از بنویسِ هنرمند بودن و عاملی برای تبلیغ در مورد او تا رسیدن به نقش «واکاو»
از جمله نکاتی که در زمینه «جایگاه واکاوی در نقد موسیقی» مطرح شد عبور از نقش منتقد بود به عنوان کسی که انشانویس است و میخواهد هنرمند را به جایگاه بلندمرتبهتری برساند یا احیانا تخریبش کند و رسیدن به این نقطه که منتقد بگوید من کسی هستم که میخواهم «واکاوی» کنم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، دومین نشست نقدِ نقدِ موسیقی با عنوان «جایگاه واکاوی در نقد موسیقی در ایران» با حضور محمدرضا فیاض (منتقد،پژوهشگرموسیقی و آهنگساز)، آروین صداقتکیش (منتقد و پژوهشگر موسیقی) و حمیدرضا عاطفی (عضو هیئت مدیره کانون پژوهشگران و کارشناس-مجری این نشست) به همت کانون پژوهشگران خانه موسیقی در خانه هنرمندان برگزار شد.
نقد؛ ناسازهی ناگزیرِ سودمند/ پل زدن میان موسیقی و کلمه
محمدرضا فیاض به عنوان آغازکننده این نشست گفت: در روزهای اخیر که به «واکاوی نقد موسیقی» فکر میکردم به این نکته هم فکر کردم که آیا میتوانم در یک عبارت خلاصه کنم که هنگام نقد موسیقی چه اتفاقی میافتد یا خیر و میخواهم آنچه را به ذهنم رسید با شما به اشتراک بگذارم؛ عنوان ناسازهی ناگزیر و مفید! از آن «و» که بگذریم، ما سه کلمه داریم؛ ناسازه، ناگزیر و مفید که برایتان بازش میکنم و میگویم که چرا به نظر من در نقد موسیقی با یک ناسازه، یعنی با یک رویداد ضد و نقیض سر و کار داریم.
او افزود: ناسازه بودن نقد موسیقی از نظر من از این جا ناشی میشود که نقد هر کیفیتی داشته باشد، چه شفاهی و چه مکتوب، چه آن چیزی که عنوانش را میگذاریم نقد دانشگاهی و چه آن چیزی که نقد روشنفکری مینامیمش، چه آنچه نقد زرد میخوانیم یا نقد منفعتطلبانه و... تمام طیفهایی که تحت عنوان نقد موسیقی جریان پیدا میکند، ناگزیر از این است که در ساحت زبان محقق شود. یعنی نقد هر کیفیتی که داشته باشد و متعلق به هر حوزهای که باشد یک رویداد زبانی است.
فیاض ادامه داد: در مقابل موسیقی هر کیفیتی که داشته باشد به حوزهای تعلق دارد که اتفاقا فراتر از زبان رفتن است. به عبارتی ما در حوزه موسیقی بخشی از ساحت وجودیمان را درگیر میکنیم و در حوزه نقد ساحتی دیگر را و این دو ساحت، همگون نیستند. برای روشن شدن منظورم از یک تشبیه استفاده میکنم؛ وقتی از نقد ادبی صحبت میکنیم، یعنی رمانی نوشته شده است و میخواهیم از کیفیت آن بگوییم، با رویدادی زبانی به سراغ یک رویداد زبانی دیگر میرویم در حالی که در موسیقی این طور نیست و آن لحظهای که شما در حال تجربه موسیقایی هستید اصلا از جنس زبان نیست. قبل از این که بخواهم ماهیت آن لحظه را باز کنم، تفکیکی اولیه هم بین آن دو نوع نقد که اشاره کردم؛ نقد شفاهی و نقد مکتوب انجام دهم.
نقدِ مکتوبی که از پس نقد شفاهی سربرآورده است و دیگر به عقب بازنمیگردد
فیاض تصریح کرد: همین قدر که چشم میگردانم، به جز من و آقای عاطفی باقی خیلی جوانتر از ما هستند و عموما نقد برایشان، به شیوه مکتوب تعریف شده است ولی واقعیت این است که بخش زیادی از عمر من در دورهای گذشته است که نقد مکتوب وجود نداشت ولی نقد وجود داشت و این نقد همان چیزی بود که در کانونهای موسیقایی مختلف جریان پیدا میکرد و اتفاقا هم از بُرد و نفوذ بسیار گستردهای برخوردار بود. عبور از نقد شفاهی به نقد مکتوب به عبارتی دربردارنده این است که من از حوزه گفتار به حوزههایی چون ادبیات، تحلیل جامعهشناسی، تحلیل ساختار علمی، تحلیل زیباییشناسی و... روی آوردهام. پس نقد اگر شفاهی باشد با زبان گفتار سر و کار دارد و اگر مکتوب باشد ذیل یکی از مقولات ادبیات، جامعهشناسی، زیباییشناسی، فلسفه، ساختارهای ریاضی و غیره و غیره قرار میگیرد. یعنی ما با یک موضوعِ به هر حال زبانی سر و کار داریم که مکتوب شده است و متن نقد موسیقی فقط و فقط و فقط در چهارچوب رویداد زبانی قابل ارزیابی است.
تشریح ماهیت لحظه شنیدن موسیقی و لحظه به کلمه درآوردن آنچه شنیدهایم
او ادامه داد: در مقابل وقتی از موسیقی صحبت میکنیم به طور عام تجربه موسیقایی را مدنظر قرار میدهیم و من میتوانم مطمئن باشم که همه ما تجربه موسیقایی داشتهایم؛ یا به عنوان نوازنده یا به عنوان آهنگساز و در مجموع خالق اثر یا به عنوان شنونده آن. تجربه موسیقایی از آن جایی شکل میگیرد که به زبان پشت میکند. بر اثر شنیدن یا نواختن موسیقی اتفاقی کیفی در ما شکل میگیرد که ساحتش با ساحت زبان، چه مکتوب و چه شفاهی کاملا متفاوت است. اگر به همان جمله آشنای هایدگر نگاه کنیم که «زبان خانه ماست»؛ به خاطر آن که زبان است که تفکر و جهت فکری ما را به وجود میآورد، اتفاقا آن زمان که در حال تجربه موسیقایی هستیم تفکرمان را کنار میگذاریم و با یک احساس کیفی سر و کار داریم و آن احساس کیفی قابل تبدیل مستقیم به زبانِ «زبان» نیست چون با آن سنخیت ندارد. مثالی در مورد این تجربه کیفی میزنم؛ من هر حجمی از درد را که از سر گذرانده باشم، احساسی کیفی را از سر گذراندهام که اگر بخواهم در متنی در موردش صحبت کنم نمیتوانم عینِ آن احساس را در شمای خواننده به وجود بیاورم.
فیاض افزود: من با چه زبانی میتوانم توضیح دهم که از شنیدن صدای تار چه اتفاقی در درونم میافتد؟! اصلا قابل توضیح نیست چون ساحتی از وجود مرا درگیر میکند که در فرآیند عقلانی زبان نمیگنجد و از یک حوزه دیگر میآید. بدیهی است که ما نه میتوانیم این ساحتمان را کنار بگذاریم و نه آن ساحتمان را، حداقل مایی که دوستدار موسیقی هستیم و شغلمان موسیقی است به مفری احتیاج داریم که از طریق آن از این ساحت به آن ساحت عبور کنیم.
پلی برای آمد و رفت میان دو ساحت زبان و موسیقی
او تصریح کرد: منتقد موسیقی کسی است که میان این دو، پل میزند. پلی از یک ساحت وجودی به ساحت وجودی دیگر و منِ کمترین نه به اندازه آروین صداقتکیش، ولی این موقعیت را داشتهام که در هر دو حوزه زندگی کنم. صادقانه که نگاه میکنم این دو حوزه را دو حوزه جدا میبینم که ناگزیر از پل زدن میانشان هستیم. من از سه واژه استفاده کردم؛ ناسازه، ناگزیر و سودمند. گمان میکنم در بخش اول گفتارم توانسته باشم روشن کنم که نقد موسیقی چرا ناسازه است و در ادامه به این میرسم که این ناسازه چرا ناگزیر است و بعد به اینکه چرا این ناسازهی ناگزیر، سودمند است.
غایت نقد، تحلیل، موسیقیشناسی و کارهایی از این جنس بازسازی «تجربه موسیقایی» در خواننده نقد نیست
آروین صداقتکیش اما صحبتش را این گونه آغاز کرد: آقای فیاض از نقطهای شروع کردند که دقیقا مربوط به زیرساخت بحثی بود که ما امروز میخواهیم به آن بپردازیم و نه خود بحث و لازم میدانم یکی، دو نکته را در ارتباط با صحبتهای ایشان بگویم و بعد وارد اصل بحث شوم. پیشاپیش میگویم که احتمالا این گونه احساس خواهید کرد که من بحث را از نقطهای جلوتر شروع میکنم، چون در جلسه اول نقدِ نقد نظراتم را در مورد بعضی مسائلی که جناب فیاض مطرح کردند، گفته بودم.
او افزود: مسئلهای که ایشان مطرح کردند مسئلهای تکنیکی در فلسفه نقد است که در مورد آن بسیار بحث میشود و در واقع به رابطه رخدادهای زبانی با آنچه در موسیقی رخ میدهد، میپردازد. من میخواهم توجه جمع را به این نکته جلب کنم که کاری که در نقد، در تحلیل، در موسیقیشناسی و در کارهایی از این جنس انجام میشود اصلا ممکن است غایتش بازسازی تجربه موسیقایی نباشد! که حال بخواهیم به این موضوع فکر کنیم که شکافی میان تجربه موسیقایی و تجربه زبانی وجود دارد یا ندارد!
صداقتکیش ادامه داد: مثالی میزنم؛ شما اگر در مورد شنا کردن هم بنویسید همین اتفاق میافتد. یعنی از خواندن متنی در مورد شنا کردن، نه خیس میشوید، نه فشار آب را بر ششهایتان احساس میکنید و نه اگر شنا کردن بلد نباشید آبی وارد ریههایتان میشود و الی آخر! این اتفاق نه در مورد خواننده میافتد و نه در مورد نویسنده که ممکن است زمانی این رویداد را تجربه کرده باشد و ممکن هم هست تجربه نکرده باشد. بنابراین درباره چیزی نوشتن، حداقل به گمان من، فاصلهاش با خود آن چیز، در هر ساحتی زیاد است؛ حتی درباره ادبیات نوشتن در قیاس با خود ادبیات، منتها در این مورد دو چیزی که مورد استفاده قرار میگیرند هم سرشتند و در مورد موسیقی، نه.
او افزود: نکته بسیار مهم این که موسیقی یکی از معدود جاهایی است که «دربارهاش کار کردن» با «خودش»، جنسی متفاوت دارد. شما وقتی درباره ادبیات کار میکنید، چه حرف بزنید و چه بنویسید جنس جفتشان زبان است اما در این جا سرشت هر دو یکی نیست و این البته نکته مهمی است.با این حال دستکم من گمان نمیکنم که ما در نقد به دنبال این هستیم که تجربه خودمان را منتقل کنیم، البته شاید بتوانیم به طریقی در مورد تجربه خودمان حرف بزنیم ولی بعید میدانم که بشود تجربه موزیکال را بازسازی کرد.
صداقتکیش با اشاره به آنچه فیاض در مورد نقد شفاهی و نقد مکتوب گفت، تصریح کرد: آنچه که به گمان من با خواندن یکی، دو مقاله مهم جناب فیاض در مورد تاریخ نقد در ایران به عنوان تفاوت اصلی نقد شفاهی با نقد مکتوب به ذهن میرسد، سطوحی از شکلیافتگی و ساختار است که در یکی میتواند رخ دهد و در دیگری به دلایل مختلف نمیتوانسته است رخ دهد. البته من مانند آقای فیاض بخش بزرگتر عمرم را در دوره نقد شفاهی نگذراندهام و شاهد بخش کوچکتری بودهام. آنچه که نقد خوانده میشد یا نقد بود ولی به نامی خوانده نمیشد اظهارنظرهایی نسبتا کوتاه در قالب گزارههایی بود که نه تلاش استدلالی آن چنانی برای متقاعدکنندهشدنشان صورت میگرفت و نه کارهایی از این قبیل. این فرایند تکیهاش بیشتر بر اعتبار بود. اما به نظر من،اگر کسی چون من، در مورد اثری صحبت کند و عدهای آن صحبت را به شکل مکتوب منتشر کنند که اتفاق هم افتاده است، آنچه این جا اتفاق میافتد با آن نقد شفاهی که ایشان میگویند فرق میکند.
او افزود: ما چون وارد مرحله کتبی شدهایم و آن را گذراندهایم، وقتی این جا حرف هم میزنیم تقریبا از همان جنس است و فقط الزامات زبان محاورهای است که کمی آنچه را میگوییم با آنچه مینویسیم متفاوت میکند و اگر کمی وقت داشته باشیم و روی آنچه میخواهیم در موردش حرف بزنیم، کار کنیم بهتر میتوانیم پرداختش کنیم و به جنس نقد مکتوب نزدیکترش سازیم. چون ساختار ذهنمان این گونه شده است و آن مرحله را رد کردهایم؛ نه یک شخص، نه دو شخص بلکه همهمان و در نتیجه وقتی صحبت میکنیم با همان ساختیافتهگی است و اگر همین چیزهایی را که ایشان گفتند بنویسید میبینید که فقط نحوه گفتارشان، نحوه محاوره است و باقی ماجرا کم و بیش شبیه مقالاتی است که مینویسند. صرفا در آن جا به دلیل این که وقت بیشتری برای پرداختن و دیدن منابع و واکنش نشان دادن و اینها هست ممکن است وضعیت کمی استوارتر باشد نه این که سرشتش به شکل عجیب و غریبی تغییر کند.
«واکاوی»؛ از معنا در گویش محاوره گنابادی تا ورود به عناوین مقالات علمی
صداقتکیش در ادامه با اشاره به عنوان نشست «جایگاه واکاوی در نقد موسیقی در ایران»، گفت: برخلاف همیشه میخواهم اندکی در مورد خود لغت «واکاوی» صحبت کنم. «واکاوی» را در زبان فارسی اخیرا بیشتر استفاده و دو دسته از معانی را به آن نسبت میدهند؛ اولا این کلمه در گویش گنابادی کاربرد محاوره دارد و به معنی کندن جایی است، مانند دوباره کندن یک قبر یا زمین و دوما کاربرد امروزی و مدرن آن به معنی تحلیل و بررسی است و به خصوص در عناوین مقالات علمی در 10، 15 سال اخیر فوقالعاده مورد علاقه است و اگر شما نگاه کنید ببینید منظورشان چیست طیفی از مطالعه، بررسی، تفسیر، بررسی دوباره، آنالیز و... دستتان را خواهد گرفت. بنابراین ما با لغتی مواجهایم که فارسی سره است و در شمال شرق ایران سابقهای دارد و آن سابقه اتفاقا با مفهومی که امروز در موردش صحبت میکنیم ربطی مستقیم دارد.
او افزود: آن سابقه این است که شما چیزی را دوباره بِکَنید. معنی همان جاییاش «یادآوری» هم هست که بر آن نیز تاکید خواهم کرد. معنی امروزیاش تحلیل، بررسی، بررسی مجدد و از این قبیل است. اگر اینها را به عنوان معانی فعلی قابل درک در زبان امروزی از این واژه در ذهن داشته باشید میتوانیم به مرحله بعد برویم و ببنیم در نقد موسیقی اولا چگونه میآوریمش و از آن استفاده میکنیم و بر مبنایش چه کاری انجام میدهیم و ثانیا چرا فکر میکنیم که این مورد نیاز است یا مسئله امروز ماست.
حمیدرضا عاطفی در ادامه گفت: برسیم به مبحث «ناگزیری» که جناب آقای فیاض مدنظر داشتند.
ناگزیریم که به زندگی برگردیم
فیاض در ادامه گفت: «ناگزیری» به این معناست که ما نمیتوانیم در تجربه ناب موسیقایی بمانیم و باید به زندگی برگردیم، زندگیای که شالودهاش ارتباط اجتماعی است و در این ساحت موسیقی کارکردی بسیار بسیار ممتاز دارد چون به بیپایان مناسبات اجتماعی تعینبخشی میکند. تجربه فردی موسیقی چه به عنوان شنونده، چه به عنوان نوازنده و چه به عنوان سازنده یک موضوع است و زندگی اجتماعی موسیقی موضوعی کاملا متفاوت است و اتفاقا آن جایی که منتقد وارد بازی میشود لحظهای است که میخواهد از تجربه فردی به تجربه اجتماعی عبور کند و به عبارتی به کنشگری اجتماعی دست بزند، نه کنشگری فردی.
واژههایی که به مرور زمان، معنایشان متفاوت میشود
او افزود: نکتهای که به نظر من حائز اهمیت بسیار زیادی است برمیگردد به یک مبحث بنیادی زبانشناسی که واژهها و تعابیر معانی ثابت ندارند بلکه به مرور زمان کارکردهای متفاوتی برای آنها بارگذاری میشود و واجد معانی تازه میشوند. به عبارتی تلقیای که از نقد موسیقی در مثلا 50 سال پیش وجود داشت، مساوی نیست با تلقیای که از نقد موسیقی در 20 سال پیش وجود داشت و مساوی نیست با تلقیای که امروز از نقد موسیقی وجود دارد. این رویدادی است که اگرچه در زبان مشاهدهاش میکنید اما زیرساختش بر این مبناست که توسعهای در حال رخ دادن است. چرا شما به فرهنگ لغت هر زبانی که نگاه کنید در مقابل هر کلمه تنها یک معادل نمیبینید؟ برای این که میتواند طیفی از معانی را پوشش دهد.
فیاض ادامه داد: من به روشنی به خاطر دارم که اگر 30 سال پیش میگفتیم که فلانی نقد میکند، معنیاش این بود که فلانی با چیزی مخالفت میکند ولی در ذهن حداقل بنده و فکر میکنم شمار بسیار زیادی از دوستانی که در آذر 1397 زندگی میکنند منتقد کسی نیست که ایراد بگیرد. این جا یک رویداد همزمانی را شاهد هستیم. یعنی ما همزمان دوستانی را داریم که در زمانی زندگی کردهاند که نقد عبارت بوده است از موضعگیری مخالف با یک موضوع و بعد به مرور با کنشهای نسلهای دیگری معانی دیگری پیدا کرده است و این از جمله جاهایی است که من شکاف نسلی را میبینم. اگر به خیلی از عزیزانی که مثلا ممکن است 20 سال از من بزرگتر باشند بگوییم قرار است نقد شوید با نوعی جبههگیری آنها مواجه میشویم، چون فکر میکنند منتقد به معنی مخالف است. در حالی که تلاش ما و عنوانی که این جا آمده است؛ واکاوی، برای این است که از قرار گرفتن در جایگاهی که میخواهد بگوید این گونه بنگرد و خوب آن است که منِ منقد میگویم و بد آن است که منِ منقد میگویم، فاصله بگیریم و بدانیم که این مخدوش کردن آزادی کسی است که میتواند از آنچنان قوای تحلیلی برخوردار باشد که زاویه دید خود را داشته باشد.
او افزود: در ادامه به این بحث میرسیم که اگر منتقد قرار است کسی باشد که میخواهد بین تجربه موسیقایی و تجربه عقلی پل بزند، به جای این که بگوید من این گونه داوری میکنم پس بپذیر که داوری من درست است امکاناتی را که در آن آلبوم مستتر است واکاوی کند و بگوید دعوتتان میکنم که این عناصر را ببینید و نقش خود را به عنوان یک موجود سوبژکتیو که میخواهد قضاوتش را به مخاطبانش تسری دهد محدود کند و این نقش را از زاویه دیگری گسترش دهد به کسی که میگوید آهان! این را هم میتوانی ببینی! این را هم ببین! این را هم ببین! به عبارتی توسعه مفهوم منتقد اتفاقی که من شاهدش بودهام، خود نمایانگر امکانات بیشتر دیدن ما شده است و طبیعی است که در حال عبور هستیم.
آروین صداقتکیش نیز در ادامه گفت: در ادامه صحبتهای آقای فیاض از تجربهای در زمینه همین شکاف نسلی و تفاوت مفهوم واژه نقد در جامعه فارسیزبان موسیقی بگویم. با وجود این که سنم از ایشان کمتر است ولی این نکته را شخصاً تجربه کردهام. قبلتر عنوانِ مرا در جایی، مخصوصا اگر در کتابچهای، مجلهای چیزی در باب استاد صاحب اعتباری بود، «منتقد» ذکر نمیکردند! یعنی ترجیح میدادند در آن شماره یا کتابچه خاص با عنوان منتقد از منِ نوعی یاد نکنند و نکته جالب این که کسانی که نوشتههای مرا دیدهاند میدانند که اکثرشان جنبههای مثبت دارند و اساسا جنبههای منفی درش نیست که بخواهد موجب ناراحتی بشود یا نشود.
فیاض ادامه داد: یا خود عنوان «نقد مثبت»، «نقد منفی» که برای من بسیار جالب است! خود این موضوع به چه معناست؟! هر دورهای توقعات خاصی را روی کلمه منتقد بارگذاری میکند وقتی توقع خاص این باشد که منتقد کسی است که قرار است برای من در نقش مرجع عمل کند و به من بگوید بپذیر خوب این است و بپذیر بد این است، که اتفاقا خیلی هم عمومیت دارد، از این ساحت منتقد یا «نقد مثبت» میکند یا «نقد منفی». گفتار من اصلا به معنی مجامله و مماشات و غیره نیست بلکه گونهای توسعه امکان دیدن است و فراهم کردن زوایای بیشتری برای دیدن.
صداقتکیش تصریح کرد: من خواستم فقط اشاره کنم که خود من حتی این را در «عنوان» تجربه کردهام و در واقع استحاله هویتی بوده که بر ما عارض شده است! از نگرانی این که مبادا این عنوان باعث مکدر شدن خاطری شود در حالی که کار امثال من نه نوشتن بدهاست و نه نوشتن خوبها و اگر چیزی هم هست یافتن ارزش است که جلوی چشمتان میگذارمش تا ببینید.
انگشت را به سمتی گرفتن و چیزی را نشان دادن
او افزود: این نکته بسیار بااهمیتی است که در قسمت دوم عرایضم به آن خواهیم رسید و حالا میخواهم با پیش زمینهای که آقای فیاض گفتند بازگردم به «واکاوی». اگر ما بخواهیم این کار را بکنیم؛ انگشت بگیریم به سمتی و بگوییم «این» را ببین! یکی از مهمترین کارهایی را کردهایم که منتقدان میتوانند بکنند اگر نگوییم تنها کاری است که میتوانند بکنند. انگشت بگیرم و بگویم «این!»
صداقتکیش ادامه داد: اگر بخواهیم این کار را بکنیم با موسیقی باید چه کنیم؟! یکی از راههایش که از تجربه موسیقی میگذرد این است که آلبومی، نواری، چیزی را بگذاریم و بگوییم بشنوید! که خب این اصلا نه شدنی است و نه کار ماست، چون در آن صورت دیجی میشویم! قسمت دیگرش این است که شما با ساختهای سر و کار دارید، با اثر هنریای سر و کار دارید و میخواهید بگویید «این» یا «ببین». وقتی میخواهید بگویید «این» یا «ببین»، مجبورید دو، سه کار انجام دهید.
او افزود: به خاطر همان شکاف زبانی و غیرزبانی که میان این دو حوزه هست یعنی موسیقی و زبان، یک؛ مجبور میشوید معنایی را یا بیابید یا جعل کنید و به اثر یا قسمتی از اثر یا ویژگیای از اثر ربط دهید. برای مثال بگویید که «این جا نمایش غم است»، لغاتی از قبیل «نمایش» را به عمد به کار میبرم. من الان کاری ندارم که آنجا واقعا غم است، شما غمگینید، موسیقی غمگین است یا چه. مجبورید یک معنایی بیابید یا معنایی جعل کنید و نسبتش دهید به موسیقی. وقتی این کار را میکنید به زبان ساده در حال تفسیر و تاویل هستید. این وقتی است که ما میخواهیم بگوییم «این» یا «بکاویم». فعلا آن «وا» را هم از ابتدای «کاوی» برمیدارم. یعنی چه؟ یعنی این پیانو اینجاست و نمیتوانیم داخلش را ببینیم پس یا بایستی چیزی مثل عکسبرداری با اشعه ایکس را مورد استفاده قرار دهیم یا وسیلهای بیاوریم و پوشش روی آن را تخریب کنیم و بعد در موردش حرف بزنیم. بنابراین الان «کاویدن» یکی از اتفاقاتی را که برای ما در حوزه موسیقی رقم میزند این است که شما مجبور میشوید یا معنایی را در آن ساختار بیابید یا جعل کنید. با این که آن معنا درون خود موسیقی هم باشد یا بیرونش فعلا کاری ندارم. مثل اینهایی که میگویند این قطعه موسیقی را که شنیدم تصورم اینها بود و بعد آن تصورات را مینویسند. ادعایی هم نمیکنند که حتما همین است و هیچ نیست جز این، بلکه میگویند تصور من این بود.
او ادامه داد: دیگری که کم و بیش همسایه دیوار به دیوار این است، آن است که برویم سراغ موسیقی و به زبانی کم و بیش فنی دربارهاش صحبت کنیم. این هم معنیاش دقیقا این است که ما برای ویژگیها و برای ارکان موسیقی کلماتی انتخاب کردهایم که میان اهالی موسیقی کم و بیش بر سر آن توافق وجود دارد. ادعا نمی کنم که همه توافق دارند. حتی بر سر موضوعات بسیار ابتدایی و تثبیت شدهای مثل گام ماژور و مینور و ... هم میشود کمی عدم توافق پیدا کرد ولی تا حدود خوبی اینها بین ذهنهای مختلف یک معنا میدهند. با این واژگان میرویم سراغ ویژگیها و ارکان یک موسیقی و وقتی مثلا من میگویم این جا یک پاساژ است، ایشان هم کمابیش همان معنایی را درک میکنند که من درک میکنم. شما هم که اهل موسیقی هستید باز کمابیش همان معنا را درک میکنید، مگر این که مربوط به نحله خاصی باشید که مثلا پاساژ را جور دیگری میفهمند. با فکر کردن به این چیزها و بررسی کردن آنها یک مقدار درباره موسیقی، درباره آن چیزی که میخواهیم بکاویمش، اطلاعات بیرون میآوریم. حال این اطلاعات هر طور که باشد پردازش بشود یا بدون پردازش در اختیار مخاطب قرار بگیرد، وقتی بیرونشان میآوریم و جلوی مردم میگذاریمشان، در حکم انگشت گرفتن است.
