خبرگزاری کار ایران

گفت‌وگو با فریدون مجلسی به بهانه سالگرد کودتای ۲۸ مرداد:

کودتا را نمی‌توان پای ارتباط آیت‌الله کاشانی با آمریکا گذاشت/ با اتکا به اوباش می‌خواستند کودتا را یک قیام ملی نشان بدهند

کودتا را نمی‌توان پای ارتباط آیت‌الله کاشانی با آمریکا گذاشت/ با اتکا به اوباش می‌خواستند کودتا را یک قیام ملی نشان بدهند
کد خبر : ۵۲۴۹۴۳

مجلسی می‌گوید: دیدارهای آیت‌الله کاشانی که در اسناد جدید آمریکا به آن اشاره می‌شود را نمی‌توان در قالب دخالت آمریکا یا ارتباطات کاشانی با آمریکا گذاشت.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نزدیک به شصت‌وچهار سال از کودتای بیست‌وهشتم مرداد و سقوط دولت مصدق می‌گذرد و در تمام این سال‌ها آنچه در این روز گذشت و آنچه به منجر به وقوع این اتفاق شد؛ یکی از مهمترین بحث‌های جامعه ایرانی بوده است. اسناد تازه منتشر شده از سوی آمریکا درباره کودتای ۲۸ مرداد نیز بار دیگر گفت‌وگوها و نظرات مختلف درباره این واقعه مهم تاریخ معاصر ایران را داغ کرد. امروز دیگر شکی نیست که نام دکتر مصدق در تاریخ ایران باقی می‌ماند.

فریدون مجلسی (نویسنده، مترجم و دیپلمات سابق) که داستان «اسیر افتخار» او به نوعی گریز به جامعه و سیاست ایران در دوره دکتر مصدق و جریان ملی شدن صنعت نفت است، در گفت‌وگوی تفصیلی با ایلنا بی‌پرده و بدون تعصب به سوالاتی درباره اقدامات و عملکرد دکتر مصدق و همچنین آنچه که در بیست‌وهشتم مرداد ۱۳۳۲ گذشت، پاسخ داده است.

مشروح این گفت‌وگو را در ذیل می‌‌خوانید:

چرا احزاب سوسیالیست و ملی‌گرا دور مصدقِ لیبرالِ محافظه کار جمع شدند؟ رابطه مصدق با توده چه بوده است؟ چطور حزب توده‌ای که مدام به او فحاشی می‌کرد در سی تیر به نوعی به داد مصدق رسید؟ این رابطه چگونه دنبال شد؟

مرحوم دکتر مصدق انسانی است لیبرال که البته همین لیبرال در جاها و فضاهای مختلف تعارف مختلفی دارد. مثلا لیبرال از نظر اندیشه اقتصادی که بله دکتر مصدق لیبرال اقتصادی بود، لیبرال از نظر اندیشه سیاسی هم که مفاهمیش آنقدر قابل بسط است که نیروهای دموکرات‌تر و .. را به خود جذب کند. با این حال آنچه موجب شد دکتر مصدق بتواند در فعالیت‌های پارلمانی خودش مخصوصا در مجلس پانزدهم، توجه احزاب مختلف را به خودش جلب کند مطرح شدن ملی کردن صنعت نفت ایران بود. درست است که آن زمان تولید نفت ما چندان قابل توجه نبود و درآمد بالایی هم از این تولید نفت نسیب ما نمی‌شد، ما خودمان هم خبر نداشتیم که تولید نفت تا چه حد می‌تواند آورده اقتصادی و مالی برای کشور داشته باشد. اما به آمارها و اعداد و ارقام جهانی خرید و فروش نفت دسترسی نداشتیم، منتها همین درآمد اندک هم برای ایران مهم بود و به قول معروف برای لانه مور شبنمی طوفان است.

در کنار این عوامل جنگ جهانی دوم از دو مسیر باعث شده بود یک خشم قدیمی که ریشه در گذشته‌‌ها هم داشت در جامعه ایرانی نسبت به انگلیس‌ها تشدید شود. مردم ایران در اثر یک اشتباه تاریخی در جنگ جهانی دوم ضمن اعلام بی‌طرفی صوری از نظر واقعی طرفدار محور آلمان بودند و رضاشاه هم بیشترین قراردادها را با آلمان می‌بست. از حق هم نگذریم آلمان‌ها هم صمیمانه خدمات خودشان را در راه توسعه صنعتی و فرهنگی ایران اجرا می‌کردند و گروه‌های مردم ایران هم به سازمان‌های طرفدار آلمان‌ها پیوسته بودند. در اینجا مردم خبر نداشتند که هیتلر در کمپ‌های آلمان چه جنایاتی می‌کند و فقط از او شعارهای آریایی را می‌شنیدند و احساس غرور می‌کردند که بله ما هم مثل آلمان‌ها هستیم. همچنین شعارهای دیگری که زنده کردن تاریخ باستانی ایران و ایرانی و ناسیونالیسم را در جامعه تقویت می‌کرد هم پدید آمد و پیروزی‌های شگرف جبهه آلمان‌ها که یکباره به شوری حمله کرد و تا قفقاز هم رسید و استالینگراد و لنینگراد را محاصره کرد و گرفت نیز گرایش‌ها به سمت آلمان‌ها را در ایران شدیدتر کرد. متاسفانه در تاریخ معاصر بی‌طرفی ما همیشه با نگاهی به سمت بازنده بوده چه در جنگ جهانی اول و چه در جنگ جهانی دوم.

