سمانه زندینژاد:
حرکتهای اعتراضی و کار انقلابی در دفاع از حقوق زنان، نتیجه را بدتر کرده است
کارگردان نمایش "اگه بمیری" با بیان اینکه حرف این نمایش فراجنسیتی است و ربطی به زن و مرد ندارد، گفت: فکر میکنم این متن رگههای دفاع از حقوق زنانش کم است چون روی بحثی انسانی ایستاده. من هرچه حرکت اعتراضی و کار انقلابی دیدم که مربوط به دفاع از زنان بوده، متاسفانه آنقدر روی ضعف ایستاده که نتیجهاش را بدتر کرده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نمایش «اگه بمیری...» به کارگردانی سمانه زندینژاد و براساس متنی از فلوریان زلر این روزها در اجرایی مجدد در تئاتر مستقل تهران روی صحنه رفته است. نمایشی که به موضوع تنهایی انسان و حقیقت و دروغ میپردازد و رضا بهبودی، ستاره پسیانی، کاظم سیاحی و الهام کردا در آن به ایفای نقش میپردازند.
سمانه زندینژاد با اشاره به اینکه مفاهیم متعددی در این نمایش مطرح میشود، درباره ارتباط این متن خارجی با تماشاگر ایرانی گفت: در واقع چیزی که من را به سمت این نمایشنامه جذب کرد و برایم اهمیت داشت همین بود که با اینکه متن در مکان و زمان دیگری نوشته میشود اما چون راجع به مفاهیم انسانی صحبت کرده و ارتباطی انسانی با مخاطب برقرار میکند زمان و مکان را رد کرده و برای ما هم ملموس و قابل فهم است. در واقع به همین دلیل به متن «اگه بمیری» علاقهمند شدم.
او ادامه داد: خیلی از متنها درباره مفاهیم مختلفی صحبت میکند که به منِ تماشاگر ایرانی هم مربوط است اما چیزهایی دارد که تنها مربوط به آن زمان و مکان داخل داستان میشود و اگر بخواهد شبیه زمان و مکان مایی شود که امروز در شهر تهران زندگی میکنیم دراماتورژی و تغییراتی میخواست؛ اما این متن این نکته را نداشت. آنقدر درباره مفاهیم انسانی صحبت میکرد که اصلا مهم نبود بگوییم «آن» و «پییر» یا اسامی ایرانی برایش به کار ببریم برای همین خیلی به این متن علاقهمند شدم.
این کارگردان تئاتر با اشاره به جذابیت دیگر «اگه بمیری» گفت: متن در سطح ظاهری خود درباره خیانت و دروغ صحبت میکند اما من وقتی برای اولین بار متن را خواندم و حس کردم دغدغه اصلی نویسنده است، موضوع تنهایی انسان بود؛ اینکه جاودانگی چه معنایی دارد؟ اینکه به موضوع جاودانگی که ما از قرنها پیش در ادبیات و تاریخ خودمان داشتهایم به صورت مدرنی نگاه میشود. اینکه وقتی کسی میمیرد چطور جاودانه میشود؟ آیا جاودانگی دیگر در دنیای مدرن وجود دارد؟ وقتی یکنفر میمیرد ممکن است اتفاقا دیگر چیزهای خوبی از او به جا نماند. مانند جملهای که در متن داستان هم گفته میشود مبنی بر اینکه قدیس خوب کسی است که وقتی میمیرد رازهایش را با خودش ببرد. شاید واقعا جاودانگی مدرن این است که وقتی میمیری همهچیز تمام شود یا فقط چیزهایی خوبی در خاطره انسانها باقی بگذاری؛ همین.
زندینژاد با بیان اینکه «همین تعریف مدرنی که از جاودانگی، فقدان، عدم حضور در این نمایشنامه وجود داشت برایم جذاب بود» گفت: دلم میخواست به این مفاهیم در دنیای ذهنی زنی که شوهرش مرده در نمایش پرداخته شود. سعی کردم با این رویکرد به این نمایشنامه پرداخت کنم.
او با اشاره به اینکه پس از مرگ کسی دیگر واقعیت مطلق و کاملی درباره او وجود ندارد و همهچیز آمیخته با خاطرات شخصی دیگران و تخیل است، گفت: اصلا در نهایت نمیفهمیم که حقیقت واقعی چیست و اصلا وقتی دیگر چیزی نیست چقدر این حقیقت اهمیت دارد؟ اینکه آن شخص چطور زندگی کرده و چه کارهایی انجام داده است. همه اینها برای من جذاب بود.
کارگردان نمایش «اگه بمیری...» با اشاره به بُعد روانشناختی این نمایش که میتواند برای مخاطب ایرانی ملموس باشد، تصریح کرد: نکته جذاب در این زمینه برای من این بود که همه کاراکترها حتی خود زن اصلی را از دریچه ذهن زن میشناختیم؛ شمای نوعی یک شخصیت واقعی و مشغول زندگی هستید اما تعریفی که من از شما میکنم با تعریف دوست نزدیکتان از شما خیلی متفاوت است. پس وقتی از دریچه ذهن من، کاراکتر شما را بررسی کنیم بسیار داستان فرق میکند. در این نمایش هم، همه کاراکترها و حتی خود کاراکتر شخصیت اصلی از دنیای ذهنی او تعریف میشدند. برای همین در بعضی کاراکترها تناقض میبینیم. مثلا در بعضی صحنهها شخصیت «لورا دام» که به نظر میرسد همسر شخصیت اصلی زن داستان با او به زن (کاراکتر آن) خیانت کرده گاهی شبیه زنهای خیابانی است و گاهی بسیار معصوم. در تمام کاراکترها فاکتورهای متفاوت و زیادی داده میشود که به دلیل پیچیدگی ذهن کاراکتری است که آنها را روایت میکند.
زندینژاد ادامه داد: ما همیشه در نمایشها اینطور بودیم که نمایشنامهای داشتیم که کاراکترهایی داشت و آنها را از بعد روانشناسی تحلیل میکردیم. اما تعریف روانشناسانه مدرن چیز دیگری است؛ اینکه کاراکتر میتواند کنشهای مختلفی انجام دهد چون میتواند نگاههای متفاوتی نسبت به آن کاراکتر وجود داشته باشد. بنابراین کنشهای او هم میتواند متفاوت باشد. در دنیای مدرن اینطور نیست که بتوانیم بگوییم یک نفر این خصوصیات را دارد و براساس آنها دروغ نمیگوید، خیانت نمیکند یا... چنین چیزی وجود ندارد؛ چون همهچیز بهم ریخته میشود و هر شخصیتی میتواند تضادهای مختلفی داشته باشد چون قضاوتهای متفاوتی میشود. این نکته مهمی است که بدانیم اصلا دیگر خوب و بدی وجود ندارد؛ قضاوتهای متفاوتی هست که بر اساس آنها کنشهای متفاوتی وجود دارد.
زندینژاد در مورد بازخوردهایی که در اجرای قبلی نمایش «اگه بمیری...» گرفته آن را خوب ارزیابی کرد و گفت: ارتباطی که گروه ما با متن گرفته بود را تماشاگرها هم میگیرند و بازخوردها تا امروز جالب بوده است.
او همچنین با اشاره به انتخاب بازیگران نمایش «اگه بمیری» با بیان اینکه «وقتی متن را میخواندم دقیقا همین بازیگران برای این کاراکترها در ذهنم بودند» گفت: نود درصد انتخابهای اولیهام بودند و این از خوششانسی من بود که هنگام آمادهسازی و تمرین این نمایش این بازیگران مشغول کار دیگری نبودند و متن را هم دوست داشتند.
کارگردان نمایش «اگه بمیری» با اشاره به طراحی صحنه نمایش که شامل یک تخت در میان صحنه است و به انتقال مفهوم حقیقت پنهان متن کمک میکند، گفت: طراح صحنه و لباس نمایش خانم شیما میرحمیدی است؛ خوشبختانه من و شیما این ششمین کار مشترکمان است و این اتفاق مهمی است. وقتی ما به جایی رسیدیم که میتوانیم شش کار مشترک انجام دهیم یعنی به یک حرف مشترک رسیدهایم. روند کار اینطور است که متن را میخوانم و خیلی زود آن را به شیما میرسانم بخواند بعد جلسهای میگذاریم حرف میزنیم و آنچه من گفتهام را او با طراحی حرفهای و اضافه کردن ریزهکاریها آماده کرده و به من پیشنهاد میدهد و کار میکنیم.
زندینژاد با یادآوری اینکه به دلیل همین طراحی صحنه با اجرای نمایش در شهر رشت موافقت نشد، اما در تهران بدون هیچ مشکلی آن را روی صحنه بردند، گفت: در تهران به این دلیل مشکلی پیش نیامد که بازبینی زنده رفتیم؛ وقتی بازبینی زنده است تماشاگر متوجه میشود که کار ما مشکلی ندارد. همه پیشزمینههایی که در مورد زن وجود دارد، زنی که به تخت قفل شده، میخوابد و همه اینها؛ چون مفاهیم دیگری دارد به نظرم اینها را بازبینها در اجرای زنده متوجه شدند و مجوز دادند اما در فیلمی که برای اجرا به رشت فرستاده شده بود احتمالا بازبینها تنها طراحی صحنه را دیدند و متن را نخواندند.
او در بخش دیگری از صحبتهایش در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه بسیاری از نمایشهایی که با عنوان و برچسب فمنیسیتی، زنمحور یا با تکیه بر دغدغههای زنان روی صحنه میروند به دلیل سهلانگاری یا عدم شناخت، به جای واکاوی مسائل، دیدگاههای مردسالارانه و حتی ضدزن را تشدید و تقویت میکنند، گفت: اتفاقا من یکی از منتقدان این قضیه هستیم. چون معتقدم وقتی روی ضعف مانوردهی و ضعیف را ضعیف نشان دهی دیگر اصولا اتفاقی نمیافتد.
کارگردان نمایش «اگه بمیری» ادامه داد: من هرچه حرکت اعتراضی و کار انقلابی دیدم که مربوط به دفاع از زنان بوده متاسفانه آنقدر روی ضعف ایستاده که نتیجهاش را بدتر کرده است. اتفاقا همیشه اصرار دارم به آدمها بگویم چون زن هستم دوست ندارم کاری را در دفاع از حقوق زنان انجام دهم؛ نه به دلیل اینکه نخواهم از حقوق زنان دفاع کنم. بلکه به این دلیل که فکر میکنم ایستادن روی یک چیز ضعیف، آن را ضعیفتر میکند.
زندینژاد با اشاره به متن خارجی «اگه بمیری» که قصهاش پیرامون زنی میگردد که همسرش را از دست داده و حالا میخواهد حقیقت را درباره او بفهمد و با فقدانش کنار بیاید، خاطرنشان کرد: حرف این نمایش فراجنسیتی است و ربطی به زن و مرد ندارد. در دراماتورژی اولیه میخواستیم کمی آن را تغییر داده و حتی جای زن و مرد را عوض کنیم اما بعدا منصرف شدیم. چون میخواستیم روی این واقعیت بایستیم و تاکید کنیم که مساله نمایش، فقدان یکی و حضور دیگری است.
او ادامه داد: فکر میکنم این متن رگههای دفاع از حقوق زنانش کم است چون روی بحثی انسانی ایستاده است. موضوع دیگری در این نمایش پررنگتر است و موضوع خیانت لایه رویی قصه را تشکیل میدهد. بنابراین فکر کردم میشود به نمایش فراجنسیتی نگاه شود. یعنی اینطور نباشد که آدمها بیایند بگویند وای مردها خیانتکارند و ... چون مساله اصلی فقدان و بحث جاوادانگی است.
زندینژاد با تاکید بر اینکه «همانقدر که میگویم خوب نیست نگاه جنسیتی زنانه داشته باشیم از طرفی هم باید تفاوتهای زن و مرد را بپذیریم» گفت: اگر فلوریان زلر (نویسنده نمایشنامه اگه بمیری) کاراکتر زنی را انتخاب میکند تا سراغ این واکاوی برود احتمالا به خاطر وسواس فکری و مدل واکاوی این زن است. اگر برعکس بود و شخصیت مردی، همسرش را از دست داده بود مدل این وسواس و واکاوی و گشتن دنبال حقیقت احتمالا تغییر میکرد. باید این تفاوت را بپذیریم اما راه نشان دادنش نباید به سمتی برود که متنی جنسیتزده شود.