خبرگزاری کار ایران

احسان صبوحی در گفت‌وگو با ایلنا:

کنسرتِ فرهاد مهراد زندگی‌ام را تغییر داد/ شهردار آمستردام، اسپانسرم شد/ کنسرت گذاشتن در ایران آدم را پیر می‌کند

کنسرتِ فرهاد مهراد زندگی‌ام را تغییر داد/ شهردار آمستردام، اسپانسرم شد/ کنسرت گذاشتن در ایران آدم را پیر می‌کند
کد خبر : ۵۵۷۱۱۷

احسان صبوحی اعتقاد دارد: موسیقی یک روش فکر کردن است؛ قرار نیست فقط حال‌مان را دگرگون کند. متأسفانه کمتر از این زاویه به موسیقی نگاه شده و موسیقی جدی ایران اصولاً مخاطبان خود را پیدا نمی‌کند و وارد دیالوگ با جامعه نمی‌شود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، احسان صبوحی ازجمله موزیسین‌های جوان کشورمان است که مانند بسیاری از هم‌نسلانش نگاهی دیگر به موسیقی دارد و طی فعالیت‌هایش به حوزه موسیقی معاصر و مدرن به دنبال نوجویی و خلاقیتِ فردیِ کمتر تجربه شده؛ است. الهام گرفتن از فرم "شعر هایکو" ازجمله این نوجویی‌هایی است که در آثار او می‌توان مشاهد کرد. صبوحی در رشته آهنگسازی مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر فارغ‌التحصیل شده و تاکنون آلبوم‌هایی چون "هایکوها"، "مرثیه واج‌ها "، "کنسرتو برای یک بازیگر" و "افسانه شاعر یوش" از او منتشر شده است. صبوحی معتقد است؛ "حیات هنری یک اثر، به رشد همزمان هنرمند و جامعه نیازدارد."

با او پیرامون موضوعاتی چون "اجرای و ضبط اثرش با واسطه شهردار آمستردام به عنوان اسپانسر"، "نحوه‌ی تغییر مسیر هنری‌اش از موسیقی سنتی به سمت موسیقی معاصر"، "موسیقی و ارتباطش با دیگر هنرها"، "نگاه به موسیقی به‌عنوان روشی برای اندیشیدن" و برخی مسائل دیگر گفتگو کرده‌ایم.

الگویم استاد ناصر فرهنگ‌فر بود

کنسرت فرهاد مهراد مسیر زندگی‌ام را تغییر داد

احسان صبوحی درباره نحوه‌ی ورودش به عرصه موسیقی می‌گوید: به پیشنهاد یکی از اقوام که علاقه‌ام را به تنبک دید برای ادامه تحصیل به هنرستان سوره رفتم. آن روزها بزرگترین آرزویم این بود که تنبک‌نواز خوبی بشوم و الگویم مرحوم استاد ناصر فرهنگ فر بود. اما "قضا و قدر" مرا به این مسیر کشاند. دیپلم‌ام نوازندگی سنتور است و تا آهنگسازی پیش رفتم. در هنرستان همه مرا به عنوان نوازنده تنبک می‌شناختند تا اینکه خیلی اتفاقی به کنسرت مرحوم" فرهاد مهراد" رفتم و بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. به نظرم اتفاقی که مسیر زندگی‌ام را تغییر داد همان کنسرت فرهاد بود. چون از آن به بعدبه دنبال نواختن یک ساز ملودیک رفتم. کمی سنتور، تار ، سه تار و البته پیانو زدم؛ همه را در حد 7-8 جلسه رفتم. حتی ساکسیفون و ترمپت را هم امتحان کردم. همزمان با تشکیل گروه‌های مختلف مانند آرین، گروهی را تشکیل دادم و آهنگ‌های قدیمی را اجرا می‌کردیم. کمی ذوق و سلیقه را در آهنگ‌ها اعمال کردم. این کار تا جایی پیش رفت کهبرایگروه‌های مختلف کار تنظیم کردم و به دلیل علاقه‌ام به آهنگسازی تصمیم گرفتم برای داشتن دانش کافی کارشناسی ارشد را در این رشته ادامه دهم.

ایمیلی از "نیکولاس هوروات" برایم آمد که قطعاتت را در فرانسه اجرا کرده‌ام!

هایکو را با احمد شاملو شناختم

این آهنگساز همچنین درباره نحوه‌ی خلق آثارش و همچنین الهام گرفتن از شعر "هایکو" می‌گوید: برای رسیدن به پاسخ یک سؤال، اثری خلق می‌کنم. البته در دوره‌های مختلف سؤال‌هایم هم متفاوت بوده است. در یک دوره‌ای مباحث نظری منبع الهام‌ام می‌شد. مثلا درآلبوم "شهر آشوب" پرداختن به یک نظریه و تبدیلش به یک اثر موسیقی پرسشم بود. اثر "مرثیه‌ی واج ها" نیز پرسش از ادبیات ایران است. در"افسانه نیما" هم بخشی به عنوان آشنایی با شعر، و قسمتی هنر موسیقی را به مثابه یک کنش اجتماعی در نظر گرفته‌ام. در دورانی که موسیقی هایکو می‌نوشتم  شعر هایکو منبع الهام‌ام بود. هایکو را با احمد شاملو شناختم. در دوران سربازی هنگام مرخصی روی هایکو کار می‌کردم. 3هایکویی را که نوشته بودم به سایتی فرستادم که آهنگسازان پارتیتورهایشان را می‌گذارند. در یک فاصله کوتاه ایمیلی از "نیکولاس هوروات" برایم آمد که قطعاتت را در فرانسه اجرا کرده‌ام! باورم نمی‌شد. فکر کردم شوخی است. اما وقتی اجراها را شنیدم باور کردم. آن اجرا اولین جرقه را در ذهنم زد و جسارتی را که می‌توان قطعه‌ای در حد استاندارد‌های جهانی نوشت و آهنگسازی کرد به من داد.

شهردار آمستردام اسپانسر ضبط آثاری از من شد که خانم "گردا گتنز" روی آنها الکترونیک نوشته بود

وی همچنین درباره ضبط آثارش با همکاری "گردا گتنز" موسیقیدان و فیلسوف هلندی می‌گوید: این هم از اتفاقات عجیب و غریب است وقتی هایکوها را کامل کردم "نیکولاس هوروات" در بیشتر کنسرت‌هایش آنها را اجرا می‌کرد و وقتی در کارنگی هال نیویورک کنسرت داشت استاد پیانو دانشگاه "فوکین فرهوف" به من ایمیل زد که اگر ممکن است نت‌هایتان را برای تمرین به ما بدهید و در این تمرین‌ها خانم "گردا گتنز" که اجرا را دیده بود، قرار شد روی آنها الکترونیک بنویسد و شهردار آمستردام اسپانسر این کار برای ضبط در استودیو شد و اینجا نسخه ضبط شده را انتشارات ماهور منتشر کرد. آهنگسازی برای پاسخ به یک سؤال یک مسئله بسیار درونی است و فرمول از پیش تعییین شده‌ای برایش ندارم پس اکثر اوقات مجبور به آزمون و خطا هستم. در این میان آلبوم "مرثیه واج‌ها "را بسیار دوست دارم  و البته یک ترک از آن ذکر دائمم است.

موسیقی یک روش فکر کردن است

موسیقی قرار نیست فقط حال‌مان را دگرگون کند

احسان صبوحی درباره مسئله استقلال اثر از مخاطب و مسئله "هنر برای هنر" می‌گوید: قبلاً تصور می‌کردم برای ثبت اثر، این کار را انجام می‌دهم اما الان به این موضوع فکر می‌کنم که آیا مخاطب مهم است یا اثر؟ چطور می‌توان این پارادوکس را از بین برد و اثری نوشت که مخاطب هم همراه باشد و به بیان دیگر آهنگساز مجبور نباشد برای جذب مخاطب، از ایده آل خود کم کند؟ دقیقاً برای پاسخ دادن به همین پرسش است که در رسانه‌های مختلف و شبکه‌های اجتماعی مطلب می‌نویسم. آن چیزی که در موسیقی برایم مسئله مهم محسوب می‌شود کنشگر بودن آن است. موسیقی باید بتواند در جامعه اثرگذار باشد. یادمان باشد موسیقی یک روش فکر کردن است. قرار نیست فقط حال‌مان را دگرگون کند. متأسفانه کمتر از این زاویه به موسیقی نگاه شده است و موسیقی جدی ایران اصولاً مخاطبان خود را پیدا نمی‌کند و وارد دیالوگ با جامعه نمی‌شود. فکر می‌کنم موسیقی در عین جدی بودن باید بتواند با مخاطب روبه رو شود و هنر فقط برای هنر نباشد.

"افسانه شاعر یوش" خود را وامدار واگنر می‌دانم

می‌توان موسیقی و شعر را طوری که از یکدیگر پیشی نگیرد با هم پیش برد؟

وی همچنین درباره آلبوم"کنسرتو برای یک بازیگر" و مبحث رابطه بین موسیقی و هنرهای دیگر می‌گوید: دنیای هنر، آرتیست خوب نیاز دارد؛ یعنی آهنگسازی که کارگردانی بلد باشد، شعر بشناسد و تنها از یک دریچه به هنر نگاه نکند. در عصر ما ویدئوآرت دیگر فقط تخصص اهالی سینما نیست؛ موسیقیدان‌ها، نقاش‌ها و همه کسانی که از مدیوم سینما استفاده می‌کنند هم باید آن را بشناسند. ترکیب مدیا‌های مختلف با هم اتفاق جدید دنیای امروز است. به نظرم بازی کردن شکلی از ارکستراسیون است و حرکت بازیگر تابع زیرمجموعه ارکستراسیون. البته که دیالوگ خواندن از تخصص‌های آهنگساز است. در "افسانه شاعر یوش" آهنگساز در مقام کارگردان کار را پیش می‌برد. البته در این اثر خود را تا حدودی وامدار واگنر می‌دانم که خود مانیفستی به نام "موسیقی نمایش" دارد. در "افسانه شاعر یوش" پرسشم این بود که چقدر می‌توان موسیقی و شعر را با هم پیش برد؛ به گونه‌ای که هیچ یک از دیگری پیشی نگیرد. امیدوارم که توانسته باشم این مهم را در عمل اجرا کرده باشم. بعد از هیچ اجرایی در ایران، بازخوردی که انتظار داشتم و دارم اتفاق نمی‌افتد. بی‌شک حیات هنری یک کار به رشد همزمان هنرمند و جامعه بستگی دارد. متأسفانه ما در موسیقی مانند ادبیات منتقدان جدی نداریم تا آکادمیک، عاشقانه و با اطلاعات دقیق این کار را انجام دهند. فاجعه اینجاست که وقتی منتقدان جامعه با نگاه کاسب معابانه به موسیقی، تنها به نقد سلبریتی‌ها می‌پردازند دیگر از مردم  چه انتظاری می‌توان داشت!

کنسرت گذاشتن در ایران آدم را پیر می‌کند

وی درباره ارتباط موسیقی به‌غیر از شنوایی با حس‌های دیگر انسان می‌گوید: در آلبوم اولم در بخش گرافیک نوتاسیون این را تجربه کردم که موسیقی به غیر از شنوایی با حس‌های دیگر نیز ارتباط دارد. پارتیتور با حس بینایی ما سرو کار دارد به همین دلیل سبکی در موسیقی داریم به نام آی موزیک( موسیقی چشم). در این سبک موسیقی پارتیتور به مثابه تابلو نقاشی است و دیدن از شنیدن مهمتر می‌شود و این دو همدیگر را کمک می‌کنند. با نگاه امروزی‌تر می‌توان گفت پرفورمنس زبان بدن تحت تأثیر موسیقی خواهد بود. به این معنا که صدای موسیقی چیست و چقدر صدای محیط را می‌توان موسیقیایی کرد؟ یا بهتر است بگویم ما به چه صدایی موسیقی می‌گوییم؟ در "افسانه شاعر یوش" ابتدا کنسرت اجرا کردم و بعد اثر ضبط شد. دوست داشتم این سختی (برگزاری کنسرت) را به مناسبت کار جدید انجام دهم؛ اما خیلی سخت است. راستش کنسرت گذاشتن در ایران آدم را پیر می‌کند.

گفتگو: شهرزاد سبحانی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز