خبرگزاری کار ایران

غلامرصا امامی درباره رابطه ادبیات، هنر با سیاست گفت:

برخی شکم را سفره سلطان ستم‌پیشه می‌کنند

غلامرضا امامی می‌گوید: تفسیر جهان کار فیلسوفان، تغییر جهان کار سیاستمداران و تعبیر جهان کار هنرمندان و ادیبان است.

غلامرضا امامی (نویسنده، مترجم و منتقد ادبی) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره ارتباط میان ادبیات، هنر و فرهنگ با سیاست گفت: هنرمند سیاسی نیست، اجتماعی است. به گمانم تفسیر جهان کار فیلسوفان است و تغییر جهان کار سیاستمداران اما تعبیر جهان کار هنرمندان و ادیبان و این بار امانت که حافظ نتوانست کشید بر دوش و اندیشه و احساس هنرمندان هر زمان و روزگار گذاشته شده است. هنرمندان در پی گوهر گمشده حقیقت به جد و جان می‌کوشند. یعنی گذر از واقعیت و آنچه که هست و آنچه که به حقیقت باید باشد؛ آرزوی آنان است. به عبارت دیگر آنکه یافت می‌‌نشود آرزویشان است.

او ادامه داد: هنرمندان ابزار گوناگونی برای انعکاس حس درونی و نگاه برونی خویش به کار می‌گیرند. در این میان نویسندگان و شاعران کارشان با کلمه است و سلاحشان قلم. تصویرگران نقش می‌آفرینند، هنرمندان موسیقی به آهنگ پناه می‌برند و اکنون به روزگار ما فیلمسازان فیلم می‌سازند. اما کلام و کلمه سلاح دیرین هنرمندان، نویسندگان و شاعران هستند و آنگاه که کار به تصویر می‌کشد با آنچه که هنر هفتم نامیده می‌شود روایتی در قالب فیلم ارائه می‌دهند.

مترجم سه قصه اومبرتو اکو در توضیح بیشتر لزوم وجود بعد اجتماعی و سیاسی در آثار ادبی و هنری نیز یادآور شد: از روزگاران گذشته هنرمندانی نامی و ماندنی شدند که با اوضاع و احوال جامعه خویش بیگانه نبودند و سر در لاک خود فرونبرده بودند و قدرت قاهر زمانه خویش نفی می‌کردند. درمیان تاریخ ادبیات ما همچنان چهره‌های بلند و نامی حکیم ابوالقاسم فردوسی، ناصرخسرو و عارف عاشق مولانا می‌درخشد. همین‌طور گوشه‌نشینی که صید دل کرد و به عشق پرداخت، یعنی حضرت حافظ. حافظ سروده سیاسی نسرود اما به زیبا‌ترین وجه باگوهر کلمات ستم روزگار خویش را نمایاند. همچون سروده‌ای زیبا که می‌گوید عقاب جور گشوده‌ست بال و پر بر همه شهر کمان گوشه‌نشینی‌ و تیر آهی نیست. در این تصویر زیبا روزگار و زندگی حافظ را درمی‌یابیم.

امامی افزود: و در روزگار معاصر نیز هنرمندانی نامی شدند و بر صحنه دل ایرانیان و تاریخ نقش بستند که از شعار گریختند و به شعور پرداختند. همچون پیشوای شعر نو نیما و دو تن از پیروان او مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو. در روزگار ما و در قرن معاصر هنرمندانی خوش درخشیدند که احساس هنری و اجتماعی خویش را به زیبا‌ترین کلام و تصویر بیان کردند.

او سپس با اشاره به نمونه‌های خارجی آثار ادبی و هنری که گذر زمان آن‌ها را از خاطره‌ها پاک نکرد، اظهار داشت: پیکاسو هنرمند بزرگی است اما تابلوی گرونیکا که فجایع فاشیسم را می‌نمایاند در یاد‌ها باقی مانده است و کبوتر صلحش. شیلی به روزگاری در زیر چکمه پینوشه دوران سختی را گذراند و هزاران تن نابود شدند و از آن‌ها نام و نشانی نیست. کودتا به تاریخ پیوست، نام پینوشه در تاریخ نماند جز به بدنامی اما «آلنده» ماند و پاپلو نرودا ماند که همچنان کار‌هایشان خوانندگان فراوانی دارد. ستم حاکمان ترکیه به تاریخ سپرده شد اما صدای هنرمندانه «ناظم حکمت» یا سروده‌هایش همچنان شنیدنی است. برانکو به تاریخ پیوست و فاشیسم به خاک سپرده شد اما کار و هنر «لورکا» در یاد‌ها باقی مانده حتی اگر از گور او نام و نشانی نیست. بیچر استو با «کلبه عمو تم» برده‌داری را در دهان برافکند و ویکتور هوگو با «بینوایان» زندگی را نمایاند.

مترجم «قصه‌ها» اثر ماندنی غسان کنفانی نویسنده شهیر فلسطینی همچنین با اشاره به آنچه که در فلسطین می‌گذرد، متذکر شد: این روز‌ها سخن از فلسطین بسیار می‌رود و آوارگی و درد مردمی محروم جهانیان را به همدردی وامی‌دارد. بازی‌های سیاسی رهبران فراموش می‌شود اما انعکاس درد و بی‌پناهی و ستم مردمان فلسطین همچنان در قصه‌های ماندنی قسان کنفانی و سروده‌های جاودانه محمود درویش برای قرن‌ها به یاد می‌ماند. بسیار خوانندگان عرب زبان ترانه‌ها خواندند اما صدای ماندنی مارسل خلیفه تالارهای کنسرت پاریس و لندن را پر از هواخواهان می‌کند. همین روز‌ها شنیده‌ام درسالن بزرگ ارکستر فیلارمونیک لندن بچه‌های فلسطین از هر گوشه و کنار شاهکارهایی آفریدند که جهانیان را به اعجاب واداشت.

مترجم «گفت‌وگوها»ی اوریانا فالانچی اضافه کرد: به گمانم هنرمند نمی‌تواند سیاسی باشد یعنی در چنبره سیاست و فرمان‌ها و ایدئولوژی سیاسی گرفتار آید. خود باید بپوید و انعکاس درونی حالات خویش و زمانه خویش را بازگوید. دست یافتن به این جایگاه و این منزلت کوشش فراوان می‌طلبد اما ازآن سو هنرمندانی هستند که انعکاسی از اجتماع در آثارشان نیست در تاریخ نقشی ندارند. تاریخ داور زبردستی است و سره را از ناسره بازمی‌نمایاند. همانطور که پروین اعتصامی سروده «من این ودیعه به دست زمانه می‌سپرم زمانه زرگر و نقاد هوشیاری بود، جدا کرد مس و روی ز کوره و تفت نگاه داشت هرجا زر عیاری بود»

او سپس گریزی هم به هنرمندان و ادیبانی زد که در کنار زمامداران و قدرتمندان قرار گرفتند و گفت: در دربار و درگاه محمود غزنوی و بر سر سفره او بسیار کسان و شاعران گرد آمدند و مجیز وی گفتند اما نام آن‌ها نماند و نهایتاً به تذکره‌ها و تاریخ ادبیات پیوستند. همچون شاعری شهید که بر نردبان چاپلوسی و تملق بالا رفت و در مدح شاه ستم‌پیشه چنین سرود: تا مائده فضل تو در کار نکردند بر پیکر آدم نفزودند شکم را یعنی سفره سلطان ستم‌پیشه ابتدا گسترده شد, آنسان که شکم را بر پیکر آدمی رقم زدند. نمی‌خواهم از ‌‌نهایت تملق در آثار شاعران و بندگان زر و زور و تزویر صحبت کنم اما از یاد نبریم گوهر کلام را نباید به بوسه بر رکاب ارباب و ارسلان بفروشد. این شعر در ‌‌نهایت پست و پایین بودن روان آدمی را می‌نمایاند.

خالق رمان «آی ابراهیم» تاکید کرد: عشق زیباست، عشق آزادی است، عشق رهایی است نه بردگی و بندگی پیوستن است و جام جهان معشوق نمونه‌ای از زیبا‌ترین حس هستی اما شاعری که از آزادی بی‌بهره است ببینید چگونه حتی در ستایش معشوق خود شعر می‌گوید. «سحر آمدم به کویت، به شکار رفته بودی، تو که سگ نبرده بودی، به چه کار رفته بودی». برای همین است که در میان انبوه شاعران زیر کار سلطان غزنوی تنها نام فردوسی باقی مانده است. فرخی یزدی که زبان بی‌پناهان و بی‌صدایان بود و دهانش در زندان قصر دوخته شد و میرزاده عشقی که در خون خود غلتید نیز از عصر مشروطه تا امروز نامشان شنیده می‌شود.

امامی در پاسخ به این سوال که با توجه به آنچه در تاریخ باقی ماند چرا عرصه قدرت و ادبیات و هنر هنوز هم اینقدر با یکدیگر اصطکاک دارند؛ گفت: ادیبان حافظان خاطره هستند و روشنگران راه و پیام‌آوران زندگی. پاسخ من در خود پرسش نهفته است دیکتاتور در دل مردمان جایی ندارد و تنها به قدرت خویش تکیه کرده است و نخستین ویژگی قدرت کوریست و کری. دیکتاتور نه می‌بیند و می‌خواهد که ببیند و بشنود. نابسامانی‌ها و ستم‌ها را هم نمی‌شنود و سخن حق نیز در گوشش نمی‌رود. از این روست که در همه تاریخ دیکتاتور‌ها به هم شبیهند و اگر از سرنوشت  دیکتاورهای پیش از خود درس و بهره می‌گرفتند که دیگر دیکتاتور نمی‌شدند.

کد خبر : ۴۴۰۵۳۵