زیادی فیلمها؛ آنها را در اکران تباه میکند
نگاهی به پروسه تولید و اکران فیلمها در کشور حکایت از آن دارد که در سینمای امروز ایران روند تولید از فیلمنامه آغاز نمیشود بلکه قبل از نوشتن فیلمنامه باید با یک پخشکننده مذاکره کرد. این موضوع را چگونه و از کدام منظر باید دید؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ در بسیاری از نقاط دنیا پیش از اینکه فیلم به مرحله ساخت برسد بازار موجود برای آن توسط پخشکننده بررسی میشود. پخشکنندهها و تهیهکنندگان همه در ذیل یک کمپانی بزرگ فعالیت میکنند و برای هدف مشترکی دست به عمل میزنند. در بسیاری موارد حتی سالن سینما متعلق به خودشان است. اما در ایران فاصلهای بین تولید و اکران وجود دارد که آسیبهای جدی ناشی از آن در روند تولید و توزیع فیلم بهجا مانده به گونهای که سینمای امروز ایران به تدریج دچار روند تولید معکوس میشود. اینکه ایده قبل از نویسنده؛ توسط توزیعکننده بررسی شود؛ جای شگفتی ندارد اما این منظر که تنها اقتصاد و فروش به کمک عوامل کلیشهای به توصیه پخش و تهیهکننده به فیلم وارد شود؛ جای تامل و بررسی دارد. در گفتگو با فرزاد موتمن (کارگردان و مدرس دانشگاه) پیامدهای این مساله را بررسی کردیم.
نگاهی به پروسه تولید و اکران فیلمها در کشور حکایت از آن دارد که در سینمای امروز ایران روند تولید از فیلمنامه آغاز نمیشود بلکه قبل از نوشتن فیلمنامه باید با یک پخشکننده مذاکره کرد، اوست که به شما میگوید چه بنویسید و چگونه بنویسید و اگر میخواهید فیلمنامه در کشوی میزتان خاک نخورد باید نظرات او را اعمال کنید. شما این جریان را چه اندازه تایید و چگونه تفسیر میکنید؟
این اتفاق در همهٔ دنیا هست. برای هر فیلم با توجه به پتانسیلهای تجاری که دارد؛ بودجه درنظر گرفته میشود. اتفاقا فکر میکنم در ایران این اتفاق به اندازه کافی نمیافتد. ما سینمای صنعتی نداریم. در اغلب موارد تهیهکننده و سرمایهگذار فیلمنامهای دارد و پیشنهاد ساختش را به ما میدهد. اما فیلمنامه فاقد پتانسیلهای تجاری است. این تشخیص غلط باعث شکست در گیشه میشود و شکست یک فیلم در گیشه تاثیر خود را بر تمام فعالان عرصه سینما میگذارد. از نظر من باید فیلمنامه قبل از کارگردان، توسط پخشکننده یا یک متخصص بازار فروش بررسی شود. درست است که فیلم یک کالای فرهنگی است اما در عین حال کاملا اقتصادی و مبتنی بر نیاز بازار است.
این نیازسنجی بازار در ایران لنگ میزند. حجم تولیدات سینمایی بسیار زیاد است. اصلا به اندازه تولید سینمایی؛ سالن سینما برای اکران نداریم. در نتیجه بسیاری فیلمها در پروسههای طولانی برای اکران میافتند و تباه میشوند. بافت سینمای ایران آماتوری است. فاصلهای که بین تولید و اکران فیلم وجود دارد کاملا گویای این موضوع است. گاهی فیلمهای خوب به خاطر اکران در زمان بد ضربه میخورند. اگر سیستم حرفهای بازارسنجی در سینمای ایران وجود داشت؛ از مرحله فیلمنامه تشخیص میداد که این فیلم در چه دورهای تولید شود بهتر است. کسی مانع نوشتن فیلمنامه شما نمیشود. شما هرچه دوست دارید بنویسید اما انتظار نداشته باشید سرمایهگذار یا پخشکننده بدون بررسی و نظارت روی آن سرمایهگذاری کند یا وقت بگذارد.