در نبود رضاشاه که با روش دیکتاتورمابانه خود توانسته بود سلطه‌ای بر ایران و اقوام و گروه‌های مختلف پیدا کند مردم احساس کردند حالا وقتش رسیده تا از مزایای مشروطه برخوردار شوند.

وقتی انگلیس و شوروی بعد از چندبار اولتیماتوم دادن به رضاشاه درباره همکاری با آلمان‌ها؛ ایران را اشغال کردند. کار عاقلانه‌ای که با اتکا به فروغی در این زمان اتفاق افتاد برخلاف نظرات ناسیونالیست‌های ایرانی که انتقاد می‌کنند چرا ارتش ایران در مقابل اشغالگران مقاومت نکرد بالاخره بعد از چند اشتباه استراتژیک و راهبری استعفای رضاشاه اعلام شد و ارتش هم مقاومتی نشان نداد. آن‌هایی که مدام از غیرت ایرانی صحبت می‌کنند به یاد داشته باشند که این ارتش برای مقابله با سرکشی‌های داخلی که در گوشه گوشه کشور وجود داشتند ساخته شده بود یا نهایتا برای مقاومت دربرابر کشورهای منطقه ولی واقعا برای حضور در یک جنگ جهانی و در مقابل شوری و انگلیس کاری از پیش نمی‌برد و اگر هم مقاومت می‌کرد با ایرانی ویران شده روبرو می‌شدیم و تازه باید غرامت هم می‌پرداختیم.

در نبود رضاشاه که با روش دیکتاتورمابانه خود توانسته بود سلطه‌ای بر ایران و اقوام و گروه‌های مختلف پیدا کند مردم احساس کردند حالا وقتش رسیده تا از مزایای مشروطه برخوردار شوند. واقعیت هم این است که از مشروطیت تنها یک مجلس باقیمانده بود که انتخابات مربوط به آن هم فرمایشی بود. منتها همین مردم فراموش کرده بودند که درست است ما در مشروطه پیش قدم شدیم و به پیروزی هم رسیدیم و صاحب مجلس شدیم (که با همه فرمایشی بودن ظواهر قانونی و قانون‌گذاری را رعایت می‌کرد) اما عنصر اصلی دموکراسی یعنی مردم را نداشتیم. این مردم باید به یک سطح فرهنگی می‌رسیدند که بتوانند با رای دادن در شرایط متمدنانه از دموکراسی برخوردار شوند. به دلیل پایین بودن سطح فرهنگی جامعه در بیشتر نقاط  کشور مردم تحت تاثیر خوانین خودشان بودند و خوانین هم در گوشه‌ای خودشان را سلطان تلقی می‌کردند. یعنی دموکراسی به سرعت به یک هرج و مرج قومی در روستا و مناطق قومی و در شهرها به هرج و مرج ایدئولوژیک تبدیل شده بود. ناسیونالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و ... مجالی شدن برای دعوا و در سر و کله هم زدن‌ها و حتی زد و خورد در خیابان. چنین هرج و مرج‌هایی مردم شهری ایران را و کسانی که در سیاست تاثیرگذارتر بودند را به وحشت و نگرانی انداخت. تا اینکه شوری برخلاف تعهداتی که داده بود بعد از جنگ جهانی دوم از ایران خارج نشد و حتی نیروهایش را در آذربایجان در اختیار جناحی از حرب توده (جبهه دموکراتیک آذربایجان) گذاشت و به اسم خودمختاری ایالت‌های آذربایجان را از ایران جدا کند.

ما در مشروطه پیش قدم شدیم و به پیروزی هم رسیدیم و صاحب مجلس شدیم (که با همه فرمایشی بودن ظواهر قانونی و قانون‌گذاری را رعایت می‌کرد) اما عنصر اصلی دموکراسی یعنی مردم را نداشتیم.

این اتفاق مردم ایران را تکان داد و بسیار آن‌ها را نگران کرد و یک سال بعد که به تمهیدات قوام‌السلطنه و تهدیدهای آمریکا و مراجعه ایران به سازمان ملل روس‌ها ناچار به ترک خاک ایران شدند، نظام پیشه‌وری هم فروپاشید. بعد از این ماجرا احساسات ملی ایرانیان را که نگران شده بودند را گرد هم جمع کرد و زمینه مناسبی برای تشکیل جبهه ملی فراهم شد و جبهه ملی که در انتخابات شانزدهم با ممنوعیت و محدودیت مواجه بود در دوره هفدهم با کمک همین سرلشگر زاهدی که آن زمان رئیس مجلس بود و از دید ناسیونالیست‌ها فردی خوشنام بود و از زندان انگلیس‌ها آزاد شده بود و از ملیون حمایت می‌کرد و بعدتر کودتای ۲۸ مرداد را راه انداخت؛ صحت انتخابات تائید شد و نمایندگان جبهه ملی به مجلس راه یافتند و مسئله ملی شدن نفتی که در اختیار انگلستان بود را مطرح کردند و همین طرح باعث وحدت همه ایران برای کوتاه کردن دست انگلیس از تولید نفت ایران شد.

کودتا را نمی‌توان پای ارتباط آیت‌الله کاشانی با آمریکا گذاشت/ با اتکا به اوباش می‌خواستند کودتا را یک قیام ملی نشان بدهند

اینکه می‌گویند حزب توده با مصدق مخالف بود درست است. حزب توده در اثر تلقین سران حزب که دستورات دولت شوروی را اجرا می‌کردند خواهان گرفتن مزایایی بود و با مصدق مخالفت می‌کرد. بسیاری از اعضای حزب توده هم همان زمان حامی همین دولت ملی بودند و وقتی در ۳۰ تیر حزب توده ترجیح داد از سیاست سابق خودش دست بردارد و به حمایت از نهضت ملی وارد عرصه مبارزه شود اعضای حزب درنگ نکردند. این یعنی در وجود همه آن‌ها هم احساس ملی و وطن‌پرستی وجود داشته تا به دیگران بپیوندند و وارد میدان شوند. علت چرخش نگاه حزب توده به مصدق در ۳۰ تیر هم این بود که آن زمان بالاخره مصدق  شاه را در برابر خودش قرار داد و از او خواست تا فرماندهی کل قوا به او منتقل کند. همین مسائل به نوعی نهضت ملی را در مقابل غرب قرار داد.

ملی شدن نفت هم آمریکا تا جایی با ایران همراهی کرد که امتیازات مورد درخواست مصدق بعد بین‌المللی نداشته باشد و خودشان مجبور نشوند چنین امتیازاتی را در عربستان، بحرین،کویت، ونزوئلا و مکزیک و ... هم قبول کنند. این نگرش آمریکا به منافع ملی خودش و درخواست مصدق به امتیازات بیشتری نسبت به قواعد بین‌المللی آن زمان که به سادگی تن به سازش و مذاکره نمی‌داد هم زمینه‌ساز شکست مصدق شد. در همین زمان هم حزب توده احساس می‌کند مصدق به سمت ضدغربی شدن پیش می‌رود برای تقویت سیاست‌های غرب‌ستیزانه همراه مصدق شد و از او حمایت کرد. با این حال از همان زمان حرب توده به انسجام بخشیدن سازمان نظامی حزب خودش را هم آغاز کرد و این یعنی صداقتی در کار حزب توده نبود که اگر صداقت وجود داشت یک ساختار مخفی نظامی که تنها برای هدف کودتا تشکیل می‌شد در زیرمجموعه حزب خود به وجود نمی‌آورد و بعد هم جوانان آرمان‌خواه را به کشتن نمی‌داد و مملکت دچار وضعیتی که ۲۸ مرداد را به وجود آورد نمی‌کرد.

علت چرخش نگاه حزب توده به مصدق در ۳۰ تیر هم این بود که آن زمان بالاخره مصدق  شاه را در برابر خودش قرار داد.

در همه دیدگاه‌های کلیشه‌ای کودتای ۲۸ مرداد را ناشی از خیانت‌های دولت‌های غربی می‌دانند. البته شکی نیست هم انگلیس که مصدق آن‌ها را از ایران بیرون کرده و نفت را از دستشان درآورده بود و هم امریکا که نزدیک شدن حرب توده به مصدق و تقویت آن را خطرآفرین می‌دیدند از کنار گذاشته شده مصدق خوشحال بودند.

علت نزدیک شدن دکتر مصدق به حزب توده چه بود؟

گفته می‌شود دکتر مصدق می‌خواست از حرب توده استفاده ابزاری کند و با اتکا به آن‌ها آمریکایی را بترساند و امتیاز بگیرد، ولی به نظرم میزان این ترساندن از حدی فراتر رفت و آمریکایی‌ها را نگران کرد و آن‌ها از کودتایی که در داخل ایران توسط افسران اخراجی تسفیه ارتش سازمان‌دهی شده بود حمایت کردند و به محض به نتیجه رسیدن کودتا هم قول‌هایی که به افسران داده بود را عمل کرد و ۵ میلیون دلار به خزانه ایران واریز کرد. اگر این حمایت مالی آمریکا نبود دولتی که بعد از کودتا یا رخداد ۲۸ مرداد از انجام تعهدات ماهانه و پرداخت به کارمندان خودش هم درمانده می‌شد.

دکتر مصدق می‌خواست از حرب توده استفاده ابزاری کند و با اتکا به آن‌ها آمریکایی را بترساند و امتیاز بگیرد، ولی به نظرم میزان این ترساندن از حدی فراتر رفت و آمریکایی‌ها را نگران کرد.

به هرحال اوضاع تاریخی پیچیده بود که در یک مقطع همه ایران را گردهم جمع کرد و آثار آن شکست‌های قدیمی و کینه‌ها نسبت به انگلیس و احساس حقارت ایران در برابر غربی را مرتفع کرد و اتفاقا هم اثر بسیار مهمی بر جای گذاشت. این نهضت ملی در بیداری ایران و احساس حیثیت شخصیت ایران اثر بسیار مفیدی به جای می‌گذاشت و کاش از این دریچه با روش همگانی حمایت می‌شد و ادامه پیدا می‌کرد تا گروه‌های مختلف پس از ۳۰ تیر با همان وحدتی که آن روز گرد هم آمده بودند راه را پی می‌گرفتند نه اینکه درست از فردای ۳۰ تیر گروه‌های مختلف دربرابر هم قرار بگیرند.

حزب زحمتکشان و مظفر بقایی چرا از مصدق جدا شدند و علیه او اقداماتی صورت دادند؟ یا دکتر کاشانی چرا حمایت خودش را از دکتر مصدق برداشت؟

دکتر مصدق گمان می‌کرد شعار یا مرگ یا مصدق ۳۰ تیز منحصرا در حمایت از او توسط کل مردم بوده، مرحوم کاشانی که فتوای اصلی را داده بود و حامیان خودش را به خیابان فراخوانده بود و جلوی گلوله سینه سپر کرده بودند احساس می‌کرد حالا که او به موفقیت ۳۰ تیر کمک کرده باید نقش بیشتری در دولت و اجرای روش‌های خود که زمینه‌های اسلامی داشت، داشته باشد. حزب توده هم که با صفوف منضبط کارگری، دانشجویی و ... در ۳۰ تیر حضور شاخصی یافته بود فکر می‌کرد از این پس با قدرت‌نمایی باید سهم بیشتری داشته باشند. درواقع هر سه این گروه‌ها جداگانه روش‌های خود را پی گرفتند و بلافاصله سه گروه از این اتفاقات نگران شدند، گروه اول افسران که به سرعت تصفیه بین آن‌ها شروع شد و مصدق برای اینکه بتواند فرماندهی کل قوا را که به دست آورده بود، محکم کند تعدادی از افسران و امرای ارتش را برکنار کرد و آن‌ها از همان روز توطئه کودتا را رقم زند. گروه دوم روحانیت که مشارکت جدی در جریانات داشت و به بازی گرفته نشد و نگران حضور توده‌ای‌ها هم بودند. اصولا آب روحانیت و حرب توده با هم در یک جوی نمی‌رفتند و با هم سازگار نبودند.

گروه سوم هم بازاری‌هایی بودند که برخی‌هایشان طرفدار مصدق بودند و اتفاقا هم صمیمانه با او همراه ماندند ولی گروهی کثیر از بازاری‌ها هم نگران حزب توده و از دست دادن مال و ثروت خودشان بودند و به مخالفان دکتر مصدق پیوستند. درواقع دکتر مصدق مخالفانی پیدا کرد که حامیان و شیفتگانش به هیچ وجه آن‌ مخالفان را نمی‌دیدند چون با آن‌ها در ارتباط نبودند و به دلیل سطح فرهنگی بالاتری که داشتند فقط با خودشان ارتباط داشتند و گمان می‌گردند خب همه اجتماع هم حتمامثل آن‌ها طرفدار دکتر مصدق هستند و توجهی به لایه‌های دیگر اجتماع نداشتند.

ما که آن زمان مدرسه می‌رفتیم هم به خوبی یادمان هست همه کلاس به حمایت از دکتر اوراق قرضه خریده بودیم ولی سال بعدش از اول سال تحصیلی ۱۳۳۱ بین کلاس ما در دبستان بین دو گروه  بر سر مصدق درگیری بود چه برسد در داخل اجتماع. متاسفانه همین روند در ۹ اسفند سال ۱۳۳۱ که مصدق انتظار داشت شاه ایران را ترک کند ولی او زیر قولش زد و نه تنها از ایران خارج نشد بلکه از روحانیت هم حمایت خواست و برخی از همین روحانیت و آن افسران که از روند اتفاقات آزرده بودند مانع خروج شاه از کشور شدند. از ۹ اسفند ۱۳۳۱ جدایی مصدق و شاه علنی‌تر شد و از این تاریخ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مصدق حتی یک بار هم به دیدار شاه نرفت و او را در یک انزوا قرار داده بود.

دکتر مصدق مخالفانی پیدا کرد که حامیان و شیفتگانش به هیچ وجه آن‌ مخالفان را نمی‌دیدند چون با آن‌ها در ارتباط نبودند.

شاه هم به کلی روحیه‌اش را از دست داده بود و به شدت از مصدق واهمه داشت، به طوری که وقتی ۲۲ مرداد  وقتی حکم عزل مصدق را صادر کرد بلافاصله از تهران خارج شد و ۲۵ مرداد هم وقتی به او خبر دادند مصدق ابلاغ حکم را نپذیرفته است نگران‌تر شد و از ایران به بغداد رفت. یکی دو روز بعد هم افسران که با نظامیان ارتش در کرمانشاه، مشهد، اصفهان و ... هماهنگ کرده بودند بدون اینکه نیازی به حمایت  مستقیم این شهرها باشد با تانک‌های خود ظرف چند ساعت اوضاع مملکت را به هم رختند. البته دخالت‌های خارجی هم در میان کم نبود و مثلا انگلیسی‌ها ظاهرا برای نشان دادن اینکه قیام مردم موثر بوده توسط عوامل خود وارد کار شدند ولی واقعا ۹۹ درصد این عملیات نظامی بود که اوضاع را به دست گرفته بود، آن هم عملیات نظامی محدود یعنی ۲۷ تانک ارتشی‌ها در مقابل ۴ تانکی که از خانه مصدق حفاظت می‌کرد. ۱ درصد هم کسانی بودند که برای تظاهرات برانگیخته شده بودند و عده‌ای هم به آن‌ها پیوستند ولی آن‌ها نبودند که کودتا را رقم زدند. فرماندهی کل قوا با دکتر مصدق بود و باید بپذیریم عملکردهای سیاسی، نظامی و اداری و امنیتی خودش هم در این شکست تاثیرگذار بود.

مرسوم بود ایرانی‌ها طرفدار هر گروهی باشند که هستند انتقاد از رهبری آن گروه را ممنوع اعلام می‌کنند، می‌خواهد شاه باشد یا مصدق یا هر فرد دیگری. حقیقت این است که درباره هر شخصیتی باید خدمات و خطاها با هم سنجیده شود. خدمت دکتر مصدق ایجاد آن وحدت ملی و عمومی و بخشیدن حیثیت دوباره به جامعه‌ای که شکست‌های تاریخی متعدد داشته و خطایش هم عدم ارزیابی موقعیت ایران در عرصه جهانی و اهمیت نفت در عرصه جهانی و مقداری هم وارد کردن اختلافات شخصی قاجاری و پهلوی در مسئله‌ای ملی و بزرگ بود که متاسفانه کل ملت از شکست این نهضت آسیب دیدند.

حزب توده می‌گوید به واسطه مریم فیروز؛ دختردایی مصدق و زن نورالدین کیانوری دبیر حزب توده وقوع کودتا را به مصدق اطلاع داده است با این وجود چرا مصدق برای مقابله با این واقعه منفعلانه عمل کرد؟ چه دلیلی داشت که دکتر مصدق از تمام گروه‌ها بخواهد که در روز کودتا هیچ مقاومتی نکنند و ماجرا را به دست او بسپارند؟

مقداری از این ادعاها در اثر تبلیغات بعدی حزب توده ایجاد شده است. اسناد جدید که به تازگی منتشر شده است را طرفداران خود حزب توده هم بررسی کرده‌اند، مخصوصا توسط آقای آبراهامیان، و می‌گویند چرا اسناد عملیاتی منتشر نشده است. یعنی به دنیال عملیاتی هستند که گویی معجزه‌آسا نیروهای آمریکایی حمله کرده‌اند و چگونگی آن را می‌خواهند در صورتی که چنین عملیاتی اساسا وجود خارجی نداشته است. اما اینکه به ادعای خود حزب توده آن‌ها توسط مریم فیروز به مصدق وقوع کودتا را اطلاع داده‌اند. اصلا آن‌ها از کجا متوجه شده‌اند ارتشی که تحت فرمان‌دهی دکتر مصدق است می‌خواهد اقدام به کودتا کند ولی خود مصدق به عنوان فرمانده کل قوا از چنین اتفاقی خبر نداشته باشد. این خودش نشان‌دهنده قدرتی است که حزب توده در درون ارتش داشته است و مطلع بوده که کسانی به صورت پنهانی هسته‌ای را تشکیل داده‌اند و بر علیه دکتر مصدق فعالیت می‌کند، ولی عجالتا چون بقای مصدق را به نفع خودش می‌دانست حالا خبری هم به او می‌دهد که کودتایی هم برنامه‌ریزی شده است.

در مورد این اسناد نکته‌ای که آقای آبراهامیان راحت از کنار آن گذشته این است که در شورای امنیت ملی آمریکا دو نشانه از وحدت آن‌ها از حزب توده ایران گواهی دارد. اول اینکه می‌گویند حزب توده می‌خواهد دکتر مصدق را در وضعیتی مشابه ادوارد بنش رئیس‌جمهور وقت چک‌واسلواکی قرار بدهد؛ فردی که اتفاقا بسیار هم طرفدار نهضت دکتر مصدق بود و صحبت‌هایی هم درحمایت از مصدق کرده بود. منتها همین ادوارد بنش آزادی‌هایی را به حزب کمونیست چک‌واسلواکی داده بود و این حزب هم که از او حمایت می‌کرد یک روز نهایتا کودتا کرده و خودش جانشین او شد. آمریکایی‌ها با مقایسه مصدق و ادوارد بنش نگران این هستند که حرب توده می‌خواهد با حمایت از مصدق کم‌کم جای او را در اداره کشور بگیرد. نکته دوم هم اینکه در همین اسناد می‌گویند آیزنهاور در جلسه شورای امنیت ملی آمریکا بیان می‌کند اگر حزب توده بتواند با کودتایی قدرت را در دست بگیرد برنامه شما چیست؟ این برنامه که در انگلیسی به اصطلاح b plan نام دارد یعنی برنامه جایگزینی که اگر برنامه ابتدایی محقق نشد آن برنامه اجرا شود. برنامه b plan را توضیح می‌دهند که برنامه‌شان ایجاد یک خط مقاومت در سلسله کوهای زاگرس است و اینکه به مرکزیت کرمانشاه یک دولت جدید تشکیل شود و از ایلات بختیاری و قشقایی کمک می‌گیرم.

اصلا آن‌ها از کجا متوجه شده‌اند ارتشی که تحت فرمان‌دهی دکتر مصدق است می‌خواهد اقدام به کودتا کند ولی خود مصدق به عنوان فرمانده کل قوا از چنین اتفاقی خبر نداشته باشد.

حتی با قشقایی‌ها هم ارتباط گرفته بودند و آن‌ها از دکتر مصدق حمایت کرده بودند ولی تاکید داشتند اگر روزی حزب توده بخواهد در امور دخالت کند در ایجاد چنین خط دفاعی با آمریکا همراهی می‌کنند. یعنی تا این مرحله آن‌ها پیش رفته بودند و از پیش‌روی حزب توده در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی ایران نگران بودند. آن وقت همین حزب توده می‌گوید به دکتر مصدق وقوع کودتا را اطلاع داده بوده است.

کودتا را نمی‌توان پای ارتباط آیت‌الله کاشانی با آمریکا گذاشت/ با اتکا به اوباش می‌خواستند کودتا را یک قیام ملی نشان بدهند

اولا که من شخصا ۲۵ مرداد را کودتا نمی‌دانم و اگر هم کودتا بوده بسیار خفیف بوده است. کدام کودتا است که برای طرف مقابل حکم را درب منزلش ببرند، حالا چه ۲ بعد از ظهر باشد و چه ۱۱ شب. چنین اتفاقی تنها نشان‌دهنده این است که آن‌ها با توجه به روند و تهدیدهای قبلی مصدق بر استعفا و استعفای سال گذشته او که منجر به ۳۰ تیر شد فکر می‌کردند مصدق اصلا تمایل دارد از بار مسئولیت نخست‌وزیری رها شود و استعفا را خواهد پذیرفت. اگر می‌خواستند کودتا کنند، کودتا با آتش و گلوله و تانک همراه است که همچین اتفاقی در ۲۵ مرداد نیفتاد و تنها حکم برکناری را به دکتر مصدق ابلاغ کردند و او هم رسید دریافت را امضا کرد و بعد که نصیری در حال برگشن بود در حیاط پیشمان شد و دستور داد او را دستگیر کنند و به بازداشتگاه ببرند.

نظامی‌ها خودشان را مجبور کرده بودند این کودتا را هرچه زودتر انجام بدهند. علت این عجله هم خطای آن‌ها در به قتل رساندن فشارطوس و دستگیر شدن عده‌ای از افسران بود که از قبل شائبه کودتا از سوی آن‌ها وجود داشت.

عملا این یک اتفاق ناشیانه اداری بود که توسط نظامی‌ها اتفاق افتاد، آن هم با تصورات قبلی. منتها یک نکته در این بین مهم است که نظامی‌ها خودشان را مجبور کرده بودند این کودتا را هرچه زودتر انجام بدهند. علت این عجله هم خطای آن‌ها در به قتل رساندن افشارطوس و دستگیر شدن عده‌ای از افسران بود که از قبل شائبه کودتا از سوی آن‌ها وجود داشت و هیچ ابایی هم از مشخص شدن تصمیم خود نداشتند. بعدتر که مصدق مجلس را منحل کرد آن‌ها دیگر نیازی به استفاده از کلمه کودتا ندیدند و گفتند خود شاه می‌تواند تغییراتی در دولت به وجود آورد که صحت آن زمینه اختلاف میان جبهه ملی هم شد. این افسران ۹ اسفند دستگیر شده بودند و دست‌کم قبل از افشار‌طوس یک قتل دیگر هم رقم زده بودند و با این قتل‌ها در آستانه اعدام قرار داشتند. یعنی یک محرک دیگر جنایی هم موجب می‌شد این افسران هرچه زودتر با یک کودتا یک سرپوشی بر قضیه کشتن افشار‌طوس گذاشتند و دیگر اجازه داده نشد نامی از این افسران یا سرنوشت سرلشگر مزین و دیگران در روزنامه‌ها و جراید آورده شود که ماجرا پیگیری شود و به دوره‌ دستگیری و بزن و ببند و جزیره خارک و تبعید به خصوص علیه حزب توده رسیدیم. قتل‌های حزب توده توسط خسرو روزبه و لو رفتن سازمان نظامی حرب توده نشان داد این خطر جدی‌تر از آنچه فکرش می‌شد بوده است.

شما نتیجه‌گیری‌هایی اسناد جدیدی که درباره کودتای ۲۸ مرداد از سوی خود آمریکا منتشر شده و مخصوصا صحبت‌هایی که درباره آیت‌الله کاشانی می‌کند را چه طور می‌بینید؟

احتمالا همه اسناد منتشر نشده است منتها اگر برخی می‌گویند اسناد کامل نیست و یعنی این بخش از اسناد مطابق با میلشان نیست، پس منتظر چه سندی هستند. علاوه بر این‌ها نباید تنها به اسناد آمریکا اکتفا کرد و باید ببینم در خود ایران چه سندهایی داریم. بالاخره ما هم تعداد زیادی اسناد داخلی داریم که در اختیار دولت است و باید این اسناد هم یک بررسی و تحلیل کامل و جمعی بشوند. حتی شاهدانی که هنوز زنده هستند می‌توانند کمک کنند.

هدف آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد بخشی از هدفی بزرگتر آمریکا در دوره جنگ سرد بود و طرف مقابلش کلیت شوری بود و بنا به دلایلی ایران هم جزئی از شوری شده بود.

با این حال در همین اسنادی که به تازگی منتشر شده و حتی اسناد گذشته که در کتاب‌ها و مقالات مورد واکاوی قرار گرفته‌اند از کودتای ۲۸ مرداد با نام عملیات آژاکس (ajax project) نام برده شده است. اولا این نام اصلا در اسناد آمریکا دیده نمی‌شود و ما به نام دیگری در این اسناد برمی‌خوریم که تی‌.پی.آژاکس (tp ajax project) خوانده می‌شود. حال این تی‌.پی یعنی چه، یعنی toodeh pdrty یا همان حزب توده و آژاکس هم ماده‌ای پاک‌کننده مثل تاید و تاژ و ... در دوره ما بود و هدف آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد بخشی از هدفی بزرگتر آمریکا در دوره جنگ سرد بود و طرف مقابلش کلیت شوری بود و بنا به دلایلی ایران هم جزئی از شوری شده بود. ممکن است حرب توده نهایتا خطر چندانی هم به دلیل بعد توانایی‌ها و .. نداشته ولی در نظر آمریکایی‌ها که حامی زاهدی شدند این حزب یک خطر بود و همین مهم است که آن‌ها چه تصوری از حزب توده داشتند و چه چیزی در ذهشنان گذشته که نام عملیات خود را tp ajax project می‌گذارند.

بعد بخش بسیار زیادی از این اسناد گزارش‌‌های عادی دیپلماتیک یا نهایتا گزارش‌های به اصطلاح امنیتی مامور ‌CIA است. درواقع بسیاری از این اسناد گزارش‌های خیلی معمولی هستند که گزارش‌دهنده نوشته فلان مورد به نظر ما چنین می‌شود یا فلان تغییرات ممکن است اتفاق بیفتد. من طرفدار آقای کاشانی نیستم ولی با دید بی‌طرفانه به موضوع و این اسناد نگاه می‌کنم. با دید بی‌طرف وقتی می‌خوانی فلان سفیر یا شخص خارجی با کاشانی مشورت کرده و او از دکتر مصدق دلخوری‌هایی داشته و این گزارش را به مجلس کشور خودش ارائه داده مثل این است که امروز هم دیپلمات‌ها ما و تمام دنیا با رئیس مجلس فلان کشور یا سفیر فلان کشور دیدار می‌کنند و به مملکت هم گزارش می‌دهند. این دیدارها را نمی‌توان در قالب دخالت آمریکا یا ارتباطات کاشانی با آمریکا گذاشت. مگر رئیس مجلس ما این روزها با نمایندگانی از دیگر کشورها دیدار نمی‌کند و خبرش را نمی‌خوانیم. این بخش از اسناد اصلا مهم نیست منتها در بخشی از اسناد به کمک مالی ۵ میلیون دلاری آمریکا به زاهدی اشاره می‌شود ولی همین بخش هم جعل می‌شود. اصولا وقتی کسی می‌خواهد کودتا راه بیندازد روابط بین‌المللی ایجاد می‌کند. حتی در انقلاب ایران هم ما در پاریس روابط بین‌المللی بسیاری بزرگی را برقرار کردیم که طبیعی بود و برای اینکه یک انقلاب اتفاق بیفتد باید انجام می‌شد.

آن ۵ میلیون دلار را هم به حساب خزانه ایران واریز می‌کنند. یعنی این پرداخت هم پرداخت شخصی به آن افسران نبوده و این مبلغ به ایران به عنوان وام پرداخت شده است.

در مورد کودتای ۲۸ مرداد هم بالاخره وقتی چنین نقشه‌ای کشیده می‌شود دست‌اندرکاران با داخل هم ارتباط می‌گیرند تا مطمئن شوند اگر روی کار آمدند مورد حمایت قرار می‌گیرند یا خیر و آمریکایی‌ها هم می‌گویند اگر موفق شوید ما به شما کمک مالی خواهیم کرد و فورا هم ۵ میلیون دلار پرداخت می‌کند. بله در این حد دخالت از سوی آمریکا و تشویق کودتاگران بوده ولی کودتاگران طوری وانمود می‌کنند که گویی دخالت عملیاتی توسط آمریکا صورت گرفته در صورتی که آن ۵ میلیون دلار را هم به حساب خزانه ایران واریز می‌کنند. یعنی این پرداخت هم پرداخت شخصی به آن افسران نبوده و این مبلغ به ایران به عنوان وام پرداخت شده است.

کودتا را نمی‌توان پای ارتباط آیت‌الله کاشانی با آمریکا گذاشت/ با اتکا به اوباش می‌خواستند کودتا را یک قیام ملی نشان بدهند

در مورد آقای کاشانی هم در این اسناد آمده که جایی به او پیشنهاد داده شده که ۱۰ هزار دلار بگیر و او قبول نکرده که خب دیگر پولی از سوی کاشانی دریافت نشده است. در ثانی کاشانی چنان نفوذی روی بازار ایران داشت و بازاری‌ها در خدمتش بودند که لب تر می‌کرد ده‌ها برابر پول در اختیارش قرار می‌گرفت و نیازی به دریافت پول از آمریکا نداشته است. این اسناد اشاره مشکوکی هم به آیت‌الله بهبهانی دارد که البته نفش ایشان در عرصه سیاسی آن روز بسیار کمتر از آقای کاشانی بوده و مشخص نیست آیا بهبهانی این پول را دریافت کرده یا خیر. هرچند این ۱۰ هزار دلار هم پولی نیست که بتوان با آن جامعه‌ای را زیر و زبر کرد. از آن طرف انگلیس‌ها با توجه به اینکه با ایران رابطه سیاسی نداشته توسط عوامل خود مثل برادران رشیدیان پرداخت‌هایی داشتند تا گروهی بسیج شوند و شهر را به هم بریزند. اتفاقا هم تعدادی از افراد این گروه‌ها کسانی بودند که در ۳۰ تیر سال قبل از کودتا حضور داشتند. حضور این افراد در خیابان درست همزمان با کودتا هم تنها برای این بود که این اتفاق را یک قیام ملی نشان بدهند، نه بیشتر از آن.

کاشانی چنان نفوذی روی بازار ایران داشت و بازاری‌ها در خدمتش بودند که لب تر می‌کرد ده‌ها برابر پول در اختیارش قرار می‌گرفت و نیازی به دریافت پول از آمریکا نداشته است.

به هر حال کودتای ۲۸ مرداد یک واقعه تاریخی تلخی بود که حزب توده که به عنوان مدعی صحبت می‌کند بسیار در وقوع آن مقصر بود، سیستم نظامی که به جای اعلام خواسته‌هایش به دولت دکتر مصدق این کودتا را عملیاتی کرد مقصر بود و خود دکتر مصدق و دولتش که تا آستانه امضای قرارداد نهایی با بانک جهانی و .. هم پیش رفته بودند ولی موضوع را منتفی کردند مقصر بود. حالا عده‌ای می‌خواهند فقط گروه واحدی را مقصر اعلام کنند.

بعد هم این اتفاق، اتفاقی است که حزب توده در ۶۰ سال گذشته از خود آمریکا ان را ابزاری کرده برای احساسات غرب‌ستیزی در ایران. استفاده ابزاری از مرحوم مصدق و نهضت ملی و شکست این نهضت برای برانگیختن احساسات غربی و تدام آن خصوصا از سوی کسانی که خودشان به دامان غرب پناه برده‌اند جالب است.

بعد از گذشت این همه سال چه تاثیری از کودتای بیست‌وهشت مرداد و سیاست‌های مصدقی در کشور باقی مانده است؟ آیا می‌توان مدعی شد خاستگاه اندیشه اصلاحات فعلی که از سال ۷۶ آغاز شده در اندیشه‌های مصدقی ریشه دارد؟

نخیر اولا باید اعلام کنیم از کدام اندیشه‌های دکتر مصدق صحبت می‌کنیم. دکتر مصدق یک فرد ناسیونالیست بود متعلق به تفکر قرن نوزدهم قاجاری که مردم به درست‌کاری و صداقت و وطن‌پزستی‌اش ایمان داشتند. از ایشان توقع اقتصادن‌دانی، برنامه‌ریزی یا حتی سیاست‌مداری اداری نمی‌رفت. او عهده‌دار طرح ملی شدن صنعت نفت شد و به خوبی برای آن کار کرد که شاید بهتر بود بخش دوم کار را پس از نهایی شدن به دیگری واگذار می‌کرد. کودتای ۲۸ مرداد ۶۵ سال ملت ایران را به خودش مشغول داشته و امروز هم وقتی صحبت از مذاکره می‌شود آمریکا یعنی دشمن و دلیل هم این است که در کودتای ۱۳۳۲ شرکت کرده است. گرچه تخریب این کودتا نه به اندازه تخریب بمب اتم هیروشیما بود و نه دو میلیون کشتار و ویران کردن ویتنام و نه جنگ جهانی دوم. در تاریخ نیز ده‌‌‌ها کودتا با شدت و تاثیرگذاری بیشتر در ترکیه و پاکستان اتفاق افتاده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز