کارشناس فرهنگ و زبانهای باستانی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
زبان ایلامی از زبانهای پیوندی است نه همریشه و همخانواده زبان عربی
کارشناس واحد پژوهش پایگاه جهانی میراث فرهنگی شوش معتقد است: بررسی تمدنهای کهن نیازمند ارائه منابع تراز اول و جدید به زبانهای مختلف در حوزهها و علوم مختلف است از این رو بیان موضوعات خاص مانند فرهنگ و زبان دوران ایران باستان نیازمند پژوهشهای متعدد است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، منصور بزرگمهر (کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی و کارشناس واحد پژوهش پایگاه جهانی میراث فرهنگی شوش) با اشاره به آنکه تمدن ایلام پیچیدگیهای خاص خود را داراست، گفت: بررسی تمدنهای کهن نیازمند ارائه منابع تراز اول و جدید به زبانهای مختلف در حوزهها و علوم مختلف است. درعین حال باید مهارت و تجارب پیچیده آکادمیک در زمینه شناسایی مواد فرهنگی، خطوط و زبانها، اساطیر، ایزدان، ادیان، آیینها، هنر و معماری ملل باستان و... را کسب کرد. درعین حال باید توانایی مقایسه تمام این موارد با پدیدههای امروزین را دارا بود تا بتوان به استنتاجهای علمی از طریق منطق استکشاف علمی دست یافت. در غیر این صورت ابراز نظر بدون تخصص موجب گمراهی و سوءاستفاده میشود.
او در ادامه درخصوص معماری چغازنبیل و آنچه برخی کارشناسان درباره آن سخن میگویند، گفت: برخی، زیگورات چغازنبیل را به عنوان یک مربع توصیف میکنند این در حالی است که این زیگورات یک هرم است که قاعده آن به شکل مربع است (گریشمن، ترجمه کریمی، ۱۳۷۳: ۲-۸۱ ). درعین حال، برخی تصورشان بر آن است که چغازنبیل یک معبد است اما در واقع، مجموعهای از معابد است که به ایزدان گوناگونی اختصاص داشتند.
این کارشناس واحد پژوهش پایگاه جهانی میراث فرهنگی شوش با تاکید برآنکه محوطه چغازنبیل قبل از گریشمن ناشناخته نبود، یادآور شد: با اینکه زیگورات چغازنبیل در زمان گریشمن به طور کامل کاوش شد ولی فرانسویها از زمان دومکنم (۱۹۳۶-۱۹۳۹ م.) یعنی قبل از گریشمن با چغازنبیل آشنا و در آنجا کاوشهایی را انجام داده بودند (پاتس، ترجمه باستی ۱۳۹۷ : ۳۴۴). درواقع میتوان گفت؛ انگلیسیها و فرانسویها از دهه ۱۸۵۰ میلادی در حال کشف اشیا، سازههای باستانی و همچنین خوانش کتیبههایی به خط میخی در ایران (شوش) و خاورمیانه بودهاند (پاتس. ترجمه باستی، ۱۳۹۷ : ۸-۵۰۷) و دهها آجرنوشته توسط ونسان شل خوانده و ترجمه شد.
پوشاک بابلی
بزرگمهر با بررسی پوشاک مردمان ایلام، اذعان داشت: چفیه و دشداشه پوشاک رسمی بابلیهای میانرودان و ایلام بوده است زیرا در سنگنگارههای میهمانان داریوش بزرگ در تخت جمشید که نام و نشانشان در کتیبههای تخت جمشید، شوش و بیستون آمده است، بزرگان عرب لُنگی نفیس را برای اهدا به داریوش به همراه آوردهاند، درحالیکه آشوریها پارچه و بابلیها چفیه همراه دارند. از حجاریهای تخت جمشید پیداست که اعراب سه نوع پوشش بر تن دارند. ملازم آنها که در پایان صف چهارنفره ایستاده است پوشاک سنتی اعراب را بر تن دارد. پوشاک سنتی اعراب یک لنگ بلند بود که یک شانه یا فقط دور کمر و پاها را پوشش میداد. دو نفر میانی صف که پشت سر افسر هخامنشی ایستادهاند از بزرگان عرب هستند. نفر نخست که از نفر پس از خود بلندپایهتر است دشداشه و شال بر تن دارد و نفر بعد دشداشه و لنگ پوشیده است (کخ، ترجمه رجبی، ۱۳۸۳ : ۱۲۳ و ۱۳۴).
او ادامه داد: دلیل تفاوت پوشش در میان اعراب میهمان داریوش این است که دشداشه پوشاکی تجملاتی بوده که در میانرودان تولیده میشد و خاص بزرگان عرب بوده اما در زمان هخامنشی دستکم در میان بخشی از اعراب بتدریج جایگزین لنگ شده است. این فرایند در نفر نخست کامل، در نفر دوم در حال تکمیل است اما در نفر سوم هنوز آغاز نشده است. البته اشراف پارسی و به ویژه داریوش از پوشاک ایلامی استفاده نموده و آن را توسعه دادهاند (کخ، ترجمه رجبی، ۱۳۸۳ : ۸-۲۳۶)، ولی این پوشاک بعدها در میان پارسیان یا از رواج افتاده یا کاملاً تغییر یافته است. واژه چفیه که تصحیفی از واژه کوفیه است (نجفی، ۱۳۷۳: ۳۱۷) نیز بر بابلی بودن چفیه دلالت دارد زیرا کوفه نام یکی از شهرهای بابل بوده که بعدها عربنشین شده است. البته ممکن است استدلال شود که اکدیها یعنی آشوریها و بابلیها با اعراب همریشه هستند و مشترکات زیادی دارند ولی واقعیت این است که با وجود این همریشگی زبانی و تا حدی ژنتیکی، این سه قوم قلمرو و پوشاک نسبتاً متفاوتی داشتند، تا جایی که بر سر آن با هم نبردهای سنگینی داشتهاند.
به گفته بزرگمهر، پوشاک زنان عرب خوزستان که گونهای پوشش کامل است نیز تقلیدی از پوشاک زنان بابل (جنوب عراق) است، در حقیقت پوشاک زنان ایلامی آنچنان که از پیکرههای ایزدبانوها و زنان ایلامی برمیآید شباهتی با حجاب زنان بابل و اعراب ندارد. و نباید بابلیها، سومریها و پارسیان موجود در قلمرو تمدن ایلام را با ایلامیان یکی قلمداد کرد. زیرا اینها اقوام متفاوتی بودند که دارای زبان، خط، پوشاک، آیین و حتی خدایان متفاوتی بودند.
شباهتهای فریبنده واژگان
این کارشناس زبانهای باستانی با اشاره به دستهبندی زبانهای جهان گفت: زبانهای جهان دارای دستهبندیها و تقسیماتی هستند که با در نظر گرفتن معیارها و ملاحظات علمی ایجاد شدهاند. استولپر، آشورشناس و ایلامشناس برجسته بر این باور است که زبان ایلامی از زبانهای پیوندی بود. زبان پیوندی یا چسبانشی زبانی است که بطور وسیع از التصاق (به معنی چسباندن) استفاده میکند. بیشتر واژگان از چسباندن تکواژها به یکدیگر ایجاد شدهاند. این عبارت اولین بار توسط ویلهلم فون هومبُلت در سال ۱۸۳۶ جهت طبقهبندی زبانها از دیدگاه تکواژشناسی ارائه شد. در یک زبان پیوندی (یا التصاقی)، نمایهها جداگانه، از دستهبندیهای مرتبط، یک به یک به پایه لغت افزوده میشوند. اصطلاح «پیوندی» مفهومی کاملاً زبانشناختی دارد و پسوندهایی که به ترتیب به بن (ریشه) واژه افزوده میشوند، توجیهکنندۀ این نامگذاریاند.
او ادامه داد: بنابراین، به آن دسته از زبانها، زبان پیوندی گفته میشود که در آنها رابطۀ واژگان با یکدیگر یا معانی ثانوی و فرعی مانند شخص، زمان و عدد با اجزای جداگانهای بیان میشوند که پیش یا پس از واژۀ اصلی قرار میگیرند. این اجزا با ریشه واژه، یعنی لفظی که معنی اصلی را دربردارد آمیخته نمیشوند تا صورت واحدی از آنها ساخته شود و همیشه استقلال و جدایی آنها محفوظ میماند. گذشته از این، افزودن این اجزا به واژۀ اصلی موجب هیچگونه تغییری در آنها نمیشود. زبانهای دراویدی در شبه قارۀ هند شامل تلوگو، تمول یا تامیل و موندا در جنوب هندوستان، زبانهای آفریقایی بانتو در جنوب استوا، هوتن تو، بوشمن، زبانهای مالایایی و پولینزی شامل زبانهای شبه جزیرۀ تالاکاو و جزایر فیلیپین و جاوه و هالگاش (ماداگاسکار) و جزایر فیجی و جزیرههای شمال استرالیا است.
به گفته بزرگمهر، زبانهای پیوندی در مقابل زبانهای تصریفی قرار میگیرند، از این جهت که در این گونه زبانها، پسوندها اصولاً هیچ گونه تغییری در بن واژهای که به آن متصل هستند، ایجاد نمیکنند. اما در زبانهای هندواروپایی و بویژه زبان فرانسوی، برخی پسوندها مانند عناصر صرف فعلی، گاه چنین تغییراتی را ایجاد میکنند. این ویژگی در زبان فارسی و عربی که هر دو تصریفی و نوستراییک هستند نیز دیده میشود. بدیهی است که این ویژگیهای زبانی (پیوندی و تصرفی بودن) به هیچ وجه برای توجیه خویشاوندی بین زبانهای پیوندی یا [تصریفی] کافی نیست.
این کارشناس فرهنگ و زبانهای باستانی با تاکید برآنکه مقایسه واژگان دو زبان که نه همریشه و نه همدوره هستند، از نظر علم زبانشناسی کار بیهودهای است، تصریح کرد: این مقایسه در بهترین حالت ممکن است که منجر به کشف وامواژهایی شود که از زبان کهنتر به زبان امروزی راه یافتهاند. با این شرط که آن واژگان، مشابه و هم معنی باشند و مسیر انتقال آنها نسبتاً مشخص باشد. با بررسیهای انجام شده میتوان گفت، بسیاری از واژگان ایلامی و عربی تطابق معنایی ندارند، حتی برخی از آنها اصولاً در عربی فصیح و ایلامی هم وجود ندارند. میتوان گفت، پیوندی بودن زبان ایلامی نشانگر این است که این زبان با عربی که یک زبانی تصریفی و نستراییک است همریشه و همخانواده نیست. البته این دو زبان در عرض یا امتداد هم قرار نمیگیرند.