موزهای که با سرگیجه از آن برمیگردید
موزهها عموما برای برآوردن دو هدف کلی ارتقای آگاهی بازدیدکنندهها و کسب لذت به وجود میآیند؛ اما بازدیدکننده موزه موسیقی، نه تنها به هیچیک از این دو هدف نمیرسد، بلکه اگر خود به تاریخ و سبکشناسی موسیقی در ایران مسلط نباشد، با سرگیجه از موزه بازمیگردد.
به گزارش ایلنا، کامیار صلواتی (منتقد موسیقی و نوازنده سهتار) در یادداشتی که در «نُویز» منتشر شده است روایتی از بازدیدش از موزه موسیقی ایران که در تاریخ چهارشنبه 30 آبان 97 انجام شده آورده است که در ادامه میخوانید:
داستان بازدید از موزه موسیقی ایران را میتوان اینطور خلاصه کرد: خیل سازهای در ویترین شده موسیقی شهری و مردمی (فولکلور) را میبینید، نام چند موسیقیدان موسیقی ایرانی، کلاسیک غربی و مردمی را میخوانید، به اتاقی وارد میشوید که چند دستگاه الکترونیکی (که به هیچ وجه خاص ایران نیستند) در آن قرار گرفته، به کتابخانهای نسبتا حقیر میرسید و سرآخر از آرشیوی باارزش اما بدون راهنمای نوشتاری سردر میآورید.
در این موزه، بیش از هرچیز، چیزی غایب است که باید با قاطعیت حاضر میبود: صدا، نغمه، و موسیقی. دیدن سازها از پشت ویترین، بدون هیچ توضیح اضافی، نمونه صوتی، توضیح سبکشناسانه یا نظمی علمی، نتیجهای حتی کمفایدهتر از خواندن یک کتاب سازشناسی عمومی دارد. نه میتوانید خود به آن سازها دست بزنید تا صدایشان را دربیاورید و نه درست متوجه میشوید که این سازها در چه زمان و مکانی و به چه نحوی کاربرد دارند. قرار دادن یک پنل دیجیتالی که تنها صدا و تصویر این سازها در آن ذخیره شده باشد، میتوانست نسبت به این اسراف فضایی، نتیجهای به مراتب بهرهورانهتر داشته باشد. حتی در ایران امروز هم ارائه اطلاعات به صورت دیجیتالی به هیچوجه دشوار و پیچیده نیستند.
در بخش معرفی موسیقیدانها که باز به ویترینی منحصر است که چند وسیله شخصی از موسیقیدانها هم در آنها قرار گرفته، این پریشانی مضاعف شده است. چند نوازنده موسیقی مردمی (فولکلور) در کنار حشمت سنجری! و خیل موسیقیدانهای موسیقی کلاسیک ایرانی که عموما در دوره پهلوی فعال بودهاند، در یک فضا کنار هم قرار گرفتهاند. برای بازدیدکننده معلوم نیست چه نسبتی میان آنها برقرار است، که بودهاند و در چه ژانر و سبکی فعالیت میکردهاند. شنیدن آثارشان به کنار، حتی نامی از آثار آنها برده نشده است. چرا سنجری هست و حنانه و محمود و دهلوی و مینباشیان و لومر نیستند؟ فقدان نگاه تخصصیتر و معرفی مراغی و فارابی و ارموی به کنار؛ چرا مشکاتیان و لطفی و علیزاده و عارف و درویش نیستند اما فریدون حافظی و مهدی خالدی پشت این ویترینها حضور دارند؟
اگر این موزه مربوط به کل جریانهای موسیقی ایران است که با توجه به عنوان موزه و همچنین اشیا و محتوای ارائه شده در آن به نظر میرسد چنین است، جای معرفی و دستهبندی موسیقی مناطق مختلف ایران، تاریخ موسیقی کلاسیک ایرانی و مکاتب و سبکهای تاریخی-جغرافیایی آن و تاریخ موسیقی کلاسیک غربی در ایران در این موزه کجاست؟ چرا موسیقی مردمپسند در این موزه جایی ندارد؟ چرا «گرافیک» در این موزه جایی هرچند ناقص دارد، اما ترانهسرایان، صدابرداران و استودیوها در این موزه مورد توجه نبودهاند؟
در موزه موسیقی، گاهی حتی اصول درست معرفی اسناد تاریخی هم رعایت نشده است (البته در این موزه جایی مختص به نمایش و معرفی مدون اسناد تاریخی مکتوب و تصویری وجود ندارد)؛ مانند نمایش عکسهای موسیقیدانان قاجاری، بدون اشاره به مأخذ تصاویر یا اطلاعات دقیق آرشیوی آن و حتی فقدان یک نورپردازی درست.
موزه موسیقی ایران علاوه بر ناتوان ماندن در برآوردن ابتداییترین نیازهای یک موزه، از جمله برنامهریزی محتوایی و موزهگرافی صحیح، به ایجاد جذابیتهای چندحسی (گرافیکی، نمایشی، صوتی، دیجیتالی، بدنی و ...) و مشارکتی نزدیک هم نمیشود. موزهها عموما برای برآوردن دو هدف کلی ارتقای آگاهی بازدیدکنندهها و کسب لذت به وجود میآیند؛ اما بازدیدکننده این موزه، نه تنها به هیچیک از این دو هدف نمیرسد، بلکه اگر خود به تاریخ و سبکشناسی موسیقی در ایران مسلط نباشد، با سرگیجه از موزه بازمیگردد.