حسین تهرانی در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد؛
فقط انسانهای متفاوت قادرند تأثیرگذار باشند
اگر منظور از «عامهپسند» این باشد که همه از خواندن آثار بکمن لذت میبرند؛ جواب مثبت است.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ بعد از «مردی به نام اوه» این روزها دو رمان دیگر از فردیک بکمن با نامهای «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» و «بریت ماری اینجا بود» با ترجمههای مختلفی به زبان فارسی برگردانده و منتشر شده است.
رمان «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» که همچون رمان «مردی به نام اوه» بکمن در سال ۲۰۱۶ پس از انتشار ماهها در لیست پرفروشترین کتابهای سال قرار داشت، روایتی از زندگی دختری هفت ساله به نام السا و مادربزرگ ۷۷ ساله او است. مادربزرگی نسبتاً عجیب و متفاوت که مثلاً با تفنگ پینتبال و از روی بالکن خانه به مردم غریبه در خیابان شلیک میکند و البته مدام در تلاش است رضایت نوهاش را از دست ندهد. از نگاه منتقدان ادبی این رمان را روایتگر داستانی پر از عشق و امید و بخشش و تلاش بکمن برای پذیرش تفاوتها محسوب میشود.
به همین بهانه گفتوگویی داشتیم با حسین تهرانی (مترجم) که دو اثر «مردی به نام اوه» و » مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» از بکمن با ترجمه او نیز در دسترس علاقهمندان قرار دارد و از او درباره شخصیتهای داستان بکمن و علت توجه کتابخوانها به داستانهای او پرسیدهایم.
مشروح این گفتوگو را در ذیل میخوانید:
ادبیات سوئد در سالهای اخیر با حضر داستانهایی مثل «پیرمرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد»، یا دیگر کتابهای یوناس یوناسن و اینگل مان سوندبرگ در بین کتابخوانهای ایرانی جا بازکرده بود. این شک یا سوال برایتان قبل از شروع به ترجمه داستانهای بکمن ،مطرح نشد که سرنوشت ترجمه شما از این داستانها چه میشود؟ اساسا تصور چنین استقبالی از این آثار در ایران را داشتید؟
بله، قبل از شروع ترجمه مطمئن بودم که کار با استقبال بسیار خوبی مواجه خواهد شد. در ضمن احتمال میدادم که این اثر توجه سایر همکاران و دوستان را هم جلب کند. از قدیمالایام در روی همین پاشنه چرخیده و تا زمانی که قانون کپی رایت در کشورمان جزء ملزومات حساب نشود، شرایط همین است که هست.
برخی معتقدند آثار فردیک بکمن در ژانر داستانهای عامهپسند قرار دارد و به همین دلیل هم چه در خارج از کشور و چه در داخل مورد استقبال عمومی قرار گرفته است. نظر شما به عنوان مترجم درباره محتوای این داستانها چیست؟ مخصوصا همین داستان «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» دستکم تا چند صفحه اول داستان حتی داستانی تین اجری یا نوجوانانه هم میتواند محسوب شود.
اگر منظور از «عامهپسند» این باشد که همه از خواندن آثار بکمن لذت میبرند؛ جواب مثبت است. ما باید از این طرز فکر فاصله بگیریم که اگر از کتابی استقبال شایانی شد، آن را بازاری و دمدستی بپنداریم، و اگر ناموفق بود، یک اثر هنری. شاید آثار این نویسنده جزء شاهکارهای ادبی محسوب نشوند، ولی قطعاً بسیار خوبند. در مورد کتاب «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» هم باید ذکر شود که گرچه شخصیت به ظاهر اصلی داستان یک دختر هفت ساله است، ولی به هیچوجه کودکانه نیست. داستان پر است از نقاط عطف غافلگیرکننده. خواننده باید با دقت و حوصله روند داستان را تعقیب کند و حوادث و اتفاقات را مثل تکههای پازل کنار هم بچیند.
داستان اول بکمن «مردی به نام اوه» تا جایی مورد توجه قرار گرفت که اشپیگل تاکید کرد اگر کسی این داستان را نخواند تقریبا هیچ کتابی نخوانده است. اقتباسی سینمایی از این داستان نیز ساخته و اکران شد که در لیست نامزدهای اسکار ۲۰۱۶ نیز دیده میشود. این توجه منتقدان و سینماگران به آثار بکمن نتیجه کدام امتیاز داستاننویسی اوست؟
البته برای اینکه حق کسی ضایع نشده باشد، باید عرض کنم که این نظر کارشناسانه در روزنامه آلمانی هامبورگر مورگنپست درج شده و نه در نشریه اشپیگل که به غلط به آن استناد میشود. در مورد دلیل استقبال بسیار زیاد از آثار بکمن هم باید بگوبم که اولاً سبک نوشتاری نویسنده بکر و ناب است، دوم اینکه موضوع داستانهایش بر پایه انسانیت و روابط زیبای انسانی استوار است.
میتوان گفت که کتاب «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» روایتگر داستانی است درباره زندگی و مرگ و همچنین یکی از مهمترین حقوق زندگی که در کتاب از آن با عنوان حق متفاوت بودن یاد شده است، به نظرتان چه چیز باعث میشود نویسندهای حتی در جامعهای مثل سوئد که از نظر توسعه اجتماعی و حقوقی رتبه بسیار خوبی در جهان دارد، به مسئله حق متفاوت بودن بپردازد. این حق متفاوت بودن آیا میتواند تفاوتهای فرهنگی مثلا مهاجران را هم شامل شود؟
انسانیت در تمام نقاط دنیا معنی کموبیش واحدی دارد. نوعدوستی، دستگیری از کسانی که حوادث روزگار آنها را از پا انداخته، مهرورزیدن و ... از خصایل بارز انسانهایی است که به نوعی متفاوتند؛ چون فقط انسانهای متفاوت قادرند تأثیرگذار باشند. تفاوتهای قومیتی و فرهنگی و عقیدتی هم باعث پویاتر شدن هر جامعهای میشوند. در مورد خود نویسنده هم باید عنوان شود که طبیعتاً همسر ایرانیاش که یک مهاجر است، با خودش تفاوت فرهنگی دارد و از قرار تأثیر مثبت خود را روی او گذاشته و دید بکمن را انسانیتر کرده است.
به تازگی رمان «بریتماری اینجا بود» نیز از این نویسنده به کتابفروشیهای ایران امده، بریت ماری شخصیتی است که در این داستان «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است» هم حضور دارد. اول اینکه اگر صلاح میدانید درباره ارتباط احتمالی این دوستان هم توضیحی بفرمایید و ثانیا آیا ترجمه این رمان و سایر رمانهای بکمن را هم در دست دارید؟
بریت- ماری، کنت، و آلف شخصیتهایی هستند که در کتاب «مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است» پرورش داده شدهاند و چه بهتر که علاقمندان به آثار بکمن ابتدا این کتاب را بخوانند. در ضمن کتاب بریت- ماری اینجا بود هم با ترجمه اینجانب طی یکی دو هفته آینده وارد بازار کتاب میشود. خوشحالم از اینکه توانستم هر سه اثر را ترجمه کنم.
اصولا این موازیکاریها در ترجمه آثار شاخص را مفید میدانید یا مضر؟ رقابت بر سر اول منتشر کردن ترجمه یک اثر ولو با کیفیت نه چندان ایدهآل چه تاثیری بر روند داستانخوانی و رمانخوانیهای ما گذاشته و میگذارد؟
این مسئله مربوط میشود به خلأ قانونیای که در مورد حق کپیرایت در کشور ما وجود دارد؛ در این مورد نه مترجمین تقصیر دارند، نه بنگاههای انتشاراتی، چون قاعدتاً از برنامههای هم مطلع نیستند. رقابت در اصل چیز خوبی است. باعث شکوفایی هر اقتصادی میشود، البته مشروط بر اینکه سالم باشد. خواننده اثر هم حق انتخاب بیشتری دارد. ولی اگر قرار باشد در این میان کیفیت فدای منافع کوتاهمدت مادی شود، در درازمدت به نفع هیچکس تمام نخواهد شد.
یکی از مهمترین دلایلی که موجب موفقیت رمانهای بکن شده، درک درست نویسنده از شخصیتهایی است که در داستانهایش خلق کرده و میکند. این باعث شده موقعیت داستانیِ پویایی خلق شود. شخصیتپردازیهای داستانهای بکمن از نظر شما چه ویژگیهایی دارد که بتوان آن را خاص خود این نویسنده دانست.
قهرمانهای داستان بکمن عمدتاً افرادی عبوس و غیردوستداشتنی هستند، ولی وقتی خواننده به مرور با شخصیت آنها آشنا میشود، درمییابد که در دل این پوستههای سخت، چه قلبهای لطیفی نهفته است.