علیرضا زرگر در گفتوگو با ایلنا:
برای صداوسیما نویسنده و تشکل خصوصی مطلقا وجود خارجی ندارد/بودجه در دست افراد دیگریست اما از نویسندگان انتظار داریم سنجیده عمل کنند
صداوسیما با نویسندگان و تشکلهای خصوصی بهگونهای رفتار میکند که انگار مطلقا وجود خارجی ندارند و تمام و کمال غیرخودی هستند. نه خبری از آنها پخش میشود نه برنامهای برای تحلیل کار و عملکردشان روی آنتن میرود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، جوایز ادبی از نوع خصوصی یا دولتی در تمام این سالها مدام با حاشیه و بحث همراه بودهاند. حاشیههایی که نه فقط بر انتخاب داورها و آثار برگزیده که بعضا از همان ابتدای کار و حتی پیش از معرفی برگزیدگان اولین دوره یک جایزه خودشان را نشان میدهند. کم هم نبودهاند جوایز ادبی عمدتا خصوصی که این حواشی از یکسو و فشارهای دولتی و مالی از سوی دیگر آنها را از ادامه کار بازداشته است. این مسائل در حالی اتفاق میافتد که به نظر میرسد با حضور پررنگ دولت در عرصه ادبیات و راهاندازی جوایز ادبی با رویکردی مشخص و خاص بیش از بیش نیازمند داشتن جوایز خصوصی قوی برای معرفی ادبیات و نویسنده مستقل به جامعه هستیم. علیرضا زرگر (مدیر جایزه ادبی مهرگان) در گفتگوی پیشرو به پرسشهایی درباره چرایی حواشی پررنگتر از متن در جوایز ادبی، نقش نویسندگان برای دور کردن جوایز از حاشیه، اهمیت معرفی و قبول حوزه نقد ادبی به عنوان یک حرفه مستقل در عرصه ادبیات ایران و نقش جوایز ادبی خصوصی در معرفی و گسترش ادبیات جدی پاسخ داده است.
جوایز ادبی در کشور ما مدام و پی در پی با حاشیه روبرو میشوند. حتی از بدو تاسیس حاشیههای بروز و ظهور میکنند. علت و ریشه این حاشیههای متعدد و پررنگتر از متن جوایز ادبی را چه میدانید؟
رخدادهاى ادبى و خصوصأ فعالیت جوایز ادبى را گروه بزرگى از نویسندگان، ناشران و دوستداران ادبیات با دقت و حساسیت دنبال مىکنند. روشن است که در هر جایزه ادبى فقط دو یا سه نفر نویسنده برگزیده مىشوند و صدها نویسنده که در این جوایز برنده نشدهاند و کتاب خود را شایسته برگزیده شدن مىدانستهاند یا چند نفر از هواداران آنها به شیوه برگزارى و برگزارکنندگان جوایز اعتراض و انتقاد مىکنند. این حد از نقد جوایز طبیعى و پذیرفتنى است و در همه کشورها وجود دارد. چه بسا در جوایز بسیار معتبر جهانى هم شاهد انتقاداتى هستیم اما در ایران این حاشیهسازىها بیشتر است و گهگاه با فشارها و حرفهاى ناروایى هم توام مىشود. در این سالها شاهد بودهام که این حاشیهها به تعطیل شدن جوایز معتبرى هم انجامیده است. این گونه مسایل که گاه از نحوه عمل برگزارکنندگان جوایز ناشى مىشود و گاه به اشاره نهادهاى فرهنگى وابسته به دولت یا دیگر مجموعهها و افراد ساخته و پرداخته مىشود، با ذات ادبیات بیگانه است. فردى که شیفته ادبیات است در این مواقع در اندیشه منافع و مصالح شخصى خود نیست و نه تنها از تعطیل شدن جوایز خشنود نمىشود بلکه از زیاد شدن جایزهها استقبال مىکند نهایتأ اگر نقدى هم بر کتاب برگزیده جایزهاى دارد بهطور مشخص و با نام و نشان مىنویسد تا هم کمکى به برگزارکنندگان کرده و هم قدمى در راه اعتلاى ادبیات برداشته باشد. با در نظرگرفتن این ملاحظات است که من از تعطیل شدن هیچ جایزهاى خشنود نمىشوم و آن را به نفع فرهنگ جامعه نمىدانم.
اما براى پاسخ به پرسش شما باید بررسى کنیم که آیا جوایز ادبى تأثیرگذار و مهم هستند یا نه؟ در عرصه فرهنگ و ادب حلقههاى به هم پیوستهاى همچون نماد المپیک وجود دارد که شامل: پدیدآورندگان، مخاطبان، ناشران و کتابفروشان، مسئولان و مدیران فرهنگى، فضاى مجازى و رسانهها، و تشکلهاى مدنى برگزارکننده جوایز مىشود. به اعتقاد من؛ در این زنجیره هریک از این حلقهها با درجه تأثیرگذارى متفاوت، در نقش و جایگاه خود مهم و ضرورىاند. اگر اینگونه به موضوع نگاه کنیم، به حلقه مهم جوایز ادبى هم باید توجه شود و آسیبها، موانع و مشکلات آنها مورد نقد و بررسى قرار گیرد، چه این جوایز خصوصى و مستقل باشند و چه دولتى یا شبه دولتى.
از منظرى دیگر جایزه ادبى کاربردى دو سویه دارد، از یکسو مشوق نویسنده است و از سوی دیگر پیشنهادى از سوى چند کارشناس ادبى است به جامعه. سویه اول موضوعى روانشناختى است چون هیچ نویسندهاى کتاب چاپ نمىکند که در خانه و در خلوت خود آن را بخواند. نویسنده بىتردید به تعداد خواننده اهمیت مىدهد. اگر جایزه هم ببرد، پدیده انعکاس ثمر که مبحث مهمى در روانشناسى است در او شکل مىگیرد، تلاش و انگیزهاش دوچندان مىشود و در نوشتن تأمل و دقت بیشترى مىکند. متقابلا سطح توقع جامعه هم از او بالاتر مىرود. کاربرد سویه دوم هم معلوم است. اگر انتخاب داوران درست باشد اعتماد مردم بیشتر مى شود و نام جایزه روى جلد کتاب به فروش و توزیع بیشتر آن کمک مىکند.
صداوسیما، شهردارىها، وزارتخانههاى علوم، آموزش و پرورش، ارشاد و دیگر نهادهاى وابسته به بودجه دولت بیش از هشتاد درصد بودجه، نیروى انسانى و تبلیغات را در دست دارند و سهم عمدهاى از امکانات فرهنگ و هنر و ادبیات را به خودشان اختصاص دادهاند، آن وقت از نویسنده و هنرمند جوانمان انتظار داریم سنجیده عمل کند!
در سراسر دنیا در عرصه فرهنگ و علم و هنر و ادبیات جوایز متعددى داریم، در قرن گذشته سه چهار جایزه کار را شروع کردند و امروزه چندین هزار جایزه در سراسر دنیا فعالیت مىکنند، در کشورهاى مختلف، با زبانها و فرهنگهاى متفاوت، اگر در قرن گذشته فقط جایزه نوبل ١٩٠١، گنکور ١٩٠٣، فمینا ١٩٠۴ و پولیتزر ١٩١٧ وجود داشت امروز در هریک از کشورهاى آلمان، فرانسه و ایتالیا که جمعیتى کم وبیش معادل فارسىزبانان دارند به تنهایى چند هزار جایزه وجود دارد که بیش از نیمى از آنها جوایز ادبىاند و اتفاقأ این جوایز هر سال پررونقتر و تأثیرگذارتر از قبل برگزار شده و بر تعداد آنها نیز افزوده مىشود.
در همه سطوح و در همه ژانرها هم جایزه وجود دارد، از کلیسا و مدرسه و هنرستان و دانشگاه گرفته تا انجمنهاى محلى روستا و شهر و استان. حتى دولتها هم جایزه مىدهند اما کمترین دخالت و دخل و تصرفى در امور اجرایى و داورىها ندارند و فقط با افتخار آمفىتئاترها و تالارهایشان را در اختیار برگزارکنندگان مىگذارند و به اینکه مردم و تشکلهاى مدنى خودشان سررشته امور فرهنگى را در دست داشته باشند مباهات مىکنند. مردم هم مشارکت واقعأ بالایى در برگزارى جوایز دارند. ژانرهاى مختلف از ادبیات جدى گرفته تا عامهپسند، از پلیسى و عشقى گرفته تا علمىوتخیلى و دینى، ازبیوگرافى گرفته تا قصه و حکایت و در مقاطع مختلف سنى اعم از کودک و نوجوان تا بزرگسال در این جوایز مورد توجه قرار مىگیرند، با این همه در آنجا کسى نمىگوید که تعداد جوایزشان زیاد است، اما در کشور ما که به زحمت تعداد جوایزمان به انگشتان دو دست مىرسد عدهاى نگرانند و مدام مىپرسند: چرا تعداد جوایزمان این قدر زیاد است؟ شاید با دامن زدن به این حرف و حدیثها بدشان نمىآید این چند جایزه باقیمانده را هم که به رغم همه تنگناها و مشکلات سختجانى کرده و دوام آوردهاند؛ از سکه بیاندازند و از ادامه راه دلسرد و منصرف کنند.
شاید بخشی از این حواشی از آنجا ناشی میشود که اصولا منتقد ادبی و نقد ادبی بهعنوان حرفه مستقل در کشور به رسمیت شناخته نمیشود. خود نویسنده، داور هم میشود و یعنی وجه رسمی برای داور جایزه ادبی قائل نیستیم.
اینکه چند نویسنده در تعدادى از جایزهها که سلایق ادبى متفاوتى دارند حاضر به داورى مىشوند در جاى خود محل بحث است و مىتواند مورد سوال و نقد قرار گیرد. آنها هم حتما دلایلى براى خود دارند ولى بیشتر داوران ادبى در چند جایزه فعالیت نمىکنند. اما واقعیت این است که ما منتقد حرفهاى بسیار کم داریم و این گروه اندک نیز وقت و فرصت کافى براى پرداختن به امر داورى ادبى که کارى سخت و زمان بر است ندارند. امکانات جوایز خصوصى و مستقل هم آنچنان نیست که پاسخگوى کار حرفهاى انجام شده توسط آنان باشد. اصولا ادبیات در کشور ما جوان است و بنا به دلایلی که کم وبیش مىدانیم؛ جوایز عمومأ عمر کوتاهى دارند، مجلات نقد ادبى چندانى هم نداریم و آنها هم دچار همان مشکلات مالى جوایز خصوصى هستند، جلسات نقد و بررسى کتابها هم بیشتر به دورهمىهاى دوستانه مىماند و به تعارف مىگذرد، صداوسیما هم که فقط از منتقدان غیرحرفهاى و نزدیک به سلیقه خود استفاده مىکند و اساسا دغدغه ورود به عرصه ادبیات داستانى معاصر و دعوت ازمنتقدان مستقل و صاحبنظر را ندارد.