صداقتکیش تصریح کرد: بنابراین وقتی ما میخواهیم موسیقیای را بکاویم و چیزی را در آن نشان بدهیم یک راهمان تفسیر است و یک راهمان تحلیل. به این معنا من معتقدم آن اصطلاح «واکاوی» در گام اول معنای تفسیر، تاویل و تحلیل میدهد. حال در مراحل بعدی نشان می دهم که ما چرا به این نیازمندیم یا این چرا برایمان سودمند است، به خصوص در وضعیتی که داریم و چه اشارات و معانی دیگری در این واژه میشود پیدا کرد.
از بنویسِ هنرمند بودن و عاملی برای تبلیغ در مورد او تا رسیدن به نقش واکاو
فیاض با اشاره به سیری تاریخی در مورد نقش منتقد گفت: زمانی منتقد کسی بود که به ابزار ادبیات مسلط بود و ابزار ادبیات چیزی بود در محدوده آنچه در مدارس به ما یاد میدادند با عنوان انشانویسی یعنی پیدا کردن کلمات قشنگ و آن مجموعه از روایتها که مخاطب متن را به این سمت سوق دهد که تصویری عموما بسیار مثبت راجع به فلان شخصیت یا فلان اثر پیدا کند. شما یک نگاه گذرا داشته باشید به نقدهایی که حدود 20، 30 سال پیش بود، تلقی از نویسنده نقد عبارت بود از کسی که دست به قلم است و هنوز هم خیلیها تلقیشان از نقد این است که من هنرمندم! آن جا نشستهام و اثر تولید میکنم، تو هم بنویسِ منی و برای من بنویس! دو سال پیش این اتفاق برای من افتاد و کسی که اصلا ایران نبود، از من خواست راجع به موضوعی بنویسم و بعد گفت چرا به اندازه کافی راجع به این چیزهای خوبش صحبت نکردهای؟! گفتم ببخشید چرا فکر میکنی که من باید آن چیزی را بنویسم که تو میخواهی؟! چون کانسپت ذهنی او این بود که ببین هنرمند تولید میکند و منتقد آن کسی است که به اندازه کافی پروپاگاند میکند و پل میزند و میگوید ای جامعه قدر هنرمندت را بدان! این یک تلقی از نقد است! اگر حداقل بخشی از ما، بنده، آقای صداقتکیش، آقای عاطفی وقت گذاشتهایم و این جا در مورد «واکاوی» حرف میزنیم یعنی پیشنهاد تازهای داریم و این پیشنهاد تا حدی اجرا شده است. یعنی عبور از منتقد چه به عنوان کسی که انشانویس است و میخواهد کسی را به جایگاه بلندمرتبهتری برساند و چه احیانا کسی که میخواهد دیگری را تخریب کند و رسیدن به این نقطه که منتقد بگوید من کسی هستم که میخواهم واکاوی کنم. فکر میکنم آنچه آقای صداقتکیش در مورد واکاوی گفت، کاملا دقیق بود و ریشه فارسی قدیم ماجرا را هم روشن کرد و من دوست دارم به طور مشخص بگویم که واکاوی شامل چه حوزههایی میشود و کجاها منتقد به عنوان واکاو عمل میکند و این که در آینده توسعه هم پیدا خواهد کرد و تردید نداریم این توسعه را چنان که باشیم خواهیم دید و همینطور افقهای بازتر آن را.
او تصریح کرد: یعنی عبور از منتقد به عنوان خدمه هنرمند که وظیفهاش پرزنت کردن هنرمند به جامعه است یا بالعکس، به جایگاهی که هنرمند احتیاط میکند که آیا من مجازم خودم را در چنان نقطه مرجعیتی قرار بدهم که بگویم آلبوم فلان این گونه است و شما بپذیرید که این گونه است و سپس به جایی برسیم که زاویه دید طراحی کنیم و بگوییم این را هم ببینید، این را هم ببینید، این را در این متن ببینید، این را در این بستر ببینید، این را در این مناسبات ببینید.
عزل و نصب «وا» به «کاوی»
صداقتکیش در ادامه گفت: عزل «وا» کردم از «واکاوی» و میخواهم «وا» را به آن برگردانم. گفتم «کاویدن» از نظر من در نقد چه کاری میکند و میخواهم ببینم چرا «واکاوی» یعنی دوباره به یاد آوردن، در موقعیت ما اهمیت دارد. اگر قبلا هم از طریق نوشتههای نظری و غیره متوجه نشده بودیم، اینجا متوجه شدیم که نقد موضوعی شدیدا تاریخی و تاریخمند است، هم عنوانش و هم انواع کنشهایی که زیر این عنوان میگنجد و هم مفهومی که ما از آن درک میکنیم و هم خود آثار و کنشهای هنری و روابط جامعه هنری و از این قبیل. اینها هم تاریخمندند. بنابراین ما آن «وا» را حداقل به نظر من نیاز داریم برای بازگشتن دوباره به سراغ آثار یا دوباره وارسی کردن آثار. معنیاش این نیست که لزوما آثاری دوبار بررسی شدهاند و ما میرویم برای بار سوم بررسی میکنیم، هر چند به این معنی هم خواهم رسید. معنیاش این است که ما در هر موقعیتی از این کاویدن دوباره خودمان آگاهیم، حتی وقتی میخواهیم برای بار اول با اثر مواجه شویم. میدانیم که خودمان کاویدن دوبارهایم. به چه معنی؟ به این معنی که از موقعیت تاریخی خودمان هم آگاهیم و میگوییم من در یک تاریخی هستم. آقای فیاض از 20 سال پیش کار میکردند و یکی از اولین نقدهایشان در همین فصلِ سال در شماره اول ماهور چاپ شد، درست 20 سال پیش، باز یک دهه قبل در سال 67 از آقای سماواتی مطالبی هست و امروز در سال 97 کارهای دیگری انجام میشود. هر چند شاید ما چون خودمان بازیگرش بودهایم به راحتی نبینیم که میبینیم، اما 100 سال دیگر وقتی نگاهش کنیم خیلی واضح خواهد بود. بنابراین ما همیشه در موقعیت «واکاوی» قرار داریم. خود ما، هر بار که سراغ کاری میرویم در این موقعیتیم.
او ادامه داد: به علت این وضعیت شدیدا تاریخمند، ما حتی برای آثاری که قبلا تحلیل شدهاند، حتی بارها، هر چند از این نوع آثار زیاد نداریم ولی فرض کنید که داشتیم، آثاری که بارها تفسیر شدهاند، آن هم تفسیرهایی معتبر به دست منتقدانی چیرهدست، حتی برای آنها نیاز به آن سرشت یادآوری واکاوی داریم. به چه معنا؟! آنها را به خاطر امروزی خودمان احضار کنیم و ببنیم امروز از آنها چه درک میکنیم و امروز در آنها چه مییابیم که نشان بدهیم و این اهمیت واکاوی است. اگر بخواهم به عنوان یکی از بازیگران این صحنه، تاریخ نقد چند دهه گذشته را بررسی کنم از مرحله این که برای آثار حداقل «یک نقد» نوشته شود گذشتهایم، چون الان تقریبا برای اکثر آثار یک چیزی نوشته میشود. ولو این که در دفترچه خود سیدیشان بنویسند، هر چند آن جا محدود هستید و آزاد نیستید که هر چیزی بنویسید یا به هر ویژگیای اشاره کنید چون هنرمندان هنوز این موضوع را آن قدر نپذیرفتهاند، تا مجلات و رسانههای مختلف که به هر حال این کار را انجام میدهند. آنچه که هنوز به نظر من از لحاظ دید تاریخی و گسترشی که شما به آن اشاره کردید، منتظر به صحنه آمدن است این است که بعد از مدتی که آن توجه یک باره به آثار کم و بیش اشباع شد توجه دادن به آثار در متن یک بافتار تاریخی اجتماعی و چیزهای دیگر هم به صحنه بیاید. یعنی چه؟ عمدا مثالی مصداقی میزنم؛ یعنی بگوییم که آقای فیاض شما «راز نو» را 20 سال پیش چنین دیدید و چنین انگشتتان را به سمتش گرفتید. من 20 سال بعد «چنین» میبینم و این اثر در 20 سال بعد این «چنین»های دیگری دارد که میشود به سمتشان انگشت گرفت. این چیزی است که در موقعیت تاریخی امروز ما اگرچه هنوز هم به اندازه کافی ظاهر نشده است ولی به قول آقای فیاض من میبینم که ظاهر خواهد شد. در شرایط حاضر نقد موسیقی ما این هم یکی از ساحتهای گفتوگو است که باید گشوده شود اگر تا به حال گشوده نشده است که من فکر میکنم در کار بسیاری از همکاران ما کم و بیش ظاهر شده است.