خبرگزاری کار ایران

اشکان خطیبی در گفت‌وگو با ایلنا:

می‌توانم سالی ۵۰ کنسرت بگذارم اما به شعور مخاطبم احترام ‌می‌گذارم/رسم است که برای مدیران پرونده‌سازی‌ کنند

می‌توانم سالی ۵۰ کنسرت بگذارم اما به شعور مخاطبم احترام ‌می‌گذارم/رسم است که برای مدیران پرونده‌سازی‌ کنند
کد خبر : ۶۰۵۶۷۵

اشکان خطیبی می‌گوید به آینده کنسرت-تئاترها و خلاق‌تر شدن‌شان خوشبین است چراکه به اعتقاد او با رفع سوءبرداشت‌های انرژی‌بر، هنرمندان در آینده می‌توانند بیشتر به تکنیک و هنر و خلاقیت، فکر کنند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، اشکان خطیبی جزو آن دسته از هنرمندانی است که هر مدیومی، از تئاتر و سینما تا موسیقی را که امتحان کرده و طرفداران و مخاطبان پر و پا قرص خودش را داشته است. خودش از این موضوع به عنوان یک شانس بزرگ یاد می‌کند که نصیبش شده و می‌گوید «من یک وجهه اجتماعی دارم که مخاطبم برایش مهم نیست چه می‌خوانم و به صرف حضور من به سالن می‌آید تا آن پرسونا را ببیند». یکی از آخرین تجربه‌های خطیبی در تئاتر و موسیقی، همکاری با گروه «راک دِ پن» در اجرای کنسرت-تئاتر «ده سال تنهایی» بود که اسفند سال 96 در تالار وحدت روی صحنه رفت. به بهانه این اجرا با اشکان خطبی درباره تجربه کنسرت-تئاتر یا موسیقی-نمایش‌ها در ایران، همکاری با «راک دِ پن» و تجربه‌های شخصی‌اش در تئاتر و موسیقی صحبت کردیم که مشروح آن را می‌توانید اینجا بخوانید:

من یک وجهه اجتماعی دارم که مخاطبم برایش مهم نیست چه می‌خوانم و به صرف حضور من به سالن می‌آید تا آن پرسونا را ببیند

قرار است با «راک د پن» تا کجا بروید؟ چشم‌اندازی از آینده این همکاری که آخرینش کنسرت تئاتر «ده سال تنهایی» بود، دارید؟

اول این را بگویم که برای «ده سال تنهایی» اسم دیگری پیدا نکردم که مجبور شدم از عنوان «کنسرت-تئاتر» استفاده کنم. حتی پرفورمنس هم نمی‌شود به آن گفت چون بخش نمایشی و موسیقی‌اش نسبت به سایر اجزایش غالب‌تر است و برای همین هم پیشوند کنسرت-تئاتر روی کار قرار گرفته. اما در مورد گروه باید بگویم برای خیلی از آدم‌ها، به خصوص خبرنگاران موسیقی و کسانی که موسیقی را جدی دنبال می‌کنند خیلی عجیب است که ما در «راک دِ پن» دورهم جمع شدیم. چون این آدم‌هایی که در این گروه باهم ساز می‌زنند هرکدام گروه‌های ثابتی دارند؛ حالا یا گروه‌های پاپ هستند یا موزیک بی‌کلام، فیوژن و آهنگسازی فیلم کار می‌کنند و خیلی آدم‌های سر شلوغی هستند و اینکه در طول دو سال توانستیم باهم باشیم عجیب است. ما «راک دِ پن» قبلی را برای دو اجرا آماده کردیم اما ۱۴شب اجرا رفتیم؛ کار به بیرون از تهران هم کشیده شد و حتی از بیرون ایران پیشنهاد داشتیم. نمی‌دانم با راک د پن کجا می‌خواهم بروم اما می‌دانم که حال‌مان خیلی کنارهم خوب است. من به‌عنوان برنامه‌گذار و خواننده احتیاج به تعداد زیادی تماشاگر در طول سال دارم چون این چرخه اقتصادی باید دائم بچرخد و خب طبیعی است که اندکی خودم را به سمت میل عمومی جامعه سوق دهم. گاهی این سوق به میل عمومی جامعه کم‌کم پررنگ‌تر می‌شود و ناگهان می‌بینی از اصلی که به خاطرش وارد حرفه موسیقی شدی فرسنگ‌ها فاصله گرفتی اما کسب درآمد می‌کنی و راه دیگری نیست مگر اینکه بنشینی در خانه.