مى خواهم کمى از سنگینى سوال شما بکاهم و به داورانى که هم نویسندهاند و هم مترجم و هم منتقد حق بدهم. بعضى از نویسندگان ما که داورى جوایز ادبى را مىپذیرند، بسیار کتاب مىخوانند و علاوه بر مقوله ادبیات به حوزههاى دیگر چون جامعهشناسى، نشانهشناسى، فلسفه، تاریخ و هنر هم سرک مىکشند و تجربه زیسته قابل اعتنایى هم دارند. پس بدون شک توانایى داورى ادبى و حضور در چند جایگاه را توامان دارند. اگر نویسندهاى که کتاب زیاد مىخواند و با ادبیات کهن و نو فارسى و ادبیات جهان آشنا است به عرصه نقد ادبى و داورى جوایز هم وارد شود نمىتوان بر او خرده گرفت، وقتى آثار نویسندگان بزرگ دنیا را مىخوانیم از تسلط آنها به حوزههاى مختلف دانش بشرى شگفتزده مىشویم، در هرحال ما در جایزه مهرگان ادب و مهرگان علم در حد توانمان تلاش مىکنیم از داورانى با دانش و تجربه کافى و خوشنام براى امر مهم داورى ادبى و علمى دعوت کنیم و آنها هم بیشتر بر داورى جایزه مهرگان متمرکزند.
زندهیاد فتحالله بىنیاز دبیر و داور چندین دوره جایزه مهرگان ادب که از دانش، خوشنامى و شجاعت مثالزدنى برخوردار بود، فهرستى از صد کتاب مهم براى نویسندگانى که علاقه دارند به عرصه نقد ادبى وارد شوند تهیه و منتشر کرده بود. فکر مىکنم مطالعه لااقل بخشى از کتابهاى این فهرست دریچه مناسبى براى ورود نویسندگان جوان به عرصه نقد و نظر ادبى باشد. در پاسخ سوال شما باید بگویم که تعداد زیادى از نویسندگان و مترجمان و گروهى از منتقدان و شاعران را مىشناسم که علاوه بر نوشتن و سرودن آشنایى و تسلط کاملى با تاریخ، سیاست، روانشناسى، جامعهشناسى، اقتصاد و هنر دارند و بازتاب دانش و تجربه زیسته آنان را مىتوانیم در خلال آثارشان مشاهده کنیم، البته زیاد هستند نویسندگانى که با شرکت در یکى و دو کلاس داستاننویسى و بدون مطالعه کافى و حتى بدون آشنایى با ادبیات داستانى معاصر خودمان دست به نوشتن مىزنند و دستپاچه نوشتن و دیدهشدن هستند و انتظار دارند کتابهایشان پرفروش شود و جایزه ادبى هم نصیبشان شود.
یعنی این مسئله که در جوایز ادبی ما تنها عدهای محدود حضور دارند که از این جایزه به آن جایزه جابهجا میشوند را آسیبزا نمیدانید؟
اشاره کردم که در جایزه مهرگان ادب با چنین مسالهاى روبرو نبوده و نیستیم. بیش از پنجاه نفر داور در دو دهه با دبیرخانه جایزه مهرگان در دو بخش علم و ادب همکارى کردهاند. اسامى آنها بارها منتشر شده و در دسترس است. در هر حال باید بپذیریم که داورى در جوایز ادبى کار سادهاى نیست. داور باید کتاب بخواند و دلایل انتخاب خودش را براساس ارزشهاى ادبى کتابى که خوانده است، بیان کند. شنیدهام که در بعضى از جوایز ادبى این اتفاق نمىافتد. داورى ادبى لزومأ باید معطوف به اثر ادبى باشد، بدون خواندن، نظر دادن و داورى کردن بر پایه مناسبات دوستانه و محفلى و یا بنا به توصیه و اشاره مقام مافوق یک کتاب را برگزیدن، جداى آنکه با معیارهاى انسانى و آزاداندیشى سازگار نیست، به شأن و شرافت داورى ادبى نیز لطمه جبرانناپذیرى مىزند.
اینکه میگویید نویسندگان ما میتوانند به حاشیههای جوایز ادبی خاتمه بدهند یعنی چه؟
یعنی نویسندگانمان را هم باید سعه صدری برسانیم که در هرجا حضور پیدا نکنند. بسیاری از این حواشی که مطرح میشود برای این است که به نوعی دولتها مداخله زیاد در عرصه فرهنگ دارند. امروزه در کنار این چند جایزه خصوصی تعداد زیادی جایزه دولتی، شبهدولتی و خصولتی داریم. این عرصه جدیدی است که در فرهنگ ما باب شده است. در عرصه اقتصاد وقتی میگوییم خصولتی میتوانیم برایش مصداق و دلیلی پیدا کنیم چون بالاخره این عرصه دربرگیرنده منافع مالی و اقتصادی است و حالا افرادی هستند که در آن حاضر میشوند و از این عرصه بهره بگیرند. منتها در عرصه فرهنگ ما چرا چنین وضعیتی داریم. وقتی کشور ما کشور جوانی است و باید بخش خصوصی و مردم و نهادهای مدنی وارد کار شوند و مخصوصا در عرصه فرهنگ فعالیت کنند، اینجا چرا دولت خودش را به مثابه یک رقیب دربرابر نهادهای خصوصی و جوایز خصوصی میبیند. این مسئله واقعا چه توجیهی میتواند داشتنه باشد.
در گزارش نشست اقناعى داوران مهرگان به این نکته اشاره کردم و به آن اعتقاد دارم. ممکن عدهاى بخواهند با حاشیهسازى و ایجاد بىاعتمادى فضاى ادبیات داستانى را غبارآلود کنند، اما تا آنجا که مىدانم در این سالها و بخصوص با تجربه دهه هشتاد که منجر به تعطیلى چند جایزه مستقل شد. نویسندگان ما به خوبى با این شگردها آشنا شدهاند. ترویج نوعى خاص از شعر و ادبیات و ایجاد فروشهاى کاذب براى آنها و پرابهام کردن فضاى کار چند جایزه مستقل، در کنار راهاندازى پى درپى جوایز خصولتى و شبهدولتى و اعطاى نشان و جایزه، دیگر براى نویسندگان ما شناخته شده است. نویسنده علاقهمند به فرهنگ ایران و فردى که دل بسته ادبیات داستانى است، به این امور بىتوجه است، کارش را با جدیت دنبال مىکند و گوشى براى شنیدن این گونه حرفها ندارد.
سانسور دولتى و سلیقههاى متغیر بررسان همین اداره سانسور در دورههاى مختلف، کلاف سردرگمى براى نویسندگان خصوصا جوانترها ساخته است
نوشتن در شرایط امروز ایران کارى بسیار دشوار است، سانسور دولتى و سلیقههاى متغیر بررسان همین اداره سانسور در دورههاى مختلف، کلاف سردرگمى براى نویسندگان خصوصا جوانترها ساخته است، گاهى داوران مهرگان ادب از مضمونهاى تکرارى و یکنواخت در آثار نویسندگان گله مىکنند. حق هم دارند ولى من که سالها به حرف نویسندگان جوان گوش کردهام، مىگویم: انصاف بدهید وقتى توقع داریم در نوشته نویسندگانمان خلاقیت و نوآورى و گذر از مرزها و قالب هاى تجربه شده را ببینیم، هیچ فکر کردهایم که اثر چگونه و با چه ظرافتى باید نوشته شود تا امکان گذر از هزارتوى ذهن و سلیقه ممیزان ارشاد را داشته باشد. نویسندگان با شوق و امید کتاب مىنویسند و بعضى از آنها سالها به دلیل همین اعمال فشارها و سلیقهها منتظر چاپ اثرشان مىمانند.
شوربختانه در این میان عدهاى تاب نمىآورند و دقمرگ مىشوند. سرنوشت کتابهایى که بارها چاپ شدهاند و در چاپ نمىدانم چندم! فلان بررس تازه کار کشف و شهودى دیگر مىکند و مانع انتشار کتاب مىشود هم قصهاى ملالآور و تکرارى است. با این همه هنوز نویسندگان ما کار مىکنند و در میان نوشتههایشان آثار درخشانى هم وجود دارد. اینکه مىگویم نویسندگان ما توان عبور از حاشیهها را دارند، براى دل خوشى و تعارف نیست، واقعأ صبورى، مقاومت و تدبیرشان دست مریزاد دارد.
شکی نیست بخشی از حواشیها و مشکلات حوزه ادبیات و فرهنگ و هنر ناشی از همین دولتیسازی فرهنگ میشود. از آن طرف هم میبینیم عده کثیری از اهالی فرهنگ و هنر و نویسندگان اصلا جایی در فرهنگ دولتی ندارند و کنار گذاشته شدهاند. در این میان جوایز خصوصی نباید محلی باشند برای معرفی این دسته از نویسندگان تا شاید کمی از وضعیت رکود و رخوتی که ادبیات به آن دچار شده کاسته شود؟
باید بپذیریم که بخشى از کاستىها و فشارهایى که به بدنه ادبیات مستقل ایران آسیب مىزند ناشى از نادیده گرفتن سهم و خواسته نویسندگان جوان ما است. نویسندگانى که از اتفاق بسیارىشان استعدادهاى خوبى هم دارند. وقتى صداوسیما، شهردارىها، وزارتخانههاى علوم، آموزش و پرورش، ارشاد و دیگر نهادهاى وابسته به بودجه دولت بیش از هشتاد درصد بودجه، نیروى انسانى و تبلیغات را در دست دارند و سهم عمدهاى از امکانات فرهنگ و هنر و ادبیات را به خودشان اختصاص دادهاند، آن وقت از نویسنده و هنرمند جوانمان انتظار داریم سنجیده عمل کند!
فقط نگاهی به صداوسیما بیندازید تا ببینید با دهها شبکه سراسری و چندین و چند شبکه استانی یکی از پرهزینهترین سازمانهای کشور ما است ولی برخورد این دستگاه عریض و طویل و رسانه کبیر را با تشکلهای خصوصی و نویسندگان چگونه است؟ صداوسیما با نویسندگان و تشکلهای خصوصی بهگونهای رفتار میکند که انگار مطلقا وجود خارجی ندارند و تمام و کمال غیرخودی هستند. نه خبری از آنها پخش میشود نه برنامهای برای تحلیل کار و عملکردشان روی آنتن میرود. اگر هم اخیرا مد شده و مثلا برنامهای هم ضبط میشود وقتی میخواهد روی آنتن برود جلوی آن گرفته میشود.
صداوسیما با نویسندگان و تشکلهای خصوصی بهگونهای رفتار میکند که انگار مطلقا وجود خارجی ندارند و تمام و کمال غیرخودی هستند. نه خبری از آنها پخش میشود نه برنامهای برای تحلیل کار و عملکردشان روی آنتن میرود
از صداوسیما بپرسید که خروجى برنامههاى فرهنگى و ادبىاش چه بوده است، این رسانه به ظاهر کبیر با چندین شبکه سراسرى و دهها شبکه استانى با آن بودجه هنکفت ١۶۴۶ میلیارد تومانى و مراکز و موسسات وابسته و درآمدزاى دیگرى که دارد براى ادبیات داستانى معاصر چه کرده است؟ شهردارىها، وزارتخانههاى آموزش و پرورش، علوم و آموزش عالى و نهادهاى فرهنگى وابسته به بودجه دولت چه کردهاند؟
اصولا جوایز ادبی خصوصی چقدر توانستهاند در بالا آوردن ادبیات نخبهگرا و متفکر موفق عمل کنند زیرا ادبیات دمدستی و ادبیاتی که ارتباطی به وضعیت امروز جامعه ما ندارد درحال گسترش است؟
رویکرد اصلى ما در جایزه مهرگان ادب معطوف به برگزیدن آثارى است که ادبیات جدى نامیده مىشود. نگاهى به فهرست آثار برگزیده مهرگان ادب در دو دهه گذشته موید این رویکرد است. ادبیات جدى در مواردى با اقبال عمومى جامعه روبرو مىشود و به چندین چاپ مىرسد و البته کتابهایى هم دشوارخوان هستند و به کندى به چاپهاى بعد مى رسند، در هرحال من خیلى با دستهبندى ادبیات به زنانهنویسى و مردانهنویسى و نخبهگرا و عامهپسند و... موافق نیستم. خوب است در همه ژانرها و براى همه سلیقهها داستان داشته باشیم اما در جوایز ادبى، خلاقیت ادبى و ارزشهاى ادبى اثر است که باید ملاک کار باشد، انتخابهاى داوران مهرگان ادب در دو دهه گذشته بازخورد مناسبى از جامعه گرفته و عمومأ با استقبال مردم روبرو شده است.
به عنوان مثال رمان دو جلدى «چیدن باد» که در اسفند ماه سال قبل برگزیده مهرگان شد در کمتر از ده ماه به چاپ دوازدهم رسیده است، تجدیدچاپ آثار برنده جایزه مهرگان ادب در دورههاى گذشته به مراتب بیشتر هم بوده و به چاپهاى بیستم و سىام و گاهى بالاتر هم رسیده است، خب در مواقعى هم بوده که کتابى خوانش دشوارترى داشته و تجدیدچاپ کمترى شده است، همانطور که قبلا اشاره کردم انتخابهاى هر جایزه در حقیقت معرفى سلیقه و پسند چند کارشناس ادبیات است به جامعه، اگر آنها در چارچوب معیارهاى حرفهاى و با رعایت بىطرفى و انصاف داورى کنند و برگزارکنندگان جایزه نیز از دستهبندىها و ابراز علاقه کردن به دوستان خود، چشم بپوشند و از همه مهمتر جایزه استمرار داشته باشد، یقینأ در گذر زمان شناخته مى شود و مورد اعتماد مردم قرار مى گیرد.
در کل جامعه ادبى وظیفه دارد به جوایز نوپا و تازه تاسیس فرصت بدهد و کمک کند که آنها هدفى را که انتخاب کردهاند دنبال کنند. از دو حالت خارج نیست یا این جوایز به تدریج با اصلاح کردن شیوههاى کارشان و پذیرش ملاکهاى حرفهاى و با تکیه کردن به داورىهاى سنجیده و توجه به ارزشهاى ادبى اثر، موفق مىشوند و به راهشان ادامه مىدهند که جاى تشویق و خوشحالى دارد و یا به دلایلى از ادامه راه بازمىمانند. این همه هیاهو از همه طرف براى از میدان به در کردن جوایز خصوصى که از یکسو باید سختىهاى کار برگزارى جایزه را تحمل کنند و از سویى باید پاسخگوى پیشداورىها باشند، به اعتقاد من منصفانه نیست.
نکته مهم دیگر موضوع، جایگاه و گستره جوایز است، نمىتوانیم از همه انتظار داشته باشیم که موضوع مورد علاقهشان پرداختن به ادبیات جدى باشد یا از جایزهاى که در یک دانشگاه، یک مسجد یا در شهرى کوچک برگزار مىشود نمىتوان و نباید در گستره ملى انتظار داشت. سالهاست که جایزهاى قدیمى و مردمى در یک مسجد کوچک برگزار مىشود و در چارچوب هدفى که تعریف کرده موفق و اثرگذار است، یا جایزه دیگرى نوع متفاوتى از ادبیات را مورد توجه و داورى قرار مىدهد، آنجا هم تکلیف همه روشن است و جایزه در راستاى نگاه خود به وجه مهمى از ادبیات، سالهاست که به کار ادامه مىدهد و موفق است. اما از جایزهاى که خود را ملى خطاب مىکند و با صرف هزینه هنگفت باید گسترهاى از خزر تا خلیجفارس را در نظر بگیرد، نمىتوان پذیرفت که در حوضچه کوچکى غوطهور شود و ماهىهاى مورد علاقه خود را صید کند، گستره ملى نگاه و باور ملى هم مىطلبد.
این اتفاقی که امروز در جوایز ما میافتد و اشکال ایجاد میکند این است که جوایز در موارد مختلف به اصطلاح پا در کفش همدیگر میکنند. قرار نیست وقتی جایزهای میخواهد به رمان پلیسی یا طنز جایزه بدهد پا در کفش ادبیات جدی کند.
شرایط و وضعیت مالی و اقصادی جوایز ادبی خصوصی که قطعا با دوری کردن از دریافتهای دولتی چندان مطلوب هم نیست تا چه میزان در اثرگذاری و عملکرد و انتخابهای آنها تاثیر منفی گذاشته است؟
برخى این روزها استدلال مىکنند که چون بنیه مالى و اقتصادى جوایز ادبى خصوصى قوى نیست، این محدودیت برایشان مشکل ایجاد مىکند، این حرف تا حدى درست است. براى جایزه مستقل و خصوصىاى مانند جایزه مهرگان که در دو دهه فعالیت خود حتى یک ریال از دولت بودجه نگرفته و از امکانات دولتى هم هرگز استفاده نکرده است - البته به این نکته مفتخر است - ادامه کار بسیار سخت و تحمل هزینهها هرچند صرفهجویانه خارج از توان است، جایزه مهرگان چنانچه با هزار اما و اگر، از سالن فرهنگسرایى براى برگزارى مراسم نهایى جایزه استفاده کرده است اجاره تعیین شده را تمام و کمال پرداخته است، عجبا که این فرهنگسراها و تالارها همه با پول مردم و از محل بیتالمال ساخته شده و قرار بوده براى امور ادبى و هنرى در اختیار اهل فرهنگ و تشکلهاى مردمى گذاشته شود.
مردم در کمک به ساختن راه و مدرسه، مسجد و درمانگاه - به پشتوانه سنت پسندیده وقف - بسیار خوب عمل مىکنند، اما شخصا کمتر کارخانهدار و مالک شرکت و سرمایهدار و بانکدارى را مىشناسم که با علاقه به حمایت از جوایز ادبى و هنرى و علمى بپردازد
در کشور ما از یک طرف بیشتر بودجه و امکانات به ویژه در بخشهاى فرهنگ و هنر در دست دولت است و از طرف دیگر بخش خصوصى با توان مالى بالا در این عرصه نداریم. ایرانىها البته در امور و فعالیتهاى خیرخواهانه همیشه پیشقدم هستند ولى کمتر به سراغ جوایز ادبى و تشکل هاىمدنى مىروند. شاید سیاست فرهنگى بعضى از دولتها و حساسیتها به ادبیات بیتأثیر نبوده است، مردم در کمک به ساختن راه و مدرسه، مسجد و درمانگاه - به پشتوانه سنت پسندیده وقف - بسیار خوب عمل مىکنند، اما شخصا کمتر کارخانهدار و مالک شرکت و سرمایهدار و بانکدارى را مىشناسم که با علاقه به حمایت از جوایز ادبى و هنرى و علمى بپردازد. درمقابل اگر بخواهیم سیاههاى از حامیان مالى جوایز ادبى دنیا را نام ببریم در میان آنها طیف گستردهاى از مدیران مدرسهها، دانشگاهها، کلیساها، سندیکاها، ناشران، اتحادیههاى نشر کتاب، مدیران بانکها، فرماندارها، بنیادهاى فرهنگى و اجتماعى، روزنامهها و رادیو و تلویزیونها، صاحبان استودیوهاى فیلمسازى، شخصیتهاى هنرى، علمى، فرهنگى، ورزشى و حتى سیاسى وجود دارد. با این همه به جرات مىگویم که جوایز ادبى مستقل و خصوصى با وجود همه مشکلات مالى، فشارها و کمبودها تا آن حد موفق عمل کردهاند که تاثیر وجودى آنها را در رشد و اعتلاى ادبیات داستانى معاصر ایران نمىتوان انکار کرد.
عجبا که این فرهنگسراها و تالارها همه با پول مردم و از محل بیتالمال ساخته شده و قرار بوده براى امور ادبى و هنرى در اختیار اهل فرهنگ و تشکلهاى مردمى گذاشته شود