کارگردان نمایش فتوحات گلشیری در گفتوگو با ایلنا:
گلشیری در عین مهم بودن، همیشه در محاق بوده است
یوسف باپیری که نمایش فتوحات گلشیری را با بهرهگیری و کولاژ از ۱۲ داستان کوتاه هوشنگ گلشیری روی صحنه برده، میگوید: گلشیری آدمی بوده که در عین مهم بودن همیشه در همه حوزهها در محاق هم بوده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، «فتوحات گلشیری» به کارگردانی یوسف باپیری به گفته کارگردانش؛ یک معرق از جهان داستانهای کوتاه هوشنگ گلشیری شامل ۱۲ داستان دخمهای برای سمور آبی، مردی با کروات سرخ، معصوم اول، معصوم دوم، عروسک چینی من، نمازخانه کوچک من، حریف شبهای تار، انفجار بزرگ، نقشبندان، خانه روشنان، نقاش باغانی و زندانی باغان است. عباس جمالی، بهار کاتوزی، فرزانه میدانی و مریم نورمحمدی (به ترتیب حروف الفبا) بازیگران این اثر هستند که تا ۲۵ اسفند در تئاترشهر اجرا میشود. به بهانه این اجرا با یوسف باپیری کارگردان ان گفتگوی کوتاهی داشتهایم که اینجا میخوانید:
انتخاب و چینش این داستانها از مجموعه داستانهای کوتاه گلشیری کنارهم چطور اتفاق افتاد؟
در یک پروسه تحقیقی وقتی شروع کردیم به انتخاب که کلاژی از آثار گلشیری داشته باشیم وارد جهان او شدیم. داستانها و رمانهایش جهان وسیعی است اما جدای از آنها کتابهای نقد و گفتگو هم دارد. هوشنگ گلشیری آدم خیلی مهمی در ادبیات داستانی ما بوده و در این پروسه طبیعتا ما دست به انتخاب زدیم و چیزهایی را که فکر کردیم در متریال کلاژیمان به درد میخورد برداشتیم. مثلا اول رمانها را به خاطر وسعت کنار گذاشتیم و روی داستانهای کوتاه تمرکز کردیم. داستانهای کوتاه زیادی را در تمرین تست کردیم و خواندیم اما این تعدادی که انتخاب شده انتخابهای نهایی ما بوده.
درنهایت نکته این است که این دوازده داستان انتخابهای ما بوده است. حالا یا از بابت موضوع، فرم یا تکنیکال بودنشان یا اینکه با اینها ارتباط بیشتری گرفتیم اما در نهایت در این پروسه تحقیقی اینها انتخابهای ما بوده است. طبیعتا برای شروع دلیل مشخصی که این داستانها را بهم وصل کند وجود ندارد. تک تک این داستانها خودشان به تنهایی مهم بودند. نه اینکه چیزی در آنها باشد که آنها را بهم وصل کند. تک تک این داستانها بنا بر هر دلیلی انتخاب شدند و بعد درنهایت برای این معرق ما در یک منطق اجرایی قرار گرفتند.
صرفا این کولاژ شدن یا به قول خودتان معرق مهم بود یا دوست داشتید داستانی را هم ارائه دهد؟
ما در این نمایش به دنبال روایت داستانی نیستیم. وقتی در مورد کولاژ و معرق حرف میزنیم عامیانهاش این میشود که تکه تکههایی از این داستانها را مثل یک لحاف چهل تکه بهم چسباندهایم. طبیعی است که اینها در منطقی باهم نسبتی برقرار کنند. اما این لزوما یک منطق داستانی یا منطق معنایی نیست. ما فکر میکنیم وقتی این متریالها کنارهم قرار میگیرند باید داستانی برای ما بسازند یا معنایی از چگونگی کنارهم قرار گرفتنشان تولید کنند. البته اگر معنایی هم تولید شود توسط یک منتقد است. زمانی که ما انجامش میدهیم برای اینکه بین اینها یک منطق داستانی یا منطق معنایی درست کنیم این کار را میکنیم اما طبیعی است که به یک پیکره، تصویر و به ساختن یک ایماژ فکر میکنیم. به این فکر میکنیم که این منطق اجرایی کنارهم قرار گرفتن اینها میتواند در کلیت یک چیزی بسازد. حالا این چیزی که میسازد لزوما مثلا یک تصویر یا یک معنا نیست و میتواند یک حس، تاثر یا چیزی باشد متناسب با کسی که به عنوان مخاطب با آن درگیر میشود. طبیعتا برای گروه اجرایی هم چیز واحد مشخصی وجود دارد.
باتوجه به نام نمایش، برای من مخاطبی که گلشیری را دوست دارم این تصور ایجاد میشود که انگار هرکدام از این داستانها قلههایی هستند که نویسندهای به اسم گلشیری در ادبیات داستانی ما فتح کرده است. از سوی دیگر برای کسی که گلشیری خوانده این تکهها ارجاع نسبتا دقیقی به اصل داستان دارند.
نظر شما محترم است و میتواند درست باشد. طبیعی است که ما این کار و ایده را با گلشیری انجام دادیم و گلشیری با یا بدون اجرای من آدم بسیار مهمی در ادبیات معاصر ماست. به قول خود فرزانه طاهری ما با اجرایمان نه میتوانیم گلشیری را بالا ببریم نه پایین بیاوریم. از گفتن چنین حرفی هم هیچ ابایی ندارم. ما هم به اندازه خودمان از جهانی که او درست کرده استفاده خودمان را میبریم. اما در عین اینکه میتوانم بگویم که سوالتان و جوابتان میتواند منطقی و درست باشد اما به عنوان یک تئاتری نباید یک چیزی را فراموش کنیم؛ در ساختن این کار که در نهایت یک تئاتر است؛ با گلشیری یا بدون او، یعنی چه کسی با او آشنا باشد و چه نباشد، هم سعی کردیم خیلی زیاد به جهان داستانهای گلشیری نزدیک شویم در پروسه خواندن و حتی تمرینها. بازیگرها تکتک این داستانها را خواندهاند و آمدهاند اتود زدهاند. نقش بازیگران در این نمایش غیرقابل انکار است. آنها هستند که از هیچی همهچیز میسازند. اما در عین حال که بهشدت به جهان گلشیری نزدیک شدیم اما برای ساختن این تئاتر بهشدت هم از او دور شدیم. تا فاصلهمان را از او حفظ کنیم و در نهایت بگوییم این یک نمایش است. البته اینکه نتیجه این تئاتر کار میکند یا نه دیگر به عهده مخاطب است. ما ادعایی در این زمینه نداریم چون معتقدیم نتیجه دیگر به ما مربوط نیست. ما مسئول پروسهای هستیم که طی کردیم. چون فکر میکنم کاری که ادعا دارد تجربهای را انجام میدهد در مورد پروسه تولیدش مسئول است نه نتیجه. مخاطب میتواند با این اجرا ارتباطی برقرار کند یا نه. نه اینکه برایمان مهم نباشد؛ مهم است ولی ما اینجا فقط شنونده نظراتیم. از این بابت برایمان جالب است که در عین حال که خودمان را مسئول پروسه میدانیم اما نتیجه را نظر مخاطبان برای ما تعیین میکند و این برای ما جالب است.
جدا از اینکه این کار اساسا داستانهای گلشیری را کولاژ میکند قصد داشتید شمایلی از خود گلشیری نویسنده را هم با این چینش نشان دهید؟
اگر این کار را کرده باشیم خوب بوده و موفق عمل کردهایم. چون اتفاقا کولاژ در معنای خودش همین کار را میکند. نه داستانی تعریف میکند نه معنایی دارد. در آخر درباره مفهومی یا چیزی که کولاژ میکند تصویری میسازد یا شمایلی ایجاد می کند. احتمالا باید این کار را کند. اگر توانسته و این کار را کرده که میتوان درصدی از موفقیت را برای ما قائل شد. البته این نتیجهای است که دوست دارم مخاطب بگوید نه خودم. طبیعتا سعی ما بوده که چنین اتفاقی بیفتد اما در اثری که ادعای تجربی دارد نمیدانم توانستهایم یا نه. اگر توانستیم که خدا را شکر.
گلشیری چقدر برای خود شما کاراکتر تاثیرگذار و زندگی حرفهایش دراماتیک بوده است؟
گلشیری احتیاج به بازگویی من نوعی ندارد. او از دو بابت شخصیت بسیار مهمی در ادبیات داستانی معاصرمان است؛ اول از نظر داستانهایی که دارد؛ چه رمانها و چه داستانهای کوتاهش. به ویژه اینکه کسی بوده که نوآوریهای زیادی در فرم، زبان، تکنیک و روایت داشته است. از این نظر بسیار آدم شاخصی است. هرچند معتقدم به دلیل محدودیتها، هنوز آنطور که باید خوانده نشده است. جنبه دوم که همگان به آن اذعان دارند؛ مدل جهان نقدی است که داشته و شاگردانی که سر کلاسهایش بودهاند. شاید کم داستاننویسی داشته باشیم که خودش را بهنوعی منتسب به گلشیری و جلسات و کلاسهایی که داشته نداند. خیلی از داستاننویسان خوب امروز ما به نوعی منتسب به جریان گلشیری هستند از باب آموزش و گفتگویی که رد و بدل کردند. از سوی دیگر گلشیری جریان خوبی در نقد راه انداخت. از نقدهای خودش نسبت به آثار دیگران و آن جریانی که گاهیاوقات باعث سوءتفاهم هم بوده است. طبیعتا ما در این کار خیلی سعی نکردیم به فضای زندگینامهای و اتوبیوگرافی او نزدیک شویم اما در زمان پژوهش وقتی با جهان داستانهایش زندگی میکردیم طبیعی بود که با جهان او هم آشنا میشدیم. خودش هم میگوید که جهان داستانهایش نمیتواند متفاوت از جهانی باشد که زیست کرده و این دو باهم نسبتی برقرار میکنند و برای ما هم مهم بوده و با آن آشنا شدیم. هرچند در اجرا سعی کردیم تا جایی که میتوانیم از آن فاصله بگیریم و در جهان داستانها بمانیم که آنهم نسبتی با جهان زندگی خودش دارد. و خب زندگی گلشیری خیلی پیچیده بوده؛ هم قبل و هم بعد از آن و هم حتی در برخورد با جریان داستاننویسی و روشنفکری ما همیشه بحثهای زیادی مطرح بوده است. گلشیری آدمی بوده که بالاخره در عین مهم بودن همیشه در همه حوزهها در محاق هم بوده است.