یک فیلسوف آمریکایی در گفتوگو با ایلنا:
بیثباتی مولود جهانیسازی نئولیبرال است/ «طبقه» باید در سیاستهای چپ احیا شود/ سرمایهداری جهانی در لوای ناسیونالیسم از بحران مشروعیت جان سالم به در برده است
رییس دپارتمان فلسفه دانشگاه نیومکزیکو گفت: ناسیونالیسم، بهویژه در قالب مهینپرستی مبالغهآمیز، نژادپرستی، فرقهگرایی و بیگانههراسی و کذلک در حال حاضر از ابزارهای موردنظر سرمایهداری برای ترجمان غلط و دور کردن نظرها از نارضایتیها از خود است، نارضایتیهایی که خود علت اصلی آنهاست. بنابراین سرمایهداری جهانی توانسته به مدد ناسیونالیسم در پس برخی از ویژگیهایش پنهان شود و درنتیجه از بحران فعلی مشروعیتش جان سالم به در ببرد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، پروفسور «آدریان جانستون» فیلسوف و نویسنده مارکسیست آمریکایی است. وی ریاست دپارتمان فلسفه دانشگاه نیومکزیکو را بر عهده دارد و مطالعات و تألیفاتش متمرکز بر ایدهآلیسم آلمانی است. ازجمله آثار جانستون میتوان به «هستیشناسی ژیژک: نظریهای ماتریالیستی و استعلایی در باب سوبژکتیویته» و «بدیو، ژیژک و دگرگونیهای سیاسی: فرازوفرود تغییر» اشاره کرد.
آدریان جانستون با اشاره به رشد راست افراطی در سالهای اخیر در جهان و اقبال یافتن آن در میان توده مردم به خبرنگار ایلنا گفت: حس من این است که عامل آن را باید در قضیه سرمایهداری جهانی امروزی و از کف رفتن مشروعیتی جست که بهتدریج شدت بیشتری مییابد. به لطف بحران جهانی مالی در سال ۲۰۰۸ و رکود بزرگ مالی [دورهای از رکود کلی اقتصادی در بازارهای جهانی در اواخر سالهای دهه ۲۰۰۰ و اوایل دهه ۲۰۱۰] روایت ایدئولوژیک هوادار جهانیسازی از تمام اعتباری که در دهههای پایانی قرن ۲۰ از آن بهرهمند بود عاری شد. علاوه بر این، جهان شاهد بیثباتی اجتماعی-اقتصادی و نابرابری در توزیع ثروت بوده، امری مولود خود جهانیسازی نئولیبرال که بهحق به نارضایتی سرمایهداریستیزانه دامن زده است.
این نویسنده آمریکایی گفت: وضعیت امروزی جهان و پیروزی ایدههای ناسونالیستی را میتوان تاییدی بر حکم معروف والتر بنیامین دانست که براساس آن «ظهور فاشیسم گواهی است بر انقلابی شکستخورده». شروع دوباره نارضایتی از سرمایهداری در عصر حاضر را، لااقل به اینجای کار، محصولی از خود سرمایهداری است، در تسخیر آن قرار دارد و در بر میگیردش.
وی افزود: به نظر من، ناسیونالیسم، بهویژه در قالب مهینپرستی مبالغهآمیز، نژادپرستی، فرقهگرایی و بیگانههراسی و کذلک در حال حاضر از ابزارهای موردنظر سرمایهداری برای ترجمان غلط و دور کردن نظرها از نارضایتیها از خود است، نارضایتیهایی که خود علت اصلی آنهاست.
جانستون با اشاره به سازوکار فعلی جهانیسازی گفت: از نظرگاه سنتی مارکسیستی، بینالمللیکردن امروزین جهانیسازی و همینطور چندفرهنگیسازی بشریت که ملازم آن است برآیندهای سرمایهداری هستند که نهایتا باید گرامیشان داشت. در عین حال، چنین نتایجی بهشکلی قابلفهم به این میانجامد که سرمایهداری آگاهانه و ناآگاهانه با بسیار کسانی که تحت سلطهاش رنج میبرند (به عبارت دیگر، «تودهها») در آثارش شریک باشد؛ از جمله نزدیکی حقیقی و متصور دیگری نژادی، قومی، فرهنگی، مذهبی و غیره. این پیوستگیها که در آنها علت (در اینجا یعنی سرمایهداری) با اثرات خلط میشود، این فرصت را در اختیار سرمایهداری و ایدئولوگهایش قرار میدهد تا احساسات و نارضایتیهای ضدکاپیتالیستی را به سمت و سوی مسائل نژادی معطوف کنند.
وی ادامه داد: سرمایهداری جهانی توانسته به مدد ناسیونالیسم در پس برخی از ویژگیهایش پنهان شود و در نتیجه از بحران فعلی مشروعیتش جان سالم به در ببرد. این ویژگیهاکه بهمثابه خصایص امور (مانند امور فرهنگی، مذهبی، تمدنی و دیگر پدیدهها)جا زده میشود تا مشخصههای اقتصادی سرمایهدارانه، همچو بلاگردانی عمل میکند که بار منفیت را به دوش میکشد، منفیتی که در غیر این صورت بهشکلی شایسته متوجه بنیانهای اقتصادی سرمایهداری بهمثابه شکلی از تولید میشد.
این فیلسوف آمریکایی تصریح کرد: اقتصاد جهانی اوایل قرن ۲۱، برخلاف گذارش از مرزها و یکپارچگی بینالمللیاش در سراسر جهان، در پی تنشها و منازعات میان دولت-ملتهای سرمایهدارانه و رقابتهای اقتصادیشان دوپاره شده است. شماری از ناظران که در سالهای گذشته شرایط جهان امروز را با موقعیت ژئوپولتیکی که پیش از جنگ جهانی اول وجود داشت مقایسه کردهاند چندان هم پر بیراه نمیگویند. بنابراین، هماوردیهای بسیاری میان قدرتهای نوظهور وجود دارد که عرصه اقتصاد جهانی را در هم مینوردد و در آینده به ناسیونالیسمهای آنتاگونیستی دامن میزند.
وی ادامه داد: جهانیسازی سرمایهداری آنچنان پیش رفته که تضادهایی را میان بنیان اقتصادیاش و شکل سیاسی دولت-ملت بهوجود آورده است، تضادهایی که هنوز حلوفصل نشدهاند. این تضاد و کشمکش خود یکی دیگر از فاکتورهای تعیینکننده در رشد ناسیونالیسم است.
رییس دپارتمان فلسفه دانشگاه نیومکزیکو در ادامه با اشاره به اینکه امروزه ناسیونالیسم بسیاری از شعارهای چپ رادیکال را، مانند بهبود شرایط زندگی و غیره، را از آن خود کرده است، گفت: چپ عمیقا این مسائل را به کناری نهاده است. در زمینه وا نهادن اقتصاد بهمثابه عرصه مرکزی منازعه در بحث سیاسی نیز چنین کرده است! بنابراین، میتوان خطر کرد و گفت که چپ نخواسته از میراثش در این زمینه دفاع کند. البته این حرف من بسیار کلی است و استثناهایی هم وجود دارد. با این وجود، معتقدم که حقیقت بسیاری در همین کلیسازی نهفته است.
وی گفت: در حدود پنجاه سال گذشته، بخش اعظمی از چپ از ترکیب دو نیروی مرتبط تأثیر گرفته است: یکی در سطح ملی، شکستهای داخلی در زمینه نزاعهای مبتنی بر اقتصادی (بدنام کردن ایدئولوژیک چپگرایی اقتصادی، منازعات اتحادیهای، نقد شبکههای امنیت اجتماعی و نرخ بالای مالیات و غیره)؛ و دوم ،در سطح بینالمللی، واکنشها بر ضد سوسیالیسم واقعاً موجود قرن بیستم و انحلال احتمالی آن (همچنین «اهدافی» که این مشروعیتزدایی از سوسیالیسم به دنبال داشت). در اثر ترکیب این دو نیرو، چپها از جهتگیریهای تئوریک و عملی گونههای مارکسیسم که همدست فجایع دوران استالین انگاشته شده فاصله گرفتند. بر همین قیاس، چپ، تحت تأثیر جناحهای راست و هواداران سرمایهداری در زمینه اقتصاد، توجه خود را به آن دسته از منازعات معطوف کرد که یا ارتباطی با اقتصاد ندارند یا آنکه تأثیر اندکی از آن میگیرند.
آدریان جانستون همچنین افزود: در واقع، اینکه چپ در نیم قرن گذشته فعالیت خود را (به جای طبقه) معطوف به نژاد و جنسیت کرد سبب ایجاد پیشرفتی اصیل و حقیقی شده است. در اینجا به پیشرفت بسیاری نیاز است. اما نباید شک به دل راه داد که چپ پیروزیهای حقیقی، ارزشمند و (با امیدواری) بازگشتناپذیری برای گروههای گوناگون جنسیتی و نژادی بهدست آورده است.
وی تاکید کرد: گرچه نباید مقولاتی چون نژاد و جنسیت را از معادله کنار گذاشت، اما مقوله طبقه باید بار دیگر بهمثابه چیزی حیاتی در سیاست چپ احیا شود. تا زمانی که این ادغام مجدد صورت نگیرد، طرف دستراستی همچنان آزادانه بر روی خشم و خواستههای بهوجود آمده از قِبَل رکود و کاهش دستمزد، سقوط استانداردهای زندگی، نابرابری درآمد، تامین کالا از طریق منابع ناوابسته به اتحادیههای کارگری، اتوماسیون و غیره بهره میبرد و بر روی آن سرمایهگذاری میکند.