از آنها دیگر نمی‌نویسند؛ متونی که بار دراماتیک داشته، دیگر تعطیل شده است. نویسنده نسل جوان هم می‌آید و متونی را می‌نویسد که خیلی بار دراماتیک ندارد و فقط نمایشنامه است و نمی‌توان در زمره نمایشنامه‌های درجه یک و خوب ایرانی قرارشان داد. البته که اگر کسی چیزی بخواهد بنویسد هم، مخالفت‌هایی می‌شود و گاهی اجازه چاپ داده نمی‌شود و او می‌گوید برای چی بنویسم اصلا؟ کم‌کم تفکر نویسنده از بین می‌رود.

شاید تفاوت صحبت من و شما دقیقا در این بود که شما آثار چاپ‌شده را مدنظر داشتید که طبیعتا آن هم از یک مجرای متفاوت سانسور عبور می‌کند، اما منظور من بیشتر نمایشنامه‌هایی بود که برای شرکت در جشنواره‌ها نوشته می‌شود.

نگاه کنید به سالن‌های خصوصی که تئاتر را از آن شکل به ظاهر عوام و نظارت دولتی و بیرون آورد و خصوصی اجرا شد. حجم عمده‌ای از کارهایی که در این سالن‌ها اجرا می‌شود، بر اساس متن‌های خارجی است. نمایش ایرانی هم اجرا می‌شود، ولی نسبت به آن‌ها کمتر است، چون متنی نیست. در اینستاگرام یا در تلگرام، نویسنده‌ها به من پیغام می‌دهند و متن‌هایشان را می‌فرستند و می‌خوانم و گاهی یکی، دو تا خوب هم بین آن‌ها پیدا می‌شود، ولی اغلب بار دراماتیک ضعیفی دارند. در حالی‌که وقتی بازمی‌گردیم و به تاریخ نگاه می‌کنیم، می‌بینیم وقتی آقای خاتمی رئیس‌جمهور شد، تا سال بعدش، ناگهان همه چیز در مملکت رنگ دیگری گرفت و شاهد تغییر اساسی بودیم. من یادم است تا قبل از آن وقتی به دانشگاه هنر و معماری می‌رفتم، پسرها اجازه نداشتند لباس آستین کوتاه بپوشند. یعنی محدودیت تا این حد بود، ولی با آمدن آقای خاتمی یکدفعه روند عوض شد. این آزادی در ادبیات نمایشی ما و به‌طورکلی در نوشتن هم تاثیر گذاشت. وزیر ارشاد آقای مهاجرانی بود و در همین زمان نسلی از نویسنده‌ها، مانند رحمانیان، ‌یعقوبی، چرمشیر و... به وجود آمدند و نوشتند؛ چون نویسنده همین آزادی را می‌خواهد؛ نیاز دارد فکر کند، مطالعه کند، بنویسد؛ نوشتن کار خیلی سختی است اما وقتی بسترش را به نویسنده می‌دهند، می‌نویسد. تازه در آن دوره هم با اینکه اجازه نوشته شدن و چاپ نمایشنامه‌ها داده شد ولی زمان اجرا باز هم به آن‌ها گیر می‌دادند. هرچند که حداقل نمایشنامه‌ای به وجود می‌آمد. ولی با از بین رفتن تفکر آقای خاتمی و آمدن رئیس‌جمهور دیگر، یکدفعه همه چیز خشکید و عوض شد. به حدی که وقتی بعدش دولت آقای روحانی هم که آمد، نتوانست کار زیادی برای درست کردنش، انجام دهد. من به عنوان کارگردان و بازیگر دنبال پیدا کردن متن خوبم. مدام هم نمایشنامه می‌خوانم، ولی نمایشنامه ایرانی خوب پیدا نمی‌کنم و این فاجعه است.