در سینمای حرفهای جهان پخشکننده، سرمایهگذار، کارگردان و فیلمنامهنویس تحت نظارت یک کمپانی بزرگ فیلم کار میکنند که باعث ایجاد همسویی و یکپارچگی در امر تولید میشود. اما در سینمای ایران سرمایهگذار و توزیعکننده اشخاصی با دیدگاههای صرفا بدوی و اقتصادی و گاها منافعی مستقل هستند. فکر میکنید این موضوع چقدر بر روند موفقیت یا شکست فیلم تاثیر دارد؟
این موضوع کاملا درست است. وقتی پخشکننده و سرمایهگذار به یک منبع وصل نیستند دیدگاهها، رویکردها و منافع مجزایی را دنبال میکنند و این موضوع باعث بیدقتی در توزیع فیلم میشود. چون پخشکننده بابت سرمایهای که برای فیلم هزینه شده؛ خود را مسئول نمیبیند و ممکن است با کوتاهی خود فیلم را نابود کند.
آیا این موضوع به معنای حاکمیت بلامنازع اقتصاد بر سینماست و آیا باید نسبت به این نوع هدفگذاری در سینما امیدوار بود یا نگران آینده سینما؟
بحث بر سر نگرانی یا امیدواری برای سینما نیست. این موضوع جزو سینماست. حاکمیت اقتصاد بر سینما چیزی نیست که امروز به وجود آمده باشد. از ۱۹۲۰ که مایر گفت: فیلم خوب فیلمی است که میفروشد، از وقتی متروگلدین مایر را ساخت؛ همین وضعیت بر سینما حاکم بود. این سیستم سینمای جهان است و معضل ما به تنهایی نیست. حاکمیت اقتصاد بر هر چیزی آسیبهای خود را بهجا میگذارد و طبعا نباید این موضوع وجود داشته باشد اما شرایط موجود این است.
در چنین پروسهای کاملا مشخص است که تولیدکننده براساس سلیقه و خواست مخاطب حاضر به مشارکت در ساخت است. آیا میتوان نام آن را نیازسنجی دانست و ابزار خاصی در دست سینماگران هست یا تنها با رجوع به آمار فروش یک فیلم برای آینده سینما و نوع فیلمهایی که باید ساخته شود؛ تصمیمگیری میشود؟
اطلاعات من در این زمینه کافی نیست. اما به نظر نمیرسد ابزار خاصی جز تجربه یا همین آمار فروشها برای نیازسنجی بازار ایران استفاده شود. شرایط پخش در ایران خیلی ساماندهی شده نیست.
یکی از تبعات نیازسنجی بدون مطالعه تولید کلیشه در سینماست. یعنی زمانی فیلم کمدی باب میشود زمان دیگری فیلمهای دختر و پسری در موضوعات عاشقانه؛ یا مردان چند زنه؛ اعتیاد؛ خیانت و دیگر موضوعات رایج در سینما. درباره این موضوع چه تحلیلی میتوان ارایه داد؟
این درست است اما من اصلا مخالف کلیشهها نیستم. مگر فیلمهای آمریکایی کلیشهای نیستند؟ مشکل ما این نیست که هرازگاهی یکی از کلیشهها بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. مشکل این است که ما این کلیشهها را خوب نمینویسیم و نتیجه آن خیلی خوب از کار در نمیآید وگرنه کلیشه خیلی هم بد نیست. کلیشه به مردم کمک میکند راحتتر فیلم را ببینند. البته صحبت ما در رابطه با فیلمهایی است که مخاطب عام دارند. من فکر نمیکنم کلیشه باعث شود فیلمهای خاص کمتر دیده شوند. فکر میکنم وقتی تماشاچی به سینما میرود و فیلم میبیند؛ میتواند عادت سینما رفتن را پیدا بکند و این باعث رونق فیلمهایی با مخاطب خاص هم شود.
در این مسیر تکلیف فیلمهایی که موضوعات انسانی یا مفاهیمی برتر از سینمای بدنه و پرمخاطب دارند؛ چیست؟ زیرا به خودی خود پروسه تولید کمتر حاضر به سرمایهگذاری در این بخش است.
بله؛ اما برای رشد سینما تجربی باید فیلمهای تجاری قدرت بگیرند. وقتی مجموعهٔ صنعت سینما در یک کشور رشد اقتصادی و رونق مخاطب داشته باشد، فیلمهایی که به نقل از شما مفاهیمی برتر از سینمای بدنه دارند نیز بهتر دیده میشوند و موفقیت بیشتری کسب میکنند. در همه جای دنیا همین است. هرقدر سینما صنعتیتر شود؛ امکان برای ساخت فیلمهای تجربی نیز افزایش مییابد. ضمن اینکه وقتی سینما در مجموع رشد میکند میل به سرمایهگذاری بیشتر میشود. وقتی میل به سرمایهگذاری افزایش پیدا کند؛ فیلمهای متفاوت شانس بیشتری برای جذب سرمایه پیدا میکنند.