تا وقتی که بتوانیم موزیک متفاوت‌تری را روی صحنه اجرا کنیم «راک دِ پن» باهم می‌ماند

اما معتقدم در «راک دِ پن» تعادلی برقرار شده؛ شاید بخشی از آن به خاطر این است که من یک وجهه اجتماعی دارم که مخاطبم برایش مهم نیست چه می‌خوانم و به صرف حضور من به سالن می‌آید تا آن پرسونا را ببیند. این باعث شده خیال‌مان راحت باشد؛ خوشبختانه از اولین اجرای «ده سال تنهایی» در دی، در سریع‌ترین زمان ممکن برای اجراهای بعدی اسفند سولدآوت شدیم و عجیب‌تر اینکه تماشاگر راضی بوده. این باعث شده ما از آن متری که برای خودمان تعیین کردیم پایین‌تر نیاییم که همان معیار راضی بودن خودمان از انتخاب آثاری است که می‌خواهیم اجرا کنیم. البته بخشی از کارهایی که اجرا می‌کنیم اندکی با آنچه دوست داریم یعنی پرداختن به ترانه‌های کمی متفاوت، فاصله دارد اما باز سعی کردیم استانداردهای خودمان را حفظ کنیم. اینکه با این گروه کجا می‌خواهیم برویم هم تا وقتی است که بتوانیم این استانداردها را حفظ کنیم اگر نه هیچ کدام دلیلی نمی‌بینیم بخواهیم کاری را کنیم که همین الان در گروه‌های دیگری هم انجام می‌دهیم. یعنی تا وقتی که بتوانیم موزیک متفاوت‌تری را روی صحنه اجرا کنیم این گروه باهم می‌ماند. نکته دیگر اینکه این گروه، رئیس و سرپرست ندارد؛ یکسری آرتیست‌اند که دورهم جمع شده و احساس می‌کنند حال‌شان خوب است و این حال خوب به شکل عجیبی به تماشاگر منتقل شده. فکر می‌کنم دلیل اینکه اجراهای اول «راک د پن» تا چهارده اجرا رسیده هم همین بوده. نکته دیگر اینکه اعضای این گروه دنبال ایگوهای شخصی‌شان نیستند؛ این ایگو اتفاق بدی در دنیای هنر ایران و مهم‌تر در بخش موسیقی است. در تئاتر و سینما یک کارگردان و تهیه‌کننده‌ای وجود دارد و هرکسی در نقش و جایگاه خودش است اما در موسیقی وضعیت فرق می‌کند، چون هم‌زمان همه روی صحنه اجرا می‌کنند؛ یک خواننده و رهبر ارکستری وجود دارد و بقیه نوازنده‌اند. اما اینجا، در راک د پن،  چنین ترتیب و اولویتی وجود ندارد. همه نظر می‌دهند و اگر با چیزی مشکلی داشته باشند بیانش می‌کنند؛ حتی درباره چگونگی انتخاب کار و اینکه اصلا چرا باید اجرا شود.

طراحی ایده هم به‌صورت جمعی است؟

معمولا ایده صفر و خام را من مطرح می‌کنم. دوست ادیب درجه یکی به اسم نوید ملکی دارم که باهم شب‌های ادبیات انگلیسی چارسو را کار می‌کردیم. نوید آدمی است که خیلی دراماتیک فکر می‌کند. در راک دِ پن اول، ایده اولیه را با او مطرح کردم و نوید هم یک درام خیلی جذاب اما تقطیع شده و از هم گسیخته با مدل داستان «مالون می‌میرد» ساموئل بکت ارائه داد یعنی هیچ چیز باهم چفت نمی‌شد مگر اینکه در جزئیات دقیق می‌شدید. برای پرفورمنس بعدی هم به نوید ایده‌ای داده‌ام که رویش کار می‌کند؛ معمولا باهم دیگر کار را جلو می‌بریم. اما درباره اینکه کدام قطعات را اجرا کنیم معمولا اینطور است که ۳۰-۴۰ قطعه را در گروه باهم به اشتراک می‌گذاریم و بعد از بین‌شان انتخاب می‌کنیم. مهم‌تر از همه اینکه داریم به قطعات اورجینال‌تر یعنی کمی مربوط به خودمان هم فکر می‌کنیم اما چون برای کاری عجله نداریم بازه زمانی خاصی هم برای خودمان نگذاشته‌ایم.

اتفاقاتی که به دلیل اجرای تکه پاره «ده سال تنهایی» و رفتار تالار وحدت افتاد باعث شد دیگر برای تالار وحدت کاری را طراحی نکنم

«ده سال تنهایی» چند شب بیشتر اجرا نداشت؛ قبلا هم گفتید دیگر این کنسرت-تئاتر را اجرا نمی‌کنید. چرا تعداد اجراهایش انقدر کم بود؟

ما قرار بود ۱۵اجرا در تابستان داشته باشیم. اما از طرف تالار وحدت به من زنگ زدند و گفتند به دلایلی نمی‌توانید این زمان، سالن را داشته باشید و قرار شد ۱۵شب در زمستان به من سالن بدهند اما این قرار هم تبدیل به هفت شب در زمستان در دو بخش مختلف شد که باز از آن هفت شب دو شبش هم کنسل شد.

جز تالار وحدت در جای دیگری قابل اجرا نبود؟

نه؛ این پرفورمنس خاص برای تالار وحدت طراحی شده و نمی‌تواند در جای دیگری اتفاق بیفتد. نمی‌دانم چرا تالار وحدت این طور برخورد کرد؛ فکر می‌کنم وقتی از کاری اینطور استقبال می‌شود این رفتار سالن، بیشتر از هر چیزی احترام نگذاشتن به مخاطب است تا اینکه بخواهد عناد با من یا ناشی از عدم برنامه‌ریزی‌شان باشد. اما به‌هرحال همین پروسه‌ای که طی شد یعنی اینکه یکسال منتظر ماندیم و بعد اینطور تکه پاره اجرا رفتیم باعث شد دیگر برای تالار وحدت کاری را طراحی نکنم. یعنی جوری طراحی کنم که بتوانیم در هر جایی اجرا برویم. مدل گروه هم که اینطور دورهم جمع شدند اتفاقا به این شیوه شبیه‌تر است که بتوانیم در هر زیرزمین و سالنی هم اجرا برویم.

از دهه‌ای به بعد از موسیقی و به‌طورکلی از هنر استاندارد قطع شدیم. بعد از انقلاب اسلامی درگیر جنگ و بعد سازندگی کشور شدیم و در این سال‌ها هنر در اولویت دهم به بعد بود. این اتفاق باعث شد سلیقه مردم‌مان روز به روز نزول پیدا کند

به این اشاره کردید که مخاطب به‌خاطر وجهه اجتماعی شما به سالن می‌آید و به موسیقی که قرار است با این گروه تازه بشوند به اعتبار دیدن پرسونای اشکان خطیبی اعتماد می‌کند. فکر می‌کنید مخاطب خاصی دارید که از سینما تا تئاتر و موسیقی، هرکجا که باشید دنبال‌تان می‌کند؟

خب فکر می‌کنم این یکی از بزرگترین شانس‌هایی است که هرکسی می‌تواند در زندگی‌اش داشته باشد. یعنی اینکه طیف مخاطبی داشته باشی که اولا به تو اعتماد داشته باشند و بعد هم اگر اشتباه کنی به تو فرصت برای رفع آن بدهند. قطعا من در طول فعالیت حرفه‌ایم اشتباهاتی مرتکب شده‌ام اما مخاطبانم من را پس نزدند؛ نگهم داشتند و گذاشتند رشد کنم. نکته دیگر اینکه اگر کارم و موسیقی که اجرا می‌کنم با دیدگاه خودشان فرق دارد هم به آن گوش می‌دهند ببینند چه می‌گویم و این شانس بزرگی است. همه‌مان می‌دانیم که از دهه‌ای به بعد از موسیقی و به‌طورکلی از هنر استاندارد قطع شدیم. بعد از انقلاب اسلامی درگیر جنگ و بعد سازندگی کشور شدیم و در این سال‌ها هنر در اولویت دهم به بعد بود. این اتفاق باعث شد سلیقه مردم‌مان روز به روز تبدیل به آن چیزی شود که آدم‌هایی ارائه می‌کردند که قرار بود کارشان را درست انجام دهند اما ندادند. یعنی مدام نزول کردیم. مثلا در سینما و تلویزیون؛ در روزگاری که کارگردانی وجود نداشته حالا یا به دلیل اینکه از ایران مهاجرت کرده، ممنوع‌الکار بوده یا دلش نخواسته کار کند، مدیر تولید یا دستیار پنجم آمده کارگردان شده و براساس سلیقه خودش و با همان دانش‌اش فیلمی ساخته و مخاطبانی هم پیدا کرده. این مخاطبان سال به سال با این فیلم‌ها رشد کردند، آمدند بالا و سلیقه‌شان شده آن چیزی که این آدم‌ها می‌سازند.

می‌توانم سالی ۵۰ کنسرت بگذارم  اما وقتی مخاطبی دارم که به من اعتماد می‌کند به جایش تصمیم می‌گیرم به او احترام بگذارم و به فکر کسب درآمد آن چنانی از این حرفه نباشم

الان کسی می‌خواهد بچه‌اش را در دوسالگی شاد کند چه مدل موزیکی برایش می‌گذارد؟ ما از طفولیت چیزی در مخ بچه فرومی‌کنیم که فاصله بسیار زیادی با اثر هنری موسیقایی استاندارد دارد. منظورم موزیک شاد است؛ یعنی شهرام شب‌پره یا امید حاجیلی خودمان هم موسیقی شاد استاندارد می‌زند اما آنقدر ملغمه و آش هفت‌من جوشی شده که می‌بینید بچه‌ای که از یکی دوسالگی موسیقی غیراستاندارد گوش می‌کرده، بزرگ شده، حالا ازدواج کرده و بچه‌دار شده و به بچه‌اش هم همین سلیقه را منتقل می‌کند. اینطوری شده که ما مدام پایین رفتیم. من هم دلم می‌خواهد سالی ۵۰ سانس کنسرت بگذارم و به راحتی هم می‌توان این کار را کرد. اگر به خواننده‌هایی که در طول این سال‌ها بالا آمدند نگاه کنید می‌فهمید نه من، که هرکس دیگری می‌تواند به راحتی این کار را انجام دهد فقط کافی است کمی بلد باشد بخواند، همین. حالا در این وضعیت، من پیش خودم فکر کردم که خیلی خب، ۵۰ سانس کنسرت پیش‌کش، دوست دارم چیزی اجرا کنم که دویست نفر آدم بیایند ببینند ولی در عوض کمی به شعورشان احترام گذاشته شده باشد. اگر صد آرتیست آنطور می‌زنند کنارش ۱۰نفر هم جور دیگری بزنند. اما عرصه را تنگ می‌کنند؛ فقط ما نیستیم که این کار را می‌کنیم و سعی می‌کنیم متفاوت از این سلیقه‌ها باشیم؛ گروه‌های دیگری هم هستند که موسیقی خوب تحویل می‌دهند اما به دلیل نیاز به امرار معاش نمی‌توانند ادامه دهند. گروه‌هایی که نه مخاطب‌شان را می‌توانند پیدا کنند چون کسی مثل من در گروه‌شان نیست که چهره تبیلغاتی‌شان شود یا پولش را ندارند که بخواهند آلبوم‌شان را تهیه کنند یا آنقدر به مشکل می‌افتند که خسته شده و کنارش می‌گذارند. می‌گویم من به عنوان آدمی که آنقدر خوش‌شانس بوده‌ام که طیف مخاطبی این چنینی داشته باشم، باید همان‌قدر هم بهشان احترام بگذارم و به فکر کسب درآمد آن چنانی از این حرفه نباشم.