برخی می‌گویند سانسور می‌تواند فرصت‌هایی هم ایجاد کند. یعنی وقتی که شرایط ملتهب و سخت‌گیری زیاد است، آثاری نمایشی تولید می‌شوند که خلاقانه‌تر به قضایا می‌پردازند. به نظر شما به‌عنوان یک کارگردان و بازیگر، این اتفاق چقدر ممکن بوده و مستلزم چه شرایط دیگری است؟

من این سیستم را اینطور تعریف می‌کنم: «جو معترضه»؛ اصولا ما اعتراض دوست داریم و مدام اعتراض می‌کنیم. همیشه و در طول تاریخ هم این‌طور بوده؛ درحالی‌که بیرون از ایران به این شدت نیست. بسیاری از نمایشنامه‌ها یا فیلم‌نامه‌های مرجع که بعدها از روی آن‌ها نگارش می‌شود این سیستم اعتراضی را ندارند چون چیز دیگری را خیلی بالاتر می‌دانند: «‌سیستم انسانی»؛ یعنی توجه به عواطف، رفتار و روحیات انسان. موضوعی که می‌توان از رویش هزاران نمایشنامه، ایده و فیلمنامه نوشت. اما این در مملکت ما نبوده، به دلیل اینکه همیشه کشورمان دست‌خوش انقلاب و ستیز و تهاجم و بزن و بکوب و بگیر و ببند و این‌ها بوده، نویسنده‌مان هم تبدیل شده به کسی که روحیه‌اش اعتراضی است و این جو معترضه در خلق و خوی ماست. برای همین هم هست که وقتی معضل یا محدودیت بیشتری به وجود می‌آید خلاقیت بیشتری هم بروز پیدا می‌کند. این امر فقط مربوط به نویسنده هم نیست، در حیطه کارگردانی و بازیگری هم این را می‌بینیم؛ سانسور همیشه باعث شده تصاویر جذاب‌تری خلق شود، که مردم آن را دوست داشته باشند و برای تماشاگر کنجکاوی‌برانگیز باشد. پس بله، در سانسور خلاقیت هست، ولی آیا باید آن را برای ادبیات نمایشی‌مان نقطه قوت تلقی کنیم یا نقطه ضعف؟ من فکر می‌کنم کمبود نمایشنامه‌هایی با موضوع انسانی، در کشور ما به شدت حس می‌شود.

ضمن اینکه تعداد زیادی از کارهایی که با انگیزه و موتور محرک اعتراضی تولید می‌شود، در دام شعاردادن و تقلیل به یک بیانیه سیاسی می‌افتند و عمر کوتاهی هم دارند. چقدر می‌شود دوباره به این متن‌ها رجوع کرد؟

این از خصوصیات متن اعتراضی است که تاریخ مصرف دارد، مگر چیزهایی که یک مقدار از این اعتراض صرف بیرون می‌آید و تفکر انسانی در آن دخیل می‌شود که از این دست متن‌ها هم داریم؛ ولی باز در آن‌ها شاهد اعتراض هستیم با اینکه عواطف و روحیات یک انسان هم در آن دخیل است. چند وقت پیش داشتم دوباره نمایشنامه «فتح‌نامه کلات» آقای بیضایی را می‌خواندم که خیلی دوستش دارم؛ متنی با خصوصیات انسانی که باز بزرگ‌ترین چیزی که روی آن محاط است، همین تفکر سیاسی و تهاجم است. پس هر زمانی در تاریخ ما این سانسور بیشتر بوده، این اعتراض‌های ادبی هم بیشتر شده؛ همان‌طور که در دوره آقای خاتمی هم این اتفاق می‌افتاد، یعنی اینقدر تا قبلش این سانسور وجود دارد که وقتی یکدفعه اجازه داده می‌شود که بنویسند، می‌نویسند. همین الان هم مطمئنم اگر سیستم باز شود و اجازه دهند بنویسند، باز نویسنده‌های جدیدتری به وجود می‌آید و ایده‌پردازهای فوق‌العاده‌ای در کشور متولد می‌شوند.

اساسا فکر می‌کنید ماهیت سانسور چقدر می‌تواند امری اخلاقی باشد؟

می‌شود اینطور به آن نگاه کرد که می‌تواند جامعه‌ساز باشد. اگر آن کسی که مسئول سانسور و ممیزی است، یا به قول خودشان ارزیاب است، فردی فرهیخته و اهل مطالعه باشد می‌تواند همان نوعی از سانسور را انجام دهد که در همه جای دنیا مرسوم است؛ مثلا ممنوعیت نمایش یکسری از فیلم‌ها برای برخی سنین. سانسوری که می‌گوید اگر کودکان چنین برنامه‌هایی را ببینند، لطمه می‌خورند و روحیات‌شان خدشه‌دار می‌شود. درحالی‌که از این دست سانسور واقعا به ندرت در کشور ما پیش می‌آید.

مهم‌ترین سانسورهای کنونی، مبتنی بر ‌سلایق شخصی یا اوامر و سلایق است؛ که مبادا یکی از اتفاقات نامطلوبی که در جامعه رخ می‌دهد و پنهان است نشان داده شود. وقتی هنگام نوشتن مدام به این فکر کنی که خط قرمزها را رعایت کنم، این را ننویسم، راجع به این اصلا فکر نکنم، خلاقیت‌ات از بین می‌رود. چنین سانسوری قطعا کمک‌کننده نخواهد بود. پس در وهله اول نیاز به باز شدن فضاست که چیزی بشود نگارش کرد، بعد از آن باید بیاییم روی این فکر کنیم که حالا این ممیزی و خطوط قرمز گذاشتن در کجای جامعه به درد می‌خورد؟ من به هنرجویان خودم همیشه در سیستم بازیگری این را درس می‌دهم. می‌گویم تصور کنید در قندان را می‌بندی و روی میز می‌گذاری و چهار تا قند هم در کنارش می‌ریزی و به کودکی در این اتاق است و از اتاق بیرون می روی و به او می‌گویی اجازه دست زدن به قندان را نداری. آن کودک به تنها چیزی که در آن اتاق دست می‌زند، این قندان است، یعنی دنبال این است که ببیند این چیست که ممنوع شده. برای همین است که معتقدم محدودیت هر جریانی را بدتر می‌کند. یا مثلا هنوز هم در تلویزیون می‌خواهند نشان دهند «خانواده» نباید مشکل داشته باشد؛ برای همین در سریال‌ها خانواده‌ها بگو بخند می‌کنند، صبح با هم صبحانه می‌خورند، نان داغ می‌خرند، همه حجاب‌شان درست است، خانواده خوبی هستند، از هم طلاق نمی‌گیرند و... درحالی‌که جامعه واقعی این شکل نیست. تعجب‌برانگیز است، که چرا تلویزیون دارد برعکس این را نشان می‌دهد؟ این سانسور از تفکر محدودیت می‌آید؛ در صورتی که اگر این محدودیت نباشد، خیلی چیزها اصلاح می‌شود و عواقب منفی‌ایش کاهش پیدا خواهد کرد. اما اساسا در کشور ما هنگام سانسور، به چنین چیزهایی فکر نمی‌شود.

 «بدون تماشاگر» که هرچند نمایشی با کمدی موقعیت بود که کم‌ترین میزان ممیزی را ایجاد می‌کرد اما اشاره‌ای گذرا به مواردی که سانسور را بر تئاتر تحمیل کرده داشت. به نظر می‌رسد که انتخاب زبان کمدی، راهی بوده برای حرف‌زدن از سانسور، بدون اینکه نمایش درگیر خودسانسوری تحمیل شده در زبان جدی باشد.

دقیقا؛ حتی معتقدم اگر بازیگر دیگری جای من بود، نمی‌شد به این نمایشنامه بگویی کمدی. یعنی می‌شد خیلی جدی اجرا شود، خود من هم می‌توانستم جدی آن را اجرا کنم، ولی به نظرم می‌آید که در این صورت دچار توقیف و سانسور بیش از حد می‌شد، ولی وقتی مقداری کمدی یا بار طنز به آن اضافه می‌کنی، درصد این‌ احتمال که از اثر ایراد بگیرند، کمتر می‌شود. می‌گویند تماشاگر می‌خندد و می‌رود و خیلی اثر را جدی نمی‌گیرد. اما از نظر من به‌عنوان یک بازیگر، وقتی در جاهایی چاشنی کمدی را بیشتر می‌کنی، اتفاقا تاثیرگذاری‌اش بیشتر خواهد شد.

 فکر می‌کنید چقدر برای گریز از سانسور، تئاترهای ما به انتخاب زبان کمدی تن داده‌اند؟

گاهی این اتفاق می‌افتد؛ بعضی از کارگردان‌ها نگاه طنز به داستان می‌کنند که بتوانند حرف‌شان را بزنند و متن را روی صحنه بیاورند. مثلا محمد یعقوبی در نمایش «خشکسالی و دروغ» لحظاتی خلق می‌کند که تماشاگر بخندد، چون اعتقاد دارد که این لحظات باید باشد که تماشاگر سرگرم باشد و تو تاثیرگذاری‌ات را جایی که می‌خواهی، انجام دهی. در کنارش اگر این لحظات را از متن برمی‌داشتی، اصلا اجازه اجرا به آن نمی‌دادند، بنابراین نویسنده‌ها و کارگردان‌ها تقریبا این هوشمندی را به خرج می‌دهند.

فشارهایی کنونی بر تئاتر را کوتاه‌مدت می‌بینید؟ اساسا این اتفاق‌ها چقدر روی امید به کار و انگیزه یک کارگردان اثر می‌گذارد؟

من آدمی هستم که سخت‌کوشی را می‌پسندم، یعنی در شرایطی شروع به کار تئاتر کردم که مطمئنم اگر تمام هنرجوها و دانشجوهای تئاتر و بازیگری که این روزها زیاد می‌بینم یک دهم آن معضلات من را داشتند، قطعا کار نمی‌کردند. من سخت‌کوشی را می‌پسندم، دنبالش هستم و حرفه‌ام را رها نمی‌کنم. کار می‌کنم تا جایی که احساس کنم دارند به من سفارش کار می‌دهند. قطعا آن تاریخ کار نخواهم کرد، ولی تا قبل از آن تمام سخت‌کوشی‌ام را می‌کنم که از این شرایط فرار کنم، به نحوی که بتوانم کارم را روی صحنه بیاورم. بله، موافقم روی انگیزه تاثیر می‌گذارد. چند وقت پیش از یک نویسنده و کارگردان نامی شنیدم که می‌خواهد مدتی کار نکند، چون حوصله این گیر و سانسور را دیگر ندارد. خب با شنیدن این حرف خیلی متاسف می‌شوم و می‌گویم یک پتانسیل خیلی خوب از تئاتر ما حذف شد حتی اگر موقتی باشد.

اما اینکه دورنمای تئاتر ما چیست؟ چقدر می‌توانیم امید داشته باشیم؟ بعدا چطوری می‌شود، بدتر می‌شود یا خوب‌تر؟ به نظر من هیچ کس نمی‌تواند این را بگوید. مثل شرایط کشور؛ همه امید داشتند که آقای روحانی می‌آید و خیلی همه چیز خوب می‌شود، ولی مدام وضعیت بد می‌شود؛ من نمی‌دانم به کدام سمت داریم می‌رویم. نمی‌دانم که سال دیگر چه پیش می‌آید، چه اتفاقی رقم می‌خورد. همانطور که خودتان اشاره کردید نگاه سلیقه‌ای بی‌داد می‌کند و با تغییر مدیر هنرهای نمایشی و به واسطه آن، اینکه چه کسی بشود رئیس نظارت و ارزشیابی و قوانین جدید وضع کند؛ یکدفعه همه چیز فرق می‌کند. نگاه سلیقه‌ای و شخصی که هیچ اصول و اساس و قواعدی در آن وجود ندارد، بر تئاتر حاکم است و شاید بتوان گفت کلمه الابختکی برای آن درست است، و تئاتر بر اساس سیستم حسینقلی‌خانی جلو می‌رود.

گفتگو: سبا حیدرخانی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز