خبرگزاری کار ایران

سیدهادی خامنه‌ای در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

کج‌سلیقگی در روایت تاریخ اسلام فراوان است/تاریخ‌نگاری اسلامی باید به‌روز شود

کج‌سلیقگی در روایت تاریخ اسلام فراوان است/تاریخ‌نگاری اسلامی باید به‌روز شود
کد خبر : ۷۱۶۵۲۳

سیدهادی خامنه‌ای معتقد است: در روایت کردن تاریخ اسلام باید ظرافت‌های هنری به‌کار گرفته شود و در برخی از روایت‌های تاریخی موجود، کج‌سلیقگی و خوانش‌های ایدئولوژیک صورت می‌پذیرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، تاریخ‌نگاری و تاریخ‌پژوهی ادیان یکی از نحله‌های دشوار در تحقیق و تتبعات تاریخی است زیرا از سویی با اعتقادات دینی گره خورده و از سوی دیگر میان برخی از ظرائف تحقیق تاریخی و باورهای دینی، فواصلی به باریکی مو وجود دارد و البته برای پایایی و پویایی نیز، ناگزیر از به‌کارگیری متدهای مدرن تاریخ‌نویسی است که به کارگیری این ابزارها، با خود تقدس‌زدایی به بار می‌آورد. این در حالی‌ست که تاریخ اسلام تا حدود زیادی با علوم دینی نظیر حدیث و رجال و کلام درهم آمیخته است. حجت‌الاسلام والمسلمین «سیدهادی خامنه‌ای» در گفتگوی پیش‌رو به ظواهر و مشقات تاریخ‌نگاری اسلام پرداخته است. مشروح گفتگو با رئیس پژوهشکده تاریخ اسلام را در ادامه مشاهده می‌کنید.

چه میزان از تاریخ‌نگاری اسلام در ذیل علم حدیث می‌گنجد و به‌طور کلی تاریخ اسلام تا چه حد متاثر از مباحث رجالی و حدیثی است؟

تا آنجا که من می‌دانم منابع حدیثی ما یکی از عمده‌ترین منابع تاریخ اسلام به‌شمار می‌رود چون بسیاری از وقایع تاریخی اسلام از زبان همان کسانی نقل شده که از بزرگان رجال و حدیث‌اند و البته احادیث دیگری با مضامین غیرتاریخی از آنها به ما رسیده است. هرچند که منابع دیگری نیز در این زمینه وجود دارد اما نقش این منابع حدیثی و روایی در تاریخ اسلام بسیار سنگین و پررنگ است.

آیا این رویکرد حدیثی باعث بسط نگاه قدسی نسبت به امر تاریخی نمی‌شود؟ آیا این نگاه باعث تقویت بخشی از تاریخ و تضعیف بخش دیگری از آن نیست؟

به‌طور طبیعی در نقل تاریخ مانند بسیاری از مسائل دیگر، اعتقادات و باورها نقش بسیار زیادی در روایت وقایع دارند که این البته فقط مختص به جهان اسلام نیست. مورخین نیز به نظرشان، آن قسمت‌هایی که پر اهمیت‌تر بوده را برجسته‌تر کردند و آن چیزهایی را که دم دستی می‌پنداشتند مورد واکاوی گسترده قرار نمی‌دادند و بالاخره بخشی از تاریخ اسلام، منابع و مقدسات نظیر پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) است که شما آن را آسمانی می‌دانید هرچند در این قسمت از تاریخ نمی‌شود تعبیر آسمانی را به کار برد اما مورخ نیز اعتقاداتی را دارد و هرچند ممکن است به مثابه امر قدسی در نظر نگیرد ولی آن مقدار را از منظر عقیدتی مهم‌تر می‌داند و برجسته‌تر می‌کند. درحالی‌که ممکن است بعدها کسانی بیایند و بگویند که این قسمت‌ها مهم‌تر نبود. این اتفاقات در تاریخ افتاده است و حتی ممکن است قسمت‌هایی از تاریخ به علت اینکه از نظر مورخ مهم نبوده، مهجور و حتی حذف شود.

در تاریخ تشیع وقایع به مناسبت‌های مختلف پررنگ‌تر و کمرنگ‌تر می‌شود و خوانش‌های مقطعی بسط می‌یابد. به‌طور مثال برخی از مورخان بزرگ اسلامی واقعه عاشورا را در تداوم صلح امام حسن(ع) ارزیابی می‌کنند اما برخی دیگر از کل تاریخ اسلام فقط به برجسته‌سازی فرمیک واقعه عاشورا می‌پردازند. همچنین پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام رضا(ع) نیز به کلی نادیده گرفته می‌شود. این خوانش یک‌سویه نگر از تاریخ اسلام پای در چه رویکردی دارد؟ آیا یک نگاه ایدئولوژیک در عصر حاضر نسبت به تاریخ اسلام وجود دارد؟

من پاسخ پرسش‌های شما را به شکل موردی می‌دهم؛ اگرچه امامت امام حسین(ع) به‌طور طبیعی در تداوم امامت امام حسن(ع) است و در این فرآیند البته که امامت سایر ائمه نیز در پیوستار همان سنت پیشین است، ولی هرکدام از این ائمه –به‌رغم اینکه در روش تفاوت‌هایی داشتند- اما متناسب با مقتضیات زمان خودشان تصمیم می‌گرفتند البته در این میان ارزش‌ها و عناصری ثابت وجود داشته که با گذشت زمان هیچ تغییری پیدا نمی‌کردند. اگر امام حسین(ع) با همان شرایط زمانه امام حسن(ع) بود همان کاری را می‌کرد که امام حسن(ع) در برابر معاویه انجام داد؛ البته در رابطه با معاویه و یزید ماده قیاس تفاوت دارد؛ معاویه فرد بسیار زیرکی بود که فسق علنی نمی‌ورزید و دست‌کم ظواهر و آداب دینی را مراعات می‌کرد و امام حسن و امام حسین(ع) با فردی پیچیده مواجه بودند که اقتضائات رفتاری خاصی برای مواجه با خود را می‌طلبید ولی یزید فرد فاسدی بود که فسق و فجور علنی داشت و خوب در نتیجه برخورد بسیار متفاوتی با شرایط پیشین می‌طلبید.

هرچند درباره امام رضا(ع) نیز وضعیت قدری تفاوت دارد؛ پذیرش ولایتعهدی مامون مسئله‌ای بود که از ریشه اعتقادی برخوردار نبود و یک تاکتیک فریبکارانه از سوی مامون بود که می‌خواست امام رضا(ع) را در ذیل تداوم سیاست‌های فشار امنیتی نگاه دارد. براساس همین فشارها بود که امام رضا(ع) را وادار به مهاجرت از مدینه به خراسان کردند و سپس تلاش کرد تا مهاجرت امام رضا(ع) را امری ناچیز جلوه دهد و به طرفداران و شیعیان امام رضا(ع) بگوید که امام برای پذیرفتن این جایگاه ولایتعهدی به مرو مهاجرت کرده‌اند؛ درحالی‌که هدف مامون از میان بردن امام رضا(ع) بود و در واقع طرح مسئله ولایتعهدی رویکردی برای بدنام کردن امام رضا(ع) از جانب مامون بود. مامون، هارون‌الرشید و امین و سایر خاندان عباسی امام رضا(ع) را به عنوان دشمن درجه یک خود به شمار می‌آوردند. آیا ممکن است که بخواهند قدرت را با دشمن شماره یک خود شریک شوند؟ البته که این یک محال عقلی‌ست ولیکن موفق شدند شبهه‌ای را در تاریخ ایجاد کنند که یک عده همواره بخواهند به شبهاتی از این دست فکر کنند و تردید نکنید که این کار یک تاکتیک سیاسی فریبکارانه محض بود. حال اگر کسی با همین رویکرد عقیدتی‌ای که من دارم، بخواهد تاریخ را بنویسد، طبیعی‌ست که چنین نگاهی نسبت به این سلسله و این واقعه داشته باشد و درنهایت آن را یک مسئله فریبکارانه بی‌اهمیت می‌انگارد.

اما این سنجه اهمیت تاریخی از نگاه برخی ناقدان؛ آیا خود ریشه در یک دیدگاه ایدئولوژیک نسبت به یکسری وقایع دیگر ندارد؟ آیا واکنش‌های امام حسن(ع) و امام رضا(ع) نسبت به معاویه و مامون تاکتیکی نبود؟ آیا کماکان سنجه اصلی اهمیت برای این وقایع، واقعه عاشورا نیست؟

خیر، این یک تحلیل سیاسی از تاریخ است و رویکردی ایدئولوژیک ندارد. معنای نگاه ایدئولوژیک این است که ما بر فرض مثال امام رضا(ع) را در جایگاه حق مطلق و مامون را در جایگاه باطل مطلق قرار دهیم که چنین نمی‌کنیم! فرض می‌کنیم که به عنوان یک آدم بی‌طرف هیچ‌کدام از این دو سویه ماجرا را نمی‌شناسیم ولی ترور (شهادت) امام رضا(ع) توسط این آدم و معامله‌ای که پدر این آدم (هارون) با پدر امام رضا(ع) «امام موسی کاظم(ع)» کرد (شهادت) و معامله بقیه خاندان بنی عباس با خاندان امامت در قبل و بعد از این ماجرا‌، نشان می‌دهد که این دو سلسله با هم دشمن بودند. آیا این یک بررسی ایدئولوژیک است؟! البته بنی عباس جز در دوره‌ای که با شعار دروغین الرضا من آل محمد(ص) بر سر کار آمدند در تمام دوران حکومتشان به ضدیت با خاندان ائمه(ع) پرداختند و خودشان جزو دشمن‌ترین دشمنان شدند.

اما سوالی که این عده مطرح می‌کنند این است که مگر خاندان بنی‌عباس در ذیل شجره بنی‌هاشم نمی‌گنجید؟

نخیر، بنی‌عباس و بنی‌هاشم جدا بودند. البته از یک طرف عباس هم چون عموی پیامبر بود هاشمی محسوب می‌شد اما در نهایت بنی‌عباس جدای از بنی‌هاشم تعریف می‌شود. دشمنی خاندان بنی عباس با بنی هاشم به حدی تداوم می‌یابد که یک شاعر عرب در شعری با این مضمون می‌گوید: «ما می‌توانیم توجیه کنیم که علت دشمنی بنی امیه با بنی هاشم چه بوده است اما برای خباثت و خصومت بی‌حد و اندازه عباسیان در حق این خاندان هیچ توجیهی وجود ندارد» این در حالی است که طول دوران حکومت عباسیان و کشتارهایشان بسیار بیشتر از بنی امیه بود. جنایت‌های آنها فقط در حق ائمه اطهار(ع) نبود بلکه به کشتارهای فجیع شیعیان نیز در آن دوره می‌توان اشاره کرد. پس نباید بگوییم که این یک رویکرد ایدئولوژیک است بلکه یک تحلیل واضح سیاسی است.

در این تحلیل می‌گوییم که در فلان نقطه تاریخ یک فریب و تله وجود دارد هرچند که از جنس تاریخ است ولی دروغ است و ما باید این را فاش کنیم اما اگر بخواهیم به شکل عمومی‌تر به تاریخ نگاه کنیم آیا می‌شود به تاریخ هم نگاه ایدئولوژیک داشته باشیم، بله می‌شود نگاه ایدئولوژیک هم داشت ولی مطابق با آنچه که عرض کردم این فقط محدود به تاریخ اسلام نیست. البته برخی سعی کردند که بگویند این اتفاق فقط در تاریخ اسلام و به ویژه در ساحت تشیع اتفاق می‌افتد. اما واقعیت امر آن است که در تمام تواریخ؛ مورخان عقاید و اندیشه‌های خودشان را بر متن تحمیل کرده‌اند. منتها این تفکر باید بررسی شود. اگر بخواهیم جنبه انصاف را رعایت کنیم ممکن است این تفکرات گاه سیاسی باشد، گاه جامعه‌شناختی باشد، می‌تواند یک نگاه اقتصاد محور باشد و لزومی ندارد که حتماً ما این نگاه‌ها را ایدئولوژیک بدانیم. برخی از افراد حتی درباره علم کلام هم نسبت‌های ایدئولوژیک می‌دهند و این در حالی است که علم کلام وظیفه تحلیل عقلی عقاید و باورهای دینی را برعهده دارند و بسیاری از افراد پرسشی را از گذشته مطرح کردند که آیا کلام بر تاریخ مقدم است یا تاریخ بر کلام. اما همیشه مسئله علمی نیست و گاهی عقیده افراد نیز در طرح موضوعات دخیل است.

حتی در نگاه علمی نیز مکاتب مختلف به مثابه یک عقیده در رویکرد علمی دخیل می‌شود و ممکن است بگویند که به فرض مثال فلان مسئله تاریخی از منظر روانشناختی دروغ است و امکان باور کردن آن وجود ندارد. اینجاست که تاریخ با عقیده روانشناختی درگیر می‌شود. در این میان برخی می‌گویند چون تاریخ نقل کرده است قداست و تقدم را باید به تاریخ داد اما پرسش من این است که از کجا مشخص است که تمام متن تاریخ به مثابه یک نص مقدس است و هیچ جایش اشکال ندارد. در مسائل مذهبی نیز اتفاقاتی می‌افتد که بسیاری از متخصصین آن اتفاقات را واجد اصالت نمی‌دانند مثلاً برای سوره‌های قرآن خاصیت‌هایی مطرح شده که خیلی از مجتهدین این موارد را واقعی نمی‌دانند و معتقدند که این موارد جهت ترغیب مردم به خواندن قرآن مطرح شده است.

یعنی جعل مقدس اتفاق افتاده است؟

بله، البته این تعبیر جالب شما در کنار جهل مقدس قرار می‌گیرد. بنابراین نیاز نیست خیلی فوری مسئله را ایدئولوژی کنیم. مثلاً فرض کنید که در یک روایت تاریخی می‌گویند که یک پیامبر فردی را کشته است؛ دو نوع مواجهه با این روایت صورت می‌پذیرد یک نفر که اعتقادات دینی محکمی دارد می‌گوید پیغمبر خدا هیچ‌گاه به کسی ظلم نمی‌کند و این نمونه‌ از تاریخ را هرگز برنمی‌تابد. یک نفر که طرفدار تاریخ است می‌گوید آقا این اتفاق تاریخی افتاده است و نباید با تاریخ درگیر شد و من به عنوان نفر ثالث می‌گویم که اتفاقاً می‌شود منکر بخش‌هایی از تاریخ شد. مگر تاریخ وحی الهی است که نشود منکر آن شد؟

روایاتی که از ائمه نقل می‌شود هرچند جنبه تاریخی دارد اما خود ائمه گفته‌اند که اگر روایات ما با قرآن و عقل همخوانی ندارد به دیوار بکوبید فضربوه علی الجدار! مگر این مقدسات ما نیست اما ائمه سفارشی بین و آشکار دراین باره دارند. پس می‌شود با تاریخ چنین معامله‌ای کرد البته تاریخ‌دانانی نیز وجود دارند که مواجهه علم کلام با تاریخ را نمی‌پسندند و حتی کتبی نظیر جدال کلام با تاریخ به رشته تحریر درمی‌آورند.

این گونه نیست که تاریخ بتواند به عنوان یک اصل محرز با سایر علوم درگیر شود البته این یک واقعیت است که افراد از زوایای مختلف علمی و یا اعتقادی برخی از برهه‌های تاریخی را نادیده انگاشتند و یا قیچی کرده باشند اما این رویکرد فقط در تاریخ اسلام نبوده است کمونیست‌ها بیشترین دست‌کاری تاریخی را انجام دادند و به همان اندازه که به تاریخ احتیاج داشتند از آن بهره بردند و بقیه را قیچی کردند و البته این یک نگاه ایدئولوژیک بوده که صرفا به ایدئولوژی خاصی ختم نمی‌شود. باید این موارد به شکل اختصاصی بررسی شود که آیا نگاه مدنظر علمی بوده و یا ایدئولوژیک بوده است و نمی‌شود که حکم کلی صادر کرد.

 طول عمر مبارک امام حسین(ع) حدود 57 سال بوده اما در بازخوانی‌های تاریخی از تمام عمر امام فقط یک برهه 10 روزه و حتی 2 روزه بازنمایی می‌شود اگر این خوانش از زندگانی امام حسین(ع) ایدئولوژیک نیست در کدام دسته از سنت‌های بازخوانی تاریخی می‌کنید؟ چرا پایبندی 10 ساله امام حسین(ع) به تعهدات امام حسن(ع) در بازخوانی‌های عمومی تاریخ اسلام دیده نمی‌شود؟

درباره صلح امام حسن(ع) فراوان گفته و نوشته‌اند و کاملا به این رویداد پرداخته‌اند.

افرادی مانند شیخ راضی آل یاسین؟

بلی که البته اثر ایشان توسط آیت‌الله خامنه‌ای در سال 48 ترجمه و راهی بازار نشر شد و تحت عنوان پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ شناخته شد. البته این فقط یک نمونه بود و افراد دیگری نیز به زبان فارسی در این زمینه مطالبی نوشتند که البته این بهترین اثر در این زمینه است و البته در عربی نیز آثاری در این رابطه وجود دارد. در رابطه با اینکه چرا عاشورا بیشتر برجسته شده است باید به ریشه حماسی آن اشاره کرد و حماسه هم مشتمل بر تراژدی و هم دربردارنده وجوه زیبایی‌شناختی دیگری نیز هست. در واقعه عاشورا هم حوادث غمگینانه وجود دارد و هم حوادث خوشحال کننده؛ البته خوشحال کننده نه به معنای مضحک و خنده‌آور بلکه به معنای شادی‌آوری معنوی!

انقلاب اسلامی ما نیز چنین وجوهی داشت اما قسمت شادی‌آور واقعه عاشورا که اتفاقا انسان را از شدت حماسه به وجد می‌آورد به محاق رفته است. رجزخوانی‌های رزمندگان سپاه اسلام در روز عاشورا بسیار غرورآور و جذاب است. این مصادیق در حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و بریر بن حضیر دیده می‌شود اما چون روضه‌خوان‌ها بیشتر مصرف عزاداری از واقعه مذکور دارند این ابعاد کمتر دیده شده و اگر سایر لحظات حماسی واقعه عاشورا در یک گزینش هنری روی صحنه تئاتر یا اپرا برود، شکوهی چند برابر به این ابعاد مغفوله می‌بخشد. منتهی ما در این زمینه کار چندانی نکردیم. متاسفانه مشکلات فرهنگی جامعه ما بسیار زیاد است و کسی به این صرافت نمی‌افتد که بخواهد کارهای هنری و فرهنگی عمیق و دقیق و جذاب از این رویدادها عرضه کند ولی شوربختانه کسی خریدار این حرف‌ها نیست.

البته خوانش افرادی نظیر بهرام بیضایی در روز واقعه و بهروز غریب‌پور در اپرای عاشورا و همچنین احمدرضا  در معرض واکنش‌ قرار گرفت...

خوب البته من زیاد در این آثاری که شما می‌گویید دقیق نشده‌ام ولی نکته‌ای که در این زمینه حائز اهمیت است مشورت میان هنرمندان و سیاست‌گذاران است. ماشاالله هنرمندان ما بسیار مغرورند و حاضر نیستند که مشورت کنند و متاسفانه به همین دلیل با برخی آثارشان برخورد‌های خاصی صورت می‌گیرد. چه اشکالی دارد که در مسائل برآمده از مذهب و اعتقادات هنرمندان به مشورت با  متخصصان این عرصه بپردازند؟ سریال‌هایی نظیر مردان آنجلس، یوسف پیامبر که در این زمینه ساخته شده‌اند به نظر من بسیار ظرائف را رعایت کردند و کارهای زیبایی نیز عرضه کرده‌اند. چندی پیش برای دیدن دو نمایش بینوایان و شاه لیر به تماشاخانه مراجعه کرده بودم و به رغم طولانی بودن زمان اکران اثر اصلا خسته‌کننده نبود در مجموع آثار هنری در بخش ارزشی نیز باید هم ظرایف تاریخی را رعایت کنند و هم جذابیت‌های بصری را مورد توجه قرار دهند. البته این را هم بگویم که جنبه‌های تراژیک زندگی امامان شیعه بسیار بالاست. یک سلسله‌ای از آغاز مورد حسد و دشمنی‌های تاریخی قرار گرفت و به شکلی پیاپی ابعاد تراژیک یافت. در رابطه با انبیای الهی نیز چنین وضعیتی حاکم بود آیا شما یک پیامبر می‌شناسید که روزگار آرامی داشته باشد؟

بلی، حضرت سلیمان(ع)، حضرت داود(ع) و برخی دیگر از پیامبران ...

مگر ممکن است پیامبری با آن حد از قدرت درگیر مصائب فراوان نباشد؟ حتما تاریخ در ذکر آنها غفلت ورزیده و یا بعدتر توسط مغرضین از میان صفحات تاریخی حذف شده است. اگر کسی بخواهد در طول و عرض تاریخ تغییر ایجاد کند قطعا با مصائب فراوان مواجه خواهد بود خاصه آنکه مسئولیتی آسمانی نیز داشته باشد و اصولا پیدایش پدیده طاغوت در برابر همین تمایل آسمانی انبیا به تغییرات در طول تاریخ بوده است. مشکلات تاریخ اهل بیت همواره بر لحظات آرام زندگانی آنها می‌چربیده به شکلی عجیب همواره مورد حقد و کینه حکام زمان قرار می‌گرفت. اصولا چون زندگی را با همین ناآرامی برای خودشان تعریف کرده بودند، می‌توانستند راحت‌ زندگی کنند و در برابر مصائب صبر عظیم در پیش بگیرند.

 برگردیم به مبحث عاشورا، واقعه عاشورا یک رویداد تاریخی بوده که بازهم در زیر سایه روایت‌های حدیث گونه قرار دارد و این روایات بر کل تاریخ بشری نیز تعمیم داده شده است. نمونه بارز آن حدیث کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم است که با یک بسط چندمعنایی به کل تاریخ تعمیم‌یافته است. آیا یکسان‌سازی رویدادی از تاریخ, ایدئولوژیک نیست؟ نظیر این رویدادگرایی تک ساحتی را ما در مسائل سیاسی نیز می‌بینیم و به‌طور مثال نام یک جریان سیاسی به دوم خرداد یا ... بدل می‌شود. پرسش دیگرم درباره وقایع‌نگاران عصر اهل بیت است که یا محب اهل بیت بودند و یا از عدوان آن خاندان بودند. چگونه می‌شود به تصویری بی‌غرض از تاریخ دینی دست یافت؟

البته در باب قسمت اول پرسش شما باید بگویم که این امکان وجود دارد ولی پیرامون اهل بیت تاریخ‌نگاری به سختی صورت می‌پذیرفت. حتی تاریخ‌ محبان اهل بیت مملو از ترس از حاکمان ستمگر بوده و در واقع عشق به اهل بیت باعث میل به وقایع نگاری خاندان عصمت و طهارت می‌شود.

در آنجا هم بحث قدرت آسمانی مطرح است و بیشتر بعد legitimacy و مشروعیت الهی وجود دارد.

اولین تاریخی که بعد از عاشورا در رابطه با عاشورا نوشته شده است تاریخ ابی مخنف است که حدود سه قرن بعد از واقعه نگاشته شده است و در این زمان دو اتفاق افتاده است یکی؛ فاصله زمانی فراوان از واقعه و دومی؛ استناد به دست‌نوشته‌های سپاه دشمنان امام حسین(ع) که به همین جهت استناد به موارد کذب را به حداقل ممکن می‌رساند.

یعنی شما قائل به عصمت در تاریخ نگاری ابی‌مخنف هستید؟

خیر، اما برای جعل باید پرسید که چه انگیزه‌ای ممکن است وجود داشته باشد. بسیاری از شاهدان عینی واقعه عاشورا که در سپاه یزید قرار داشتند مواردی را به نگارش درآوردند که در عین دشمنی با امام حسین(ع) مبنای بخش مهمی از تاریخ نگاری ابی‌مخنف و افراد پسینی آن بود. و این نشان می‌دهد که او غرض‌ و مرضی نداشته است بنابراین در نقل تاریخی احتمالات فراوان می‌تواند اثرگذار باشد اما ما با استناد به عقل می‌گوییم که برخی موارد امکان خطا از نظر عقلی دارد اما وزن و درصد آن را نمی‌دانیم. نکته دوم در این رابطه این است که در آن زمان دیگر نه امام حسینی(ع) وجود داشته و نه بنی‌امیه! پس نفع و زیانی به شکل مشخص از این روایت‌نگاری عاید ابی مخنف نمی‌شود. امروز که روزنامه‌ها مطالبی را می‌نویسند حتی اگر اشتباه بکنند آیا به آنها نسبت جعل می‌دهید؟ پس همین نسبت را برای همان زمان نیز در نظر بگیرید. در همین زمان اگر یک واقعه جنائی اتفاق بیفتد خبرنگاران هر کدام از منظر خود به این موضوع نگاه می‌کنند اگر در این جنایت کسی عمدا توسط یک ماشین زیر گرفته شود و در حال خونریزی شدید باشد اگر خبرنگار زن باشد به جنبه‌های عاطفی‌تری توجه می‌کنند و اگر خبرنگار مرد باشد به جزئیات متفاوت‌تری توجه می‌کنند در تاریخ‌نگاری نیز تا بوده چنین بوده و هر کس از منظر خود به وقایع نگاه می‌کند.

در تاریخ اسلام هنوز به طور مشخص نمی‌دانیم که پیامبر اسلام(ص) رحلت کردند یا به شهادت رسیدند در رابطه با حضرت زهرا(س) نیز تاریخ دقیقی از زمان شهادتشان در دست نیست و به همین دلیل ایامی به نام فاطمیه به وجود آمده است. چگونه روضه‌خوانان از امکانات روایات جزئی و تصویرسازی‌های بدیع از یک واقعه برخوردارند؟ چرا در برخی موارد این ناقلان خاص تاریخ از مصونیت برخوردارند و امکان نقد این دسته از افراد میسر نیست؟

همه این افراد مصون نیستند و این رویکرد نیز بارها مورد نقد نقادان گوناگون قرار گرفته است مثلا در همین عصر ما فردی به نام آقای صالحی نجف‌آبادی در اثری به نام شهید جاوید به روایت خود از تاریخ تشیع پرداخت که البته در پی آن غوغایی در قم و برخی دیگر از شهرهای ایران به راه افتاد. آقای صالحی نجف‌آبادی در این اثر، می‌گوید که هدف امام حسین(ع) رسیدن به حکومت بود و برای آن جنگید و در نهایت به شهادت رسید. دکتر شریعتی در این رابطه می‌گفت این رویکرد باعث می‌شود تا وجه اساسی عاشورا که همان بعد حماسی است، به‌طور کلی نادیده گرفته شود. این حرف از جهتی درست است ولی آیا تمامی ابعاد واقعیت را دربردارد؟

من در نقد این رویکرد برای شما انقلاب اسلامی خودمان را مثال می‌زنم. آیا امام خمینی هنگامی که از پاریس به سمت ایران حرکت کردند، یقین داشتند که این انقلاب به پیروزی می‌رسد؟ نخیر امام خودشان را برای هر اتفاقی آماده کرده بودند. مردم به خیابان‌ها ریختند و حکومت نظامی شکست خورد. چرا این تصویر را برای امام حسین(ع) نداشته باشیم؟ امام حسین(ع) در رابطه با بیعت با یزید نیز، می‌فرمود مثلی لا یبایعه مثله. من امام و پیشوای دینی هستم و او یک فاسق و فاجر است و اگر من با او بیعت کنم، یک فاجعه برای تاریخ اسلام برجای می‌ماند. از این طرف هم مردم کوفه از حضرت دعوت کردند و گفتند که ما شهر را برای شما آماده می‌کنیم و حضرت هم دعوت را لبیک گفتند و به سمت عراق حرکت کردند؛ حال ما نمی‌دانیم که امام(ع) چند درصد روی این مردم حساب کرده بودند ولی در روز عاشورا به نامه‌های مردم اشاره کردند و به این مسئله استناد کرده بودند و گفتند که شما من را دعوت کردید. حتی اگر فرض را بر نداشتن علم غیب امام حسین(ع) نگذاریم، در هوشمندی سیاسی و نخبگی ایشان که نمی‌توانیم تردید کنیم وگرنه بیعت ایشان چرا باید برای آدمی مثل یزید و پدرش مهم باشد؟ با احتساب این هوشمندی سیاسی برای امام حسین(ع)، نمی‌شود گفت که حضرت روی این دعوت عمومی حساب کردند و قطعا با رویکردی اصلاحی و دینی به این سمت حرکت کردند.

لازم نیست که من الان به این تحلیل و محاسبه برسم بلکه در تاریخ، یک محاسبه این‌چنینی می‌تواند متر و معیاری برای تمام ادوار تاریخی دیگر باشد. حضرت علی(ع) هم می‌توانست در کوتاه‌مدت با معاویه کنار بیاید و بعد زیرپایش را خالی کند و او را از سر راه مسلمین بردارد. اما این محاسبه را با خودشان داشتند که این معامله میان مجسمه حق و مجسمه باطل، یک شرمساری برای تاریخ است و رفتاری در نقطه مقابل، حفظ آبروی تاریخ است که البته همین‌طور هم شد.

این مواردی که شما اشاره کردید نقل تاریخ است نه نقد نقل تاریخ، به ویژه در همان حالت روضه‌خوانی که یک فرم شماتیک از روایت تاریخ است...

بسیار عالی، برداشت من از پرسش شما این است که چگونه می‌شود جزئیات تاریخی تا این حد مورد روایت قرار بگیرد؛ حالا پرسش من این است که شما در مواجهه با کسی که مطلبی تاریخی از 400 سال پیش اروپا روایت می‌کند چیست؟ ببینید در رابطه با امام حسین(ع) حضور امام زین‌العابدین(ع) و حضرت زینب (س) در صحنه کربلا، مشاهده عموم از به شهادت رسیدن امام حسین(ع) و گردانیدن سر بر نیزه امام(ع) و یارانشان که از عراق به شام رسید و همه این اتفاقات هزاران نفر شاهد عینی داشته است. پس یک روایت متواتر محل تردید نیست. هنگامی که چنین اتفاقاتی افتاده است، پس می‌شود باور کرد که اتفاقات دیگری هم نظیر تشنه گذاشتن و برخی جزئیات دیگر را باید در زمره اتفاقاتی که رخ دادند، در نظر گرفت. حضرت زینب(س) تا سالها زنده بودند و در هر جایی که فرصتی دست می‌داد، به ذکر مصائب می‌پرداختند. حتما خبر دارید که حضرت سکینه(س) دختر امام حسین(ع) ازدواجات متعددی کردند و همچنین زن بسیار ادیبی هم بودند و به عنوان داور، سالها در محافل شعر، به نقد آثار ادبی می‌پرداختند. خوب به‌نظر شما، این افراد سال‌ها فرصت روایت و شرح ماوقع را داشتند و سنت نقل سینه به سینه نیز همواره در طول تاریخ وجود داشته است. خود این‌ها منابع متقن و موثقی هستند. شاعران بسیار دیگری نظیر فرزدق و دیگران نیز چنین مواردی را روایت کردند.

به تاریخ‌نگاران اسلامی بپردازیم. آیا از منظر شما، تاریخ‌نگاری محمدبن جریر طبری، مستند است یا تاریخ‌نگاری یکسویه؟

من نمی‌توانیم در این زمینه به شکل تخصصی اظهارنظر کنم و این تاریخ را به عنوان یک خواننده صرف خوانده‌ام ولی مطالعه دقیقی به عنوان تاریخ‌پژوهی در این اثر نداشته‌ام. البته تاریخ‌های دیگری نظیر روضة‌الصفا و برخی دیگر از آثار، واجد یکسری جزئیات هستند که ما آنها را نمی‌دانیم. ما کلیات را به عنوان حدیث متواتر می‌پذیریم و یکی از معیارها برای اعتماد کردن، تکرار‌پذیری است و تاریخ طبری از آثار معتبر است. البته تاریخ یعقوبی نیز دارای چنین جایگاهی است. امیدوارم توانسته باشم به پرسش‌های شما پاسخ‌های مقتضی داده باشم.

گفتگو: مجتبی اسکندری

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز