تکرار/ به مناسبت زادروز مرحوم پرویز کلانتری؛
بزرگان هنر مهمان تخیل مرحوم کلانتری شدند
اکرمی درباره داستانهای مرحوم پرویز کلانتری گفت: او درباره عباس کیارستمی، علیاکبر صادقی، زرینکلک، فیروز شیروانلو، مرتضی ممیز، جعفر روحبخش و ... باتوجه به روحیات آنها، دنیای پنهانشان را به صورت قصه تعریف میکرد و با تخیل شگفتانگیزی این داستانها را در کنار هم قرار داده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در ذهن همه ما از خاطرات کودکیمان از دوران تحصیل در دبستان تصاویر حکایات کتاب فارسی حک شده است. روزهایی که با لاکپشت پرنده همراه لکلکها میشدیم و به دیدار آن «زاغکی که قالب پنیری دید، به دهان برگرفت و زود پرید» میرفتیم غافل از آنکه لاکپشت طاقت حرف مردم را نیاورد و دهان باز کرد... «لعنت بر دهانی که بیموقع باز شود» و دیدیم که به چه عاقبتی افتاد. یا همراه پیرزن در کدو قل میخوردیم و میرفتیم تا به گل اومد، بهار اومد میرسیدیم.
اینها همه تصاویری است که دنیای کودکانه ما را شادتر و زیباتر میکرد و خالق این همه نقاشی که امروز برای ما به یک نوستالوژی تبدیل شده. پرویز کلانتری نقاش زنجانی است که تصویرهایش نه تنها در کتابهای درسی و داستانی ماست بلکه تابلوی "شهرایرانی از نگاه نقاش ایرانی" این هنرمند بینالمللی امروز زینتبخش دیوارهای سازمان ملل است.
پرویز کلانتری هنرمند مدرن نوگرایی ایرانی روز اول فروردین سال 1310 در زنجان متولد شد. کلانتری نه تنها نقاش، طراح و روزنامهنگار بود بلکه یک نویسنده خلاق نیز بود. این هنرمند مکتب سقاخانه در 31 اردیبهشت سال 1395 به دلیل بیماری چشم از جهان فروبست.
به مناسبت سالروز تولد این هنرمند فقید در روز اول فروردین با جمالالدین اکرمی درباره این چهره کمتر شناخته شده در ادبیات ایران گفتگو کردیم.
اکرمی با بیان اینکه پرویز کلانتری به همراه دیگر هنرمندان مکتب سقاخانه پل ارتباطی میان گذشته و امروز یعنی کلاسیزیسم و مدرنیسم بود، اظهارکرد: کلانتری و دیگر هنرمندان مکتب سقاخانه به اصالتهای بومی بسیار اهمیت میدادند نه به عنوان یک نشانه و کد تصویری بلکه به عنوان یک ماهیت تصویری به آن توجه داشتند و کل نقاشیهایشان و در واقع فرهنگی که در آثار آنها آمده برخاسته از فرهنگ بومی ماست.
او ادامه داد: کلانتری همین فرهنگ را به شدت در تصویرگریهایش به کار برده. چه تصویرگریهای کتابهای درسیمان که تقریبا همه ما از آن خاطره داریم و چه تصویریگریهای کتابهای داستانی. از تصویرگریهایش در کتاب کدو قلقله زن که در سال 43 چاپ شد تا سالهای پس از انقلاب این تاثیرپذیری از فرهنگ ایرانی دیده میشود.
این منتقد ادبی افزود: در سالهای پس از انقلاب کلانتری اگرچه فعال بود اما آنقدر این فعالیت زیاد نبود که برایش دغدغه باشد و متاسفانه به دلیل شرایطی که برایش ایجاد شد بسیاری از تصویرهایش از کتابهای درسی حذف و مدیریتهای هنری که داشت از او گرفته و بسیار دلشکسته شد از همینرو مجبور بود با اسم مستعار «ک. طالقانی» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار کند.
او ادامه داد: متاسفانه تصویرهای پرویز کلانتری در کتابها میآمد اما اسمی از او ذکر نمیشد و این ظلمی بود که در حق او میشد چراکه کلانتری هنرمندی با اصالت ایرانی بود و برای کودکان کار میکرد. خودش حس میکرد بین او و نسل بعد از او یک گسست تاریخی ایجاد شده اما به هر حال بسیاری از تصویرهایی که در کتابهای درسیمان شاهد بودیم حاصل تلاشهای اوست.
وابستگی کلانتری به آیینهای بومی در تصویرگریهایش به شدت دیده میشود همان فضای خانههای قدیمی، حمامهای مردانه که با لنگ مشخص میشد، جلو اسبی و پشتی و کناره، کودکانی که به دنبال هم بازی میکنند که نشان از زندگی و فضای روستانشینی است
اکرمی با بیان اینکه کلانتری سالها در میان عشایر زندگی کرد، ادامه داد: فرهنگ عشایر به دلیل این همزیستی در آثار کلانتری دیده میشد و این به دلیل روحیه شخصی این هنرمند بود چراکه او فردی آیندهنگر، مثبتاندیش و بخشنده بود و هیچگاه خود بزرگبینی نداشت و رفتارش برخاسته از رفتار یک فرد مهمانپذیر ایرانی بود.
او با تاکید براینکه چهره کلانتری را در قصههایش میبینید، گفت: 4 کتاب با عنوان «ولی افتاد مشکلها»، «نیچه نه، بگو مش اسماعیل»، «مرگ پایان کبوتر نیست» و «چهار روایت از سال نویی که بر نیما گذشت یا نگذشت» از مجموعه داستانهای پرویز کلانتری است. «خودش میگوید: وقتی مینویسم قلبم تندتر میزند» نقاشی را تجربهای قرار داد برای قصههایش و از فضای چهل تکهای که در نقاشیهایش استفاده میکرد به سادگی و زیبایی تمام در قصههایش نشان داد.
کلانتری مدتها با هوشنگ گلشیری کار کرد و ساعتها درباره قصهنویسی با هم صحبت میکردند. او حافظه عجیبی داشت و مانند وزیریمقدم خاطرات بسیار دورش را به راحتی به یاد میآورد
او با بیان اینکه کلانتری به شدت به داستاننویسی علاقهداشت، گفت: مدتها در کلاسها و کارگاههای قصهنویسی آثارش را میخواند و همه از این همه تخیل سیالی که او داشت، متعجب میشدند. در آثار مکتوب کلانتری کلاژ زیبا و بینظیری را میبینیم اما افسوس که همیشه داستانهایش در سایه نقاشیهایش قرار گرفت. او درباره همه هنرمندان هم عصر خود داستان نوشته است در کتاب «نیچه نه، بگو مش اسماعیل» درباره 32 هنرمند قصههای تخیلی که با ماهیت آنها همخوان است نوشته.
اکرمی تاکید کرد: کلانتری درباره عباس کیارستمی، علیاکبر صادقی، زرینکلک، فیروز شیروانلو، مرتضی ممیز، جعفر روحبخش و ... باتوجه به روحیات آنها، دنیای پنهانشان را به صورت قصه تعریف میکرد و با تخیل شگفتانگیزی این داستانها را در کنار هم قرار داده است البته در همین کتاب «نیچه نه، بگو مش اسماعیل» ردپای گلشیری نیز دیده میشود اما مهم این است که کلانتری به آنها ماهیت داده است و معتقدم آثار مکتوب کلانتری تاریخ هنر تجسمی مدرن است.
او ادامه داد: او در آثارش درباره دیگر هنرمندان فقط به ارائه آماری درباره آثار آنها نپرداخت بلکه از ممیز و مجسمه ونوس که کار پایاننامه آقای ممیز بود شروع کرد و آن را با روحیات ممیز و روزی که فیروزه از دنیا میرود و ممیز تنها میشود، پیوند میدهد و داستانهای عجیبی را در این رابطه کشف میکند که بسیاری از آنها تخیلی است اما با روحیات هنرمند جور درمیآید.
اکرمی تاکید کرد: در فضای هنری منتقدان هنرمند را برجسته میکنند یک هنرمند با آثار متوسطش میتواند در قله قرار بگیرد و یک هنرمند با آثار شاهکارش اصلا دیده نشود و در پایین دامنه کوه پنهان بماند. منتقدان و جامعه منتقد هنری باید هنرمند را کشف کند و به نظرمن مرحوم کلانتری در حوزه ادبیات کشف نشد اگرچه هوشنگ گلشیری و پرویز دوایی در نقدهایشان به خوبی به این وجه از هنر کلانتری نیز اشاره کردهاند.
او با بیان اینکه نقدی بر آثار کلانتری نوشته است، گفت: کتاب «تو آن نبودی که شفق را خونین آفرید» نقدی است بر آثار مرحوم کلانتری و عنوان از داستانهای مرحوم کلانتری گرفته شده است. همه عناصر داستانهای مدرن از حسآمیزی، تخیل تا بهم ریختن بستر خطی در آثار او دیده میشود. او با استعارههای زیبا گمگشتگی افراد را در آثارش بخصوص «ولی افتاد مشکلها» نشان داده است.
این پژوهشگر با بیان اینکه ما در عرصه هنرهای تجسمی منتقد نداریم، گفت: در تئاتر و سینما خوشبختانه منتقدان بزرگی هستند که آثار را نقد میکنند و در ادبیات همیشه نقدهای موشکافانهای داشتیم اما در نقاشی نه اینطور نیست و ما منتقد هنری نداریم. آقای کلانتری روح آدمها را در داستانهایش با جذابیت تمام کاوید.
او خاطرنشان کرد: مرحوم کلانتری ادبیات را به خوبی میشناخت و در جریان ادبیات روز نیز بود او نه تنها فروتن و بخشنده بلکه بسیار مردمی بود و داستانهایش نشان میدهد که چگونه با انسانهای اطرافش برخورد داشته او همیشه در دنیای کودکی خود باقی و خالص ماند بدون اینکه سیاستهای بزرگسالانه را در روابط اجتماعی خود دخالت دهد.
فضای مینیمال او چه در نقاشی و چه در داستانهایش کاملا برگرفته از نشانههای کودکیاش است
اکرمی درباره جمعآوری آثار مکتوب کلانتری گفت: آثار زیادی باقی مانده که آنها را دستهبندی کردم و با نشر عامه و آقای آموزگار صحبت شده تا نوشتههایش را در مجموعههای جداگانهای منتشر کنیم چراکه او نسبت به هیچیک از اطرافیانش بیتفاوت نبود و درباره بسیاری از آنها ازجمله سهراب سپهری، فروغ فرخزاد ردپایشان در آثار کلانتری دیده میشود.