در ایران اگر بازیگری سراغ خوانندگی برود او را می‌کوبند؛ درحالی‌که هیچ‌کجا این مرزبندی‌ها وجود ندارد چون کسی تصورش این نیست که آدم‌ها باید بابت پرداختن به کاری که علاقه‌شان است از کسی اجازه بگیرند. معتقدند دوستش دارند پس انجامش می‌دهند، شما اگر دوست نداری مخاطب من نباش

این اتفاق، حالا شانس یا اقبال مخاطب چیزی نیست که برای حتی خیلی از هنرمندان محبوب بیفتد. اگر هنرمندی مثلا یک بازیگر، برود مدیوم هنری دیگری را مثل عکاسی، نقاشی یا موسیقی تجربه کند مدام به او فشار می‌آورند که به تخصص‌اش بپردازد و به نوعی مدام زیر پتک قرار دارد.

در مورد من هم این مساله هست اما هیچ‌وقت خسته نشده‌ام. ضمن اینکه اصولا آدمی نبوده‌ام که به حرف کسی توجه کنم؛ به خصوص به کامنت و انرژی منفی. همیشه راه خودم را رفته‌ام. ضمن اینکه من همیشه حرفه‌ام این بوده؛ از شش سالگی در موسیقی بودم، قبل از اینکه بروم دانشگاه بند موسیقی داشتم، در دانشگاه هم نمایش می‌خواندم اما کار موسیقی می‌کردم و از آن راه پول درمی‌آوردم. اولین راک‌بند ایران را به اسم آپولو، من روی صحنه بردم. الان در «راک دِ پن» دو نوازنده دارم که با برادرهایشان که ۱۵سال از آنها بزرگترند کار را شروع کرده بودم. مساله دیگر هم استمرار مدام است؛ اگرنه پتک همیشه وجود دارد. چون ما اصولا آدم‌های صفر و صدی هستیم. اگرنه هیچ‌کجای دنیا این مرزبندی‌ها وجود ندارد؛ آدم‌های بی‌شماری وجود دارند که می‌نوازند، می‌خوانند، بازی می‌کنند یا هزار کار دیگر انجام می‌دهند. مثلا بروس ویلیس بازیگر، بند موسیقی بلوز دارد و شارلوت گینزبورگ خواننده جاز است. هیچ‌کجا این مرزبندی‌ها وجود ندارد چون کسی تصورش این نیست که آدم‌ها باید بابت پرداختن به کاری که علاقه‌شان است از کسی اجازه بگیرند. معتقدند دوستش دارند پس انجامش می‌دهند، شما اگر دوست نداری مخاطب من نباش. اما اینجا این پتک همیشه وجود دارد. آقای ناصر چشم‌آذر یک و سال نیم است از من دعوت کرده به گروهش می‌روم و برایش می‌خوانم؛ او تشخیص می‌دهد من می‌توانم بخوانم شما می‌گویی نه؟ بعد به ایشان فحش می‌دهی؟ خب یا می‌توانی گوش دهی یا ندهی، من کار خودم را می‌کنم.

حدود سه سال است سینما را کنار گذاشته‌اید و تئاتر و موسیقی را جدی و هم‌زمان کار می‌کنید؛ هرچند می‌گویید مثلا موسیقی هچ‌وقت منفک از علاقه‌مندی‌هایتان نبوده اما می‌خواهم بدانم آن عنصری که کفه ترازوی هر یک از این مدیوم‌ها را در بازه‌های زمانی مختلف برایتان سنگین‌تر می‌کند چیست؟

عنصر اصلی برای من، مخاطب است. فکر می‌کنم هرکسی که در زندگی‌اش یکبار اجرای زنده کرده باشد این را اذعان خواهد کرد که هیچ احساسی با این قابل مقایسه نیست. از وقتی که اولین بار روی صحنه رفتم همیشه دنبال آن جادو بودم و به چیزی فکر کردم که من را به آن جادو نزدیک کند. من می‌توانم در طول سال میلیاردها تومن درآمد داشته باشم اما این کار را نکرده‌ام. می‌توانم سالی ۱۰ فیلم و ۴ سریال بازی کنم اما نمی‌کنم. به جایش در تئاتری وقت می‌گذارم که نهایت دستمزد بازی در آن ۲۰ یا ۳۰ میلیون تومان است. به چنین چیزی بسنده می‌کنم و ترجیح می‌دهم مخاطبم را بفهمم و با او جلو بروم. اگر هر روز صبح بلندت کنند و  در تاریکی خروس‌خوان تو را سر ضبط ببرند و گریمت کنند و بعد برگردی خانه و شب با دوستانت معاشرت کنی و بروی افتتاحیه فیلم و روی ردکارپت عکس بگیری و جایزه‌ات را بگیری و... یک روند تکراری است که در آن دیگر کم‌کم احساس لمسی نسبت به جامعه‌ات نداری چون در دنیای منفرد مشتق خودت زندگی می‌کنی. من ترجیح می‌دهم اینطور که الان هستم باشم یعنی هرشب مخاطبم را ببینم، بایستم با او عکس بگیرم و حرف بزنم. دوست دارم میان مخاطبانم باشم تا اینکه بخواهم از این زاویه بهشان نگاه کنم.

در اجراهای موسیقی به خصوص در موسیقی پاپ در کشور عملا هیچ خلاقیتی رخ نمی‌دهد و هر آنچه هست توانایی آهنگساز، نوازنده و خواننده روی صحنه است. اینکه عمر خواننده‌های حرفه‌ای‌مان از زمان ظهور تا زمان از یاد رفتن‌شان انقدر کوتاه شده نشان‌دهنده همین است

و فکر می‌کنید تئاتر و موسیقی این حس را ایجاد می‌کنند؟

بله به‌شدت این حس را دارند. چون بالاخره مخاطبی است که روبرویتان نشسته.

برگردیم به موضوع کنسرت-تئاتر؛ اشاره کردید که مجبور به استفاده از این عنوان شدید. به‌عنوان کسی که در این حوزه فعالیت می‌کند، تجربه‌هایی که با عنوان کنسرت-تئاتر یا موسیقی-نمایش در کشور می‌شود را حرفه‌ای می‌بینید؟

