در گفتوگو با ایلنا مطرح شد؛
تفاوتها و شباهتهای تجربه خرافه، تفرقه و جنگ در اتریش و ایران
داستان "روح غریب، جنگل تاریک" که توسط راینهارد کایزر موهلکر اتریشی نوشته شده، توسط دنیا مقدمراد ترجمه شد. این داستان روایتیست علیه جنگ، تفرقه و خرافات و بشریت را به ظغیان علیه این سه پدیده ویرانگر فرا میخواند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، راینهارد کایزر موهلکر، نویسنده اتریشیست که علیرغم جوان بودن، با ۵ رمان مهمش تاکنون، ۲۰ جایزه از ممالک آلمانیزبان دریافت کرده است. «روح غریب، جنگل تاریک» تازهترین اثر از این نویسنده آلمانی زبان است که توسط دنیا مقدم راد، به فارسی برگردانده شده و توسط نشر ایماژ به بازار راه یافته است.
این اثر که فراخوانی به دنیای متحد علیه جنگ، تفرقه و خرافات است، دومین اثری است که از جانب مقدم راد منتشر شده است. مقدم راد، پیشتر نیز با کتاب داستان «قرمز جدی» که متشکل از ۱۳ داستان کوتاه بود، توسط نشر چشمه به عنوان نویسنده جوان به کتابخوانان ایرانی معرفی شد. مترجم جوان ایرانی که در آلمان تحصیل میکند، همچنین دو اثر دیگر از نویسنده و بازیگر مطرح دراماتورژ آلمانی، یواخیم میرهوف، به نامهای «شکاف عمیق» و «همه مردهها عروج میکنند» را در دست ترجمه دارد.
مقدمراد در پاسخ به پرسشهای ایلنا در رابطه با اثر «روح غریب، جنگل تاریک»، این رمان را واجد ویژگیهای زبانشناختی، نشانهشناختی و روانکاوانه دانست و تاکید کرد که این نویسنده جوان آلمانی به دنبال طرح یک یوتوپیای ضدجنگ و خرافه است.
در داستان "روح غریب، جنگل تاریک"،چه چیزی را یافتید که در نسبت با جنگ و خرافه، تناسبی با جامعه ایرانی داشته باشد؟ در واقع این سوال پرسش از چرایی ترجمه این کتاب به زبان فارسیست...
در این تم و موضوع، خود ما هم آثاری داریم. بهطور کلی این اثر بازمیگردد به جوامع کوچک که در آنها امکان بروز خرافه بیشتر است. منظورم از جوامع کوچک، لزوما تباین ارتباطی میان وسعت و تاریخ و جمعیت این جوامع نیست. بلکه بهطور مشخص از پایین بودن سطح سازمانیافتگی فرهنگی اجتماعی صحبت میکنم. در واقع این موضوع بیشتر ناظر بر روستاها و شهرهای کوچک است. این کتاب میخواهد بگوید که باور به خرافه چه قدرت رعبآوری دارد. بهطور مثال، میخواهم به فیلم«اژدها وارد میشود» مانی حقیقی اشاره کنم که در جزیره قشم اتفاق میافتد؛ یک اتفاق مستند، که از درون دل خرافه بیرون میآید و آنقدر بزرگ میشود که میبینیم چه قدرت فرابشری پیدا میکند. در ادبیات هم ما در دوران استیلای فرقه دموکرات بر آذربایجان، موجودی به نام «جنه وار» یا یک نوع گرگ خاص با رفتارهایی شبیه اجنه و کارهایی عجیبی که میکرده و جالبتر آنکه بعدا هم دیده شد! این پرانتزها را بازکردم که بگویم، خرافات، مابه ازای بیرونی فراوانی در ادبیات و تاریخ عقاید بسیاری از اقوام و کشورها دارد. از طرف دیگر وجود خرافه و قدرتهای فرازمینی که خود بشر به او میدهد را، ما هم داشتیم. اینکه موهلکر توانسته این را به زبان خوب و همهفهم بیان کند، بسیار برای ما کاربردی و مفید است و در بیان حرف خود توانسته که قرابتهای مرتبط با خرافههای بومی را به زبانی جهانشمول برای همگان بیان کند و بهطور طبیعی به درد کشور ما هم میخورد. نویسنده، بهرغم جوان بودن، تجربه طولانی مدت و البته تک بعدی در نوشتن رمان دارد و این توان را، از آن تجربه دارد. رینهارد موهلکر متولد ۱۹۸۲ است و به عبارت خودمانی دهه شصتی به حساب میآید! ولی با این اوضاف توانست نامزد برترین جایزه داستان به زبان آلمانی شود.
چگونه یک جوان دهه شصتی اتریشی که بیش از ۷ دهه از آخرین جنگ در سرزمینش میگذرد، میتواند برای جوانان دهه شصتی ما که هم جنگ و هم تبعات آن را درک کردهاند، پیام متفاوتتری از یک تجربه نزدیک داشته باشد؟
خیلی سوال بجایی بود! به این دلیل که این آدم در سیستم آموزش و پرورشی بزرگ شده است که تاریخ از مهمترین سرفصلهای آموزشی آن است. در کشورهای آلمانی زبان اعم از آلمان، اتریش و حتی سوئیس، نظام آموزشی، تاکید بسیار زیادی بر آموزش تاریخ دارد. هر دانشآموز و دانشجویی در این کشورها، باید بتواند که برداشت خود از تاریخ و آنچه که بر آلمان و اروپا رفته است را بنویسد! کشورهای مذکور دستکم در بحث آموزشی متراکم تاریخی، بسیار هماهنگ و با اجماع نظری عمل میکنند. با توجه به تجاربی که در دوران تحصیلی در آلمان به دست آوردم، میتوانم بگویم که علت تفاوتهای عدیده در سیستم آموزشی با ما، آنها میتوانند خیلی راحتتر حرفها و برداشتهایشان را بنویسند و به زبان نسبتا همه فهمی، پیامشان را منتقل کنند. این را از این نظر گفتم که بدانید چگونه در این سیستم آموزشی هر فرد باید در رابطه با مفهوم جنگ صاحبنظر باشد! آنها میتوانند دستکم هرآنچه که در حوزه ناتو اتفاق میافتد را به خوبی فهم و سپس منتقل کنند.
فروید اتریشی است و احتمالا، نگارنده نظریه خرد خود را از فروید گرفته است. تا چه حد مباحث مرتبط با خرافه در این اثر را، متاثر از دیدگاههای فرویدی میدانید؟ به عبارت دیگر، تکنیکهای روانکاوانه، تا چه حد میتوانند در نگارش یک اثر به زبان جهان شمول در رابطه با خرافات کمک کنند؟
قطعا اثرگذار است. به علت مواجهه بشر با پدیدهای نظیر باور و مذهب و نیازش به امر و پدیده روحانی، یک ملموس مشترک در همه انسانها وجود دارد. این نیاز مشترک در همه دنیا، توسط برخی از پارمترهای چرکین، مستعد آلایش به ویروس خرافه است! من در وجود این نویسنده تجربه یک برادر و در بخش دیگری از وجودش، تجربه یک برادر دیگر را میبینم! او داستان را در قالب یک خانواده و در فرمت دو برادر روایت میکند: یکی که کشاورز است و برادر دیگر که نظامیست. رینهارد در نوجوانی ساختار زندگی دهقانی و تمایل به ادبیات را تجربه کرده است و در دورف به قول خودشان و یا روستا به قول ما، تجارب اینچنینی وجود دارد. او همین ساختار زیستی را هم قالب داستان مبتنی بر خرافه در جوامع روایت میکند.
شما در بخشی روایتتان از ممتاز بودن نظام آموزشی آنها سخن به میان آوردید و از سوی دیگر به تجربه زیسته رینهارد جوان در مواجهه مستقیم با خرافه میگویید! این دو با هم تناقض ندارند؟ به عبارت دیگر این داستان چگونه میتواند این شکاف روایی را پر کند؟
آنها هم مانند ما هستند! ماهم تجارب مشترک زیادی با آنها داریم. ما هم سیستم آموزشی خوبی داریم (البته نه به قوت و پختگی سیستمهای آموزشی مذکور)، و این هم یک بحث دامنهداری است. البته در پرانتز بگویم که تهران در نظام آموزشی متفاوتی با کل ایران به سر میبرد و در واقع یک کشور جداست! در تهران هم تجارب مشترکی در سطح سواد بالا با برخی نواحی استاندارد در اروپا و آمریکا دارد ولی عمومیت لازم در این زمینه در ایران وجود ندارد.
نسبت این امکانات را با خرافه چیست؟ شما به ریشههای دورفی در رشد خرافه و امکان گسترش آن در مناطق روستایی اروپا اشاره کردید. علاوه بر نسبت نظام آموزشی با خرافه، نسبت روستا با پدیده خرافه چیست؟
این یکی از ویژگیهای جوامع مختلف است و به ویژه در جوامع بسته هم وجود دارد! در روستا، خرافات به گونهای تعریف میشود که دامنه ارتباطش و همچنین امکان روایتش در جوامع بزرگتر شهری وجود ندارد و همبستگی لازم در جوامع شهری برای بسط خرافه و باورپذیری عمومی نسبت به آن وجود ندارد. مشاغل مرتبط با اقتصاد کشاورزی، همبستگیهای مکانیکی و ارگانیکی را تقویت میکند و زمینه اعتماد عمومی و همگانی در روستاها، امکان نشر سریع و تعمیق مبتنی بر نهادینه شدن هر باور مثبت و منفی را فراهم میکند. نظام آموزشی در روستاها، بازهم نمیتواند غلبه بر باورهای عمومی را تثبیت کند.
در روانکاوی و الهیات خرافه یک بعد روانی وجود دارد و یک بعد اسطورهشناختی! تا چه میزان، تبارشناسی مبتنی بر اسطورهشناسی از باورهای خرافی در این داستان، توسط نویسنده صورتبندی میشود؟
من ردپای یک فرقه مشتق و در حال حاضر، مستقل از مسیحیت را در این اثر میبینم. این فرقه توسط یک زن که از نظر مردم به ویژگیهای اسطورهای دست یافته است بنا نهاده میشود. نویسنده در این داستان، به عنوان پیرو این فرقه و در واقع این اسطوره، روایات خود را به پیش میبرد و در پایان داستان، خواننده را به باطل بودن آن باور رهنمون میکند! و در واقع خواننده به خودآگاهی نسبت خرافه مذکور و خرافات مشابه در تجربه زیسته خود میرسد.
در رابطه با تفرقه، نویسنده دیدگاه جهان وطنی دارد و یا به بحث تفرقه میان مردم درون سرزمینی یک ملت میپردازد؟ از روایت دو برادر، کدام دو ملت مستفاد میشوند؟
نویسنده با ملتها در درون مرزهای خودشان سر وکار دارد. صحبتی از ناتو میکند. صحبتی از روسیه میکند (برادری که نظامی است). البته من نباید قصه را از نظر نشانهشناختی لو بدهم و این باعث میشود که آخر رمان را اسپویل کنم و آخر رمان را جوری باز میکند که ریشه خرافه میتوان از دل آن بیرون کشید. به عبارتی رینهارد موهلکر، میگوید که تفرقه ریشه در خرافات دارد و اگر خرافات از بین بروند، تفرقه نیز از بین خواهد رفت.