خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با به‌آفرید غفاریان مطرح شد:

بیماریِ دیده‌شدن به جانِ همه افتاده/ جلوی چشمِ مردم را با ابتذال گرفته‌اند تا چیزهای عمیق‌تر را نبیند/ مدیونِ فضای بیمارِ اینستاگرام و توئیتر هستیم!

بیماریِ دیده‌شدن به جانِ همه افتاده/ جلوی چشمِ مردم را با ابتذال گرفته‌اند تا چیزهای عمیق‌تر را نبیند/ مدیونِ فضای بیمارِ اینستاگرام و توئیتر هستیم!
کد خبر : ۷۲۶۰۶۰

به‌آفرید غفاریان با بیان اینکه علت علاقه بیشتر افراد برای دیده‌شدن در سینما را متوجه نمی‌شود، گفت: متاسفانه در این چند سال عبارت شیطانی دیده‌شدن همچون یک مریضی به جان همه افتاده و به نوعی ارزش خود را از دست داده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، به‌آفرید غفاریان، بازیگر تئاتر و سینما است که این روزها یکی از استعدادهای سینمای ایران به شمار می‌آید. او تا امروز با حسن معجونی، محمد رضایی راد و مهدی کرم‌پور همکاری داشته و با این وجود به گفته خود همچنان از فعالیت در گروه‌های دانشجویی تئاتر استقبال می‌کند.

غفاریان در تازه‌ترین فعالیت سینمایی خود ایفاگر نقشی در فیلم «مردی بدون سایه» به کارگردانی علیرضا رئیسیان است که به تازگی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. او در این فیلم نقش یک بازیگر جوان با ویژگی‌های دختران امروزی را دارد.

 اولین تجربه سینمایی‌تان در «سوفی و دیوانه» مهدی کرم‌پور رقم خورد. در آن فیلم نقش اصلی را برعهده داشتید و به نوعی در جشنواره فجر دیده شدید اما دو سال است که در نقش‌های کوچک فیلم‌هایی همچون «درساژ» و «مردی بدون سایه» حضور دارید. آیا ایفای این نقش‌‌ها انتخاب خودتان بود؟

به طور کلی بازیگری برای من از تئاتر آغاز شده و کار اصلی‌ام بازی در این مدیوم است. یعنی به نوعی باید بگویم که سینما چندان برایم جدی نبوده و نیست. به این ترتیب بعد از سوفی و دیوانه ترجیح دادم نقش‌های کم دردسرتری را انتخاب کنم تا وقت کمتری بگیرد و به کار اصلی‌ام که تئاتر است ضربه نزند. در چند سال گذشته سعی کردم نقش‌های سینمایی را بیشتر با در نظر گرفتن این موضوع انتخاب کنم.

 یعنی پیشرفت در سینما را دوست ندارید؟

نه فکر نمی‌کنم. چراکه بعد از فیلم «سوفی و دیوانه»، وقتی آقای بادکوبه پیشنهاد بازی در «درساژ» را دادند، ابتدا گفتند که من را برای دو نقش خانم فیلمنامه که یکی از آنها نقش اصلی فیلم بود درنظر گرفته‌اند، ولی من آن زمان مشغول تمرین تئاتر «فعل» بودم و به ایشان گفتم که بازی در نقش اصلی شدنی نیست. چراکه آن زمان ۵ روز در هفته چندیدن ساعت سر تمرین تئاتر بودم و نقشی داشتم که واقعا بی بدیل بود. بنابراین نقش خانم دیگر فیلمنامه که نقش کوتاه‌تری داشت را قبول کردم و از ابتدا با کارگردان روی آن فکر کردیم.

حدس می‌زنید ۵ سال بعد در بازیگری تا چه اندازه پیشرفت می‌کنید؟

 فکر می‌کنم که بازیگری خیلی بستگی به کاری که در بیرون انجام می‌دهیم، ندارد. یعنی بخش بزرگی از بازیگری کشف و شهود و یادگیری است که خود بازیگر برای خودش تعیین می‌کند. چراکه پیشرفت بیرونی به خیلی موارد بستگی دارد که از جمله آن می‌توان به سمت و سوی کلیت فرهنگ‌سازی سینما، نقش‌هایی که نوشته می‌شود و مواردی از این قبیل اشاره کرد.

به عنوان مثال به طور کلی نقش‌ها همیشه به همین صورت بوده و در این سال‌ها هیچ نقش ویژه و عجیبی را ندیدم که برای دختری در سن من نوشته شده باشد تا بتوانم آن را تجربه کنم و به واسطه آن پیشرفت شگرفی را تجربه کنم. مهمترین نقشی که من در سال‌های گذشته بازی کردم، نقش لیلا آرش بود که آن هم در تئاتر فعل اتفاق افتاد. چنین نقشی هر ده سال یکبار اتفاق می‌افتد و اتفاقی نیست که شما به عنوان بازیگر همیشه آن را همراه خود داشته باشید.

بنابراین از نظر من پیشرفت در بازیگری که به نوعی شغل اصلی من است، می‌تواند خیلی شخصی اتفاق بیفتد. بر همین اساس بعد از تئاتر فعل به دلیل اینکه کارها را دوست نداشتم، هیچ کار تئاتری را قبول نکردم ولی به هر حال پیشرفت خودم را دارم که به نوعی در کتاب خواندن، موزیک خوب گوش دادن، فیلم خوب دیدن و همچنین نگاه تحلیلی داشتن به تمام سریال‌هایی که اخیرا تولید شده خلاصه می‌شود و با دیدن آنها می‌توان بسیاری موارد را یاد گرفت و به نوعی پیشرفت کرد.

به همین دلیل ممکن است بازیگر یک یا دو سال کار نکند ولی مشاهده و کشف و شهود شخصی او در این دو سال، به اندازه‌ای پر بار بوده باشد و در آن دستاوردهای تازه داشته باشد که به ناگاه ببینیم بازیگر در فیلم بعدی خود به اندازه بازی کردن در سه نقش مختلف، پیشرفت کرده است. البته سوای مناسباتی که به خاطر صنعت بودن سینما در آن وجود دارد و باید آنها را یاد گرفت، بخش زیادی از پیشرفت به شخصیت خود بازیگر بستگی دارد.

فکر نمی‌کنید این نگاه در شرایطی‌که عده‌ای بر ای بازیگر شدن سر و دست می‌شکنند برای بازیگری به سن شما کمی خطرناک یا منجر به حذف‌تان شود؟

در حقیقت علاقه آن عده برای من عجیب‌تر است. نمی‌دانم در واقع برای چه چیزی سر و دست می‌شکنند. از زمان علاقمند شدن من به سینما و تئاتر، نزدیک به ۱۰ سال می‌گذرد؛ از آن زمان تاکنون سینما روز به روز بدتر شده است. البته این سال‌ها با ورود سرمایه عجیب و غریب و فرهنگ سلبریتی پرستی به تئاتر، چنین اتفاقی برای این مدیوم نیز افتاده که به نوعی ضربه مهلکی به مخاطبان واقعی تئاتر بود و بسیاری از آنها را از تماشای این هنر زده کرد. به‌طور کلی از نظر من یک سیر نزولی در حال طی شدن است و در چنین شرایطی نمی‌دانم این عده برای چه چیزی سر و دست می‌شکنند.

قطعا بخش عمده‌ای از این علاقه برای دیده شدن است.

موافقم. ولی می‌گویم که این عبارت شیطانی دیده شدن در این چند سال به اندازه‌ای همچون یک مریضی به جان همه افتاده که تنها مختص به رشته بازیگری هم نیست. خیلی هم عجیب است، من ۱۰ سال پیش فهمیدم دیده شدن را دوست دارم. یعنی دوست دارم تماشایم کنند و دوست دارم چیزی برای تماشا شدن بسازم که آدم‌ها برای دیدنش بیایند ولی این دیده شدن از حرفه بازیگری که شغل من هم هست، پیش رفت و به همه رسید. یعنی از عکاس و روابط عمومی تئاتر تا افرادی که برای صفحات شخصی خود فالوئرهای فیک می‌خریدند، به دنبال آن بودند. به نوعی این دیده شدن تبدیل به مسئله‌ای برای همه شد که از نظر من همه این موضوع را مدیون فضای بیمار اینستاگرام و توئیتر هستیم.

وقتی زندگی همه بازیگران بزرگ دنیا را می‌خوانیم می‌بینیم زندگی‌های به‌شدت سختی داشتند و عاشق این بودند که خود را به نمایش بگذارند ولی درباره شما فکر می‌کنم "زود دیده‌شدن" باعث شده تا به نوعی از آن اقناع شوید...

در واقع از اول سینما برایم مهم نبود، چراکه همان زمان‌های ابتدای کارم در تئاتر، آقای معجونی مرتب می‌گفتند که شماره‌ات را برای فلان پروژه سینمایی خواسته‌اند ولی من زیاد موافق نبودم و آقای معجونی هم تاییدم می‌کردند. در نهایت این اتفاق با بازی در فیلم «سوفی و دیوانه» افتاد.

البته در حال حاضر مسئله این نیست که دیده شدن برای من زود اتفاق افتاد، مسئله این است که دیده شدن ارزش خودش را از دست داده است. اکنون چه چیزی در سطح وسیع‌تری دیده می‌شود؟ چیزی که به اندازه قابل توجهی مبتذل و سطحی باشد که متاسفانه آن را با برچسب مردمی بودن به مردم می‌فروشند. به نوعی مردم هم چاره‌ای جز دیدن همان محتوا و تن دادن به این کم انگاشته شدن را ندارند. از نظر من اکنون جلوی چشم مردم را با ابتذال گرفته‌اند، که نتوانند چیز عمیق‌تری ببینند. به عنوان مثال چندی پیش تهیه‌کننده موسیقی در یک نشست خبری با وقاحت تمام گفت که اگر کسی می‌خواهد کار فرهنگی کند، برود بیرون. این در واقع به معنای همین موضوع است که توضیح دادم.

در نهایت باید بگویم که من همچنان دیده شدن را دوست دارم و کارم خلق کردن چیزی است که ارزش دیده شدن را داشته باشد ولی وقتی دیده شدن تا این اندازه مبتذل و تبدیل به مریضی و عقده شده است که همه آدم‌ها آن را دارند. مشخص بوده که این موضوع در شرایط کنونی ارزشش را برایم از دست داده است.

تئاتر دانشجویی برای شما از چه جذابیتی برخوردار است که همچنان آن را ادامه می‌دهید؟

یک اتفاقی که در فضای حرفه‌ای سینما و تئاتر می‌افتد، این بوده که در واقع سِمَت آدم‌ها تبدیل به یک مقام می‌شود. یعنی به عنوان مثال بازیگر حتما باید حرف‌شنو کارگردانش باشد، موزیسین حتما باید کار سفارشی قبول کند. ولی در فضای دانشجویی همچنان فضای کار گروهی برقرار است. چراکه آدم‌ها در آن خیلی به اسم، رسم و یک مقام عجیب و غریبی نرسیدند. به این ترتیب همه چیز گروهی اتفاق می‌افتد. یعنی اتفاق گروهی و تجربی بودن تئاتر هنوز در آنجا زنده است. به همین دلیل ترجیح می‌دهم که حتما این بخش کار دانشجویی را تا جایی که می‌شود و زمان به من اجازه می‌دهد، در زندگی‌ام داشته باشم، چراکه در آنجاست که بازیگر می‌تواند خود واقعی و آن نظری که راجع به نقش دارد را خیلی بی‌پرده بیان کند و مدل‌های مختلف نقش را بدون توجه به اینکه حرکاتش مورد پسند کارگردان باشد، اتود بزند و آزمایش کند. به نوعی در کارهای دانشجویی همه در یک مقام هستند و همین موضوع آن را جذاب می‌کند.

گاهی اوقات پیش می‌آید که وقتی ما بازی یک بازیگر را می‌بینیم باور نمی‌کنیم در حال نقش بازی کردن باشد و می‌گوییم خود شخصیت درون فیلم یا تئاتر است. به‌عنوان مثال خیلی از مخاطبان در نمایش فعل فکر می‌کردند که شما لیلا آرش واقعی هستید. خودتان به عنوان بازیگر چقدر فکر می‌کنید که در نقش‌ها از به‌آفرید غفاریان جدا شده و خود شخصیت درون فیلم و تئاتر می‌شوید؟

راستش نمایش فعل یک مثال به خصوص است. چراکه به خاطر شیوه کارگردانی که محمد رضایی راد داشت، ما به عنوان بازیگر باید درونی نزدیک شدن به نقش را کنار می‌گذاشتیم و از خودمان منفک می‌شدیم و با تمرین زیاد سعی می‌کردیم که خود را از بیرون تماشا کنیم تا خروجی درستی از شخصیت ارائه دهیم. همچنین به دلیل شیوه ژست‌محوری که از ما خواسته می‌شد، اجازه ابراز احساسات درونی و بازی غیردقیق را نداشتیم. هرچند به سبب تکرار اجرای آن نقش بعد از مدتی لیلا آرش خودش را به من نزدیک کرد و در من جای گرفت.

ولی به شخصه در نقش‌هایی که تا به حال بازی کردم، اصولا از روش بدست آوردن اشتراکات نقش با خودم استفاده می‌کنم و می‌بینم که شخصیت درون نمایش شبیه کدام یک از تایم‌های زندگی من است. به عنوان مثال در نمایش«سه خواهر» آقای معجونی نقش خواهر کوچک را داشتم و تصور می‌کردم که این شخصیت حداقل برای ۶ تا ۷ سال پیش من بوده است. به همین دلیل برای پیدا کردن آن باید خیلی به عقب برمی‌گشتم تا ببینم که آن موقع‌ها به چه صورت بودم. به نوعی اشتراکات کاراکتری خودم را با نقش پیدا می‌کنم. ممکن است این اشتراکات در زمان دیگری از زندگی من باشد. در نهایت باید بگویم که من خیلی از خصوصیات نقش را از خودم می‌گیرم.

تا به حال شده در صحنه‌ای از تئاتر یا سکانسی از فیلم با نارضایتی بازی کرده باشید درحالی‌که آن نقش یا حس را نپذیرفته باشید؟

خیلی زیاد. زمان‌هایی است که حس می‌کنم کاری اشتباه است و دلم نمی‌خواهد که آن را انجام دهم ولی کارگردان از من می‌خواهد که آن کار را انجام دهم. در چنین مواقعی کار درست پیش نمی‌رود. چون وقتی سعی می‌کنم کاری که به نظرم برای یک نقش غلط است را انجام دهم، عذاب بدی می‌کشم. البته اقرار می‌کنم که من هم در نشان دادن آن ایده به خصوص که به نظر کارگردان درست آمده غلو می‌کنم تا به نتیجه بهتری برسیم.

به نوعی سینما به صورتی است که همه می‌خواهند پلان‌ها را بگیرند و بروند. در چنین شرایط واقعا دلیلی ندارد که شما خودتان را اذیت کنید یا سر صحنه وقت بقیه را بگیرید. به همین دلیل خیلی اوقات دلم می‌خواهد آن کاری که کارگردان می‌خواهد را انجام دهم تا تمام شود و برویم ولی چون اعتقادی به آن کار ندارم درست درنمی‌آید و خودشان هم این موضوع را متوجه می‌شوند.

 آیا برای رسیدن به نقش‌ها مطالعه در حوزه روان‌شناسی هم لازم است؟

بازیگر برای بازی کاراکترهای مختلف صددرصد نیاز به مطالعات روانشناسی دارد. البته من خودم به شخصه روانشناسی را سراغ دارم که درباره هر نقش با او مشورت می‌کنم. چنین مطالعاتی به خصوص در نقش‌های حساسی که از لحاظ طبقاتی، روانی و موارد از این قبیل با آنها فاصله دارم، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. چراکه ممکن است شما در یک اثر نماینده یک طبقه باشید. این مسئولیت سنگینی است و برای اینکه از سوی مخاطب پس زده نشوید باید حتما تحقیق دقیق راجع به آن انجام دهید و از لحاظ روانشناسی با یک متخصص مشورت کنید تا ناگهان کاراکتر دیالوگی نگوید که اصلا مال او نباشد. همچنین علاوه بر این کار برای پیدا کردن کاراکتری که قرار است بازی کنم، در ادبیات و سریال‌هایی که اکنون هستند تحقیق می‌کنم تا ببینم که شبیه آن کاراکتر چه چیزهایی داریم.

البته به نظر بنده مشورت با روانکاو و جامعه‌شناس وظیفه نویسنده کار است اما با توجه به اینکه اصولا فیلمنامه محکمی وجود ندارد، اگر بازیگر بخواهد در خلق کاراکتر دقیق‌تر عمل کند، خودش آن را انجام می‌دهد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز