یادداشت مهرشاد کارخانی درباره یک نمایشگاه عکس؛
انسانی تنها در جهانی تکراری با اتفاقهای خستهکننده
مهرشاد کارخانی (کارگردان سینمای ایران) یادداشتی را درباره نمایشگاه عکسهای البرز ملک پور نوشت.
به گزارش ایلنا، مهرشاد کارخانی در این یادداشت که برای ایلنا ارسال شده؛ نوشته است:
وقتی اولین بار عکسهای البرز ملکپور را دیدم؛ اولین حسی که به من دست داد این بود که این تصاویر مستند انسان معاصر است. قصهای دیدنی که در پس این سایه روشنها نهفته است و او شاهد بر وضعیتی که هر پرسوناژ در قاب دوربینتش قرار میگیرد.
عکسها را برای کاملیا پزشکی، عکاس حرفهای تورنتو، فرستادم. گفت: کارهایش من را یاد هنری کارتیه میاندازد بخصوص پسری که از شیب تند کوچه با دوچرخه در حال حرکت است. به اتفاق در نمایشگاه found raising گالری پروپیلار عکس "فراسو" را فرستادیم که پذیرفته و با استقبال زیادی مواجه شد و خانم دومنیک نقاش فرانسوی از بین پنجاه اثر معروف نمایشگاه فراسوی او را انتخاب کرد.
نمایشگاه انفرادی در کافه پامنار تورنتو دومین تجربه البرز است که از زمان شروعش به گفته پوریا، مدیر پامنار، با استقبال زیادی مواجه شده. عکسها کامپوزیسیون بسیار قوی دارد. هیچ چیز اضافه اونجا نیست. مردی که در سایهروشن قرار دارد یکجورهایی مثل سایه یک مرد است اگر در کارهای کارتیه صلح و کمی طنز چاشنی انتخابهای اوست. در کارهای البرز تنهایی انسان معاصر موج میزند. خیلی اتفاقها در اطراف آن دو نفری که نشستهاند و شطرنج بازی میکنند، میگذرد اما توجه نمیکنند. عادت کردیم نبینیم.
خانمی که با چادر گلدار پیچیده به اطراف سرو صورتش میگذرد آیا طاووس است یا پرندهای دیگر یا نقش یک مار است . نمیدانی چه طرحیست اما از او چشم برنمیداری در این گونهگونی سیاه و سفید مواج. دارد دور میشود معلوم است که لحظهای دیگر اینجا نیست. دارد میرود به کارش برسد.
"حرکت" همان چیزی که" دومنیک" همان نقاش فرانسوی وقتی از او پرسیدم چرا فراسو را انتخاب کردی، گفت: حرکت وجود داره در این تصویر ساکن نیست و بار دوم که او را در نمایشگاهش دیدم؛ به من گفت یک نقاشی کشیدم با الهام از تصویر فراسو و نشانم داد.
انسان تنها در جهانی تکراری با اتفاقهای خستهکننده. ناگهان نگاهت به چشمان دختر بچهای جسور میافتد با موهایی مواج اطراف صورت ریخته شده تو را نگاه میکند و میگوید "از هیچ چیز نمیترسم".
برای البرز عکاسی هنری فراتر است. براساس احساسی که از پرسوناژ میگیرد زاویه و اندازه نما را تعییین میکند و بیشتر از احساس استفاده میکند تا تکنیک.
با موبایل عکاسی میکند و وقتی از او میپرسم با چه سختیهایی روبرو هستی: نداشتن ابزار حرفهای عدم امنیت و باتوجه به اینکه سوژههای من از قشر متوسط رو به پایین جامعه انتخاب میشوند اگر احساس کنند در مقابل لنز من قرار گرفتهاند احساس بدی میکنند و این من را آزار میدهد. عکاسی برای البرز به تصویر درآوردن چیزی شعرگونه در ذهن است و میگوید چون توان بازگویی آن را با زبان ندارم با عکس انجام میدهم. گاهی مثل مصرعی از شعر خیام یا داستانکی که در ذهنم موج میزند با عکس ثبتش میکنم و با ادیت و ویرایش به چیزی که مطلوب من است؛ میرسم.
وقتی در خیابان بدون دوربین قدم میزنم بیشتر از همه چیز مردم و روابطشون با هم است که برای من جذاب است. لحظاتی چند را با آنها به گفتگو مینشینم و بعد رهایشان میکنم درحالیکه داستانهایشان را به همراه دارم. گاهی حس میکنم سوژههایم منتظرند من بروم عکسشان را بگیرم و بروند.
از او میپرسم چه حسی داری از اینکه کارهای در تورنتو به نمایش گذاشته شده، میگوید خوشحالم که در جغرافیایی دور زندگی میکنم و چشمان رمزآلود مردمانم را میهمان لحظاتی توام با اندیشه برای مخاظبانم میکنم. عکسهای من همه بخشهایی از من هستند که تحت عنوان "من البرز ملکپور هستم"شدهاند و دوست دارم آنها نگاه و فهمیده شوند.