فکر می‌کنم همه‌اش داریم تجربه می‌کنیم. مثل ژانر موزیکال برادوی نیست که از چند دهه پیش شروع شده باشد و آنقدر در آن اتفاق افتاده باشد که یک استانداردی از دلش بیرون آمده باشد. من فکر می‌کنم همه کسانی که در این حوزه کار می‌کنیم مشغول تجربه این ژانر هستیم. همین که نمی‌توانم هیچ اسمی روی این گونه اجرایی بگذارم نشان دهنده این است که چقدر برای خود من ناشناخته است. فکر می‌کنم این مدلی که ما داریم کار می‌کنیم شاید بومی شده یک اتفاق پرفورمنسیو باشد چون بهرحال من وقتی آن را می‌نوشتم به مخاطب ایرانی فکر می‌کردم به خصوص در «ده سال تنهایی»؛ اما اینکه به کجا می‌رسد؟ من فکر می‌کنم به جاهای خوب. دلیلش هم ساده است؛ اولا اینکه وقتی هم‌پوشانی چند مدیا را داری مخاطب بیشتری هم داری، چون به‌هرحال اگر هرکدام از آن مدیاها بتوانند بخشی از مخاطبان را به سالن بکشانند و راضی کنند یعنی تو یک موفقیت نسبی به دست آورده‌ای. نکته دوم اینکه فکر می‌کنم در اجراهای موسیقی به خصوص در موسیقی پاپ در کشور عملا هیچ خلاقیتی رخ نمی‌دهد و هر آنچه هست توانایی آهنگساز، نوازنده و خواننده روی صحنه است. اینکه عمر خواننده‌های حرفه‌ای‌مان از زمان ظهور تا زمان از یاد رفتن‌شان آنقدر کوتاه شده نشان دهنده همین است. در نتیجه آثار به یک کالای نهایتا دو یا سه بار مصرف تبدیل می‌شوند. البته، این به نظر من نقطه قوتی برای آدم‌هایی مثل من است که به هر دو حوزه تاحدی مسلط هستند. من همیشه به نقاشی علاقه داشتم و در دانشگاه تحقیق مفصلی درباره سبک‌های مختلف نقاشی کردم. آناهیتا، همسرم، هنرمند حوزه تجسمی است و از وقتی با او ازدواج کرده‌ام این بخش برای من حتی مهم‌تر از قبل هم شده و کمی هم نسبت به آن شناخت پیدا کرده‌ام. مجموع اینها به من توانی می‌دهد برای خلق چیزهایی که شاید برای هر آدمی راحت نباشد اما برای من خیلی کار سختی نیست. پروسه طراحی‌اش کار سختی است اما بعدش دیگر همه چیز برایم حل شده است. فکر می‌کنم باتوجه به مجموعه شرایطی که برای کنسرت‌ها در ایران هست، مخاطبان بی‌شماری داریم که هیچ وقت به معنای واقعی کلمه سیراب نمی‌شود؛ یعنی اینکه هم حظ بصری ببرند هم به لحاظ سمعی دل‌شان خوش باشد هم حال‌شان خوب باشد.

آنقدر درگیر حواشی پیش آمده درباره کنسرت-تئاترها هستیم که فرصت به خلاقیت بیشتر، تکنیک و هنر  نمی‌رسد

فکر می‌کنید این کنسرت- تئاترها این نیاز مخاطب را پاسخ می‌دهند؟

بله؛ من فکر می‌کنم نو و متفاوت بودنش باعث این موضوع می‌شود. حداقل تا یک دهه پیش‌رویمان دست پیش برای این گونه از اجراهاست.

پس معتقدید باید منتظر پرداخت بیشتر به این اجراها و ورود افراد و گروه‌های جدید به این حوزه باشیم؟

بله قطعا آدم‌هایی می‌آیند که خیلی بهتر از ماهایی که تا الان کار کردیم کار خواهند کرد؛ با ایده‌های درخشان‌تر. وقتی شما جاده صاف می‌کنی چیزی را آغاز کرده‌ای اما بقیه که می‌آیند بستر برای آنها وجود دارد و قطعا دیدگاه‌های هنری بیشتری درگیرش می‌شود. ما آنقدر درگیر حواشی پیش آمده درباره این نوع اجراها هستیم که فرصت به خلاقیت بیشتر نمی‌رسد. البته که همیشه هم مشخص شده برداشت‌های سو و غلط، فقط به خاطر ندانستن بوده که از هر دو طرف انرژی گرفته است؛ هم از اجراکننده و هم از قانون‌گذار. من فکر می‌کنم اینها کم کم حل می‌شود و آدم‌های دیگر می‌توانند بیشتر به تکنیک و هنر و آنچه که به معنای واقعی کلمه قرار است اجرای روی صحنه باشد، فکر کنند.

به نظر می‌رسد تجربه‌هایی که در زمینه کنسرت-تئاترها می‌شود، جزیره‌های دور از هم‌اند؛ با این پراکندگی فکر می‌کنید می‌توانند جریان یا موجی ایجاد کنند؟

ایرادی ندارد. به نظر من لزومی ندارد همیشه یک اتحاد بین آدم‌هایی که فرمتی را کار می‌کنند وجود داشته باشد. اتفاقا این جدا بودن‌ها باعث می‌شود کارها رنگ و بوی شخصی خود طراح‌ها را داشته باشد. من این را ترجیح می‌دهم که اتفاقا دنیاهایشان باهم قاطی نشود و بتوانند هرکدام در دل تجربیات‌شان رشد کنند و بزرگ شوند. اما در مورد اینکه موج‌ساز یا جریان‌ساز شوند باید بگویم به نظر من الان دیگر مساله از جریان‌سازی گذر کرده چون وجود دارد و موج را دیگر مخاطب می‌تواند تشدید کند. مثلا همین که بلیت‌های روزهای اسفند «ده سال تنهایی» باوجود این روش پراکنده‌ای که در زمان اجرا داشتیم از روزهای اجرای دور اول کاملا فروش رفت، یک اتفاق عجیب است. این به نظر من یک پدیده است که طرف از الان برای سه ماه بعدش برود بلیت بخرد. از اینجا به بعد دیگر با مخاطبی طرفیم که راحت راضی نمی‌شود؛ فکر می‌کنم جریان ایجاد شده و مخاطب دیگر نه دنباله‌رو بلکه سازنده است؛ یعنی از این به بعد دیگر همه چیز به مخاطب ربط دارد.

توقیف‌ها و مشکلاتی از این دست کاملا بیرون از حوزه نمایش و موسیقی اتفاق می‌افتد. به نظر می‌رسد بیشتر بحث‌ها جناحی و فارغ از هرگونه نگرش هنری است. شبیه زیر ذره‌بین گذاشتن عملکرد یک مدیر و آتو گرفتن است؛ پرونده‌سازی هم که کار بسیار راحتی است. به خصوص به پایان دوره مدیریتی یک نفر که نزدیک می‌شویم این پرونده‌سازی‌ها شروع می‌شود

کنسرت-تئاترها ترکیب نمایش و موسیقی است اما اغلب حوزه موسیقی با حاشیه‌های بیشتری همراه بوده. فکر می‌کنید این سوءتفاهم‌هایی که گفتید بیشتر ناشی از موسیقی کار است؟

اتفاقا معتقدم دفتر موسیقی در دو، سه سال گذشته پای خیلی چیزها ایستاده و سعی کرده نشان دهد پشت هنرمند است. حتی در زمان مدیریت آقای ارجمند هم اینطور بود. او اولین کسی بود که قضیه گفت‌آواز یا رپ را مطرح کرد؛ قبلش کسی اصلا جرات نمی‌کرد کلمه رپ را به زبان بیاورد. فکر می‌کنم مشکل از حیطه دفتر موسیقی خارج است. بیشتر به نگرشی برمی‌گردد که جناحی است. یعنی مثلا اگر خود آن جناح رئیس دفتر موسیقی را انتخاب می‌کرد هیچ وقت این مشکلات پیش نمی‌آمد چون به نظر می‌رسد بیشتر بحث‌ها جناحی و فارغ از هرگونه نگرش هنری است. بهرحال این کار بیشتر شبیه زیر ذره‌بین گذاشتن عملکرد یک مدیر و آتو گرفتن است؛ خب، پرونده‌سازی هم که کار بسیار راحتی است. به خصوص به پایان دوره مدیریتی یک نفر که نزدیک می‌شویم این پرونده‌سازی‌ها شروع می‌شود. هنرمندان بی‌شماری هستند که کارشان را بی‌خبر از همه جا می‌کنند و ناگهان می‌بینند به مشکل خورده‌اند. نمونه‌اش نمایش «روز عقیم» حسین کیانی که کسی در اجرای عمومی با آن مشکلی نداشت اما ناگهان در اجرای جشنواره تئاتر فجر توقیف شد. اینها کاملا بیرون از حوزه نمایش و موسیقی اتفاق می‌افتد. من فکر می‌کنم هم مدیران نمایشی و هم موسیقی به شدت دل‌شان می‌خواهد مایی که این طرف کار می‌کنیم بفهمیم که آنها سعی می‌کنند حمایت کرده و اوضاعی فراهم کنند تا به یک میانگین نسبی برسیم که هم ما راحت فعالیت کنیم و هم از آن طرف مشکلی پیش نیاید. اما فکر می‌کنم راضی کردن همه کار دشوار و حتی شاید نشدنی‌ای باشد.

گفتگو: سبا حیدرخانی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز