کارگردان و ارشاد تعیینکننده نیستند؛ موتورسوارها حرف آخر را میزنند/ بازیگران دهه هفتادی فقط ابزار تجارت بودند
اصغر هاشمی میگوید: هر اتفاقی باید ریشه خود را داشته باشد وقتی هنوز سیطره مردسالاری در جامعه دیده میشود؛ حتی مجوز طلاق یا ورود و خروج از کشور به دست مردهاست. اگر شما فیلمی هم بسازید یکسری موتورسوار میگویند حق ندارید اکران کنید.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ برگزاری جشنواره فیلمهای ایرانی در سن فرانسیسکو و برپایی بزرگداشتی برای گوهر خیراندیش (بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون) بهانهای شد برای یک گفتگو که به حضور زن در سینما ربط پیدا کرد. اصغر هاشمی اولین کارگردانی است که گوهر خیراندیش تجربه بازیگری در فیلم او را داشته است.
مجردها؛ نگین؛ زندگی؛ گروگان؛ مهریه بیبی؛ دو همسفر؛ در آرزوی ازدواج؛ زیر بامهای شهر؛ روزهای انتظار؛ ناسپاس و عشق گمشده ازجمله آثاری هستند که هاشمی در کارنامه کاری خود آنها را ثبت کرده است.
بهنظر میرسد خانم خیراندیش برخلاف بسیاری از بازیگران زن آن زمان؛ فراز و نشیب کمتری داشته. او از بازیگران خوب تئاتر و سینماست؛ در تلویزیون هم خوب درخشیده. به نظر شما علت این ثبات چیست؟
البته من ثباتی در کارنامه ایشان نمیبینم. آیا این صحبتی که شما میکنید در سریال معمای شاه نیز صادق هست؟ یا در همه فیلمهای او دیده میشود؟ ایشان دهها فیلم بازی کردهاند که نه در فیلمنامه شخصیتپردازی درستی شده و نه در پایان رزومه خاصی برای ایشان به دنبال داشته است. به نظر من؛ ایشان فیلمهای معمولی زیادی بازی کرده است. شما نمیتوانید چند فیلم شاخص یک بازیگر را ملاک قرار دهید. میخواهم بگویم بین این همه فیلم طبعا هستند آثاری که ایشان در آنها خوب درخشیده است. مثلاً در فیلم روزهای انتظار که خود من ساختهام، بازی ایشان خوب بوده. در این فیلم خانم خیراندیش نقش یک زن روستایی را بازی کرده است. به طور کل درباره بازی بازیگران نمیتوان خیلی از ثبات حرف زد. هر بازیگری میتواند بابت شرایط اقتصادی بد، تن به بازی در آثار نه چندان خوب بدهد. مگر آقای جعفر والی بابت بازی در سریال معمای شاه عذرخواهی نکرد؟ ایشان در مطبوعات این عذرخواهی را بیان کرد. میخواهم بگویم این ثبات خیلی هم درباره کارهای هنری صادق نیست.
شاید بهتر بود میگفتم بیشتر از بازیگرانی که بعدها به بازیگران خاموش تبدیل شدند. خانم خیراندیش از سال 1368 به صورت متداول و بدون هیچ غیبتی کار کرده است. این نمیتواند نشانه ثبات باشد؟
نه، بسیاری از بازیگران گهگاه به صورت شانسی در یکسری فیلمهای برجسته بازی میکنند مثلاً دعوت آقای حاتمیکیا را بازی میکنند، پنج فیلم قبلی را که ایشان بازی کردهاند را شاید نتوان خیلی ارزشمند دانست. میتوان گفت آثاری که در آن هنرمند به هر دیلی نمیتواند بدرخشد را میتوان جزو آثار خاموش زندگی هنری آنها نامید. گرچه خانم خیراندیش همچنان بازی میکند و قطعا این امکان را دارد که آنها را در ردیف کارهای خوبش قرار دهد.
وقتی فیلمهای دهه ۶۰ را بررسی میکنید، حضور زنان را چگونه میبینید؟
اگر فیلمهای دهه ۶۰ را مرور کنیم فیلمهایی مثل ناخدا خورشید، هامون یا فیلمهای خانم تهمینه میلانی... فیلمهای متفاوتی در عرصه شناخت جایگاه زن در اجتماع هستند. در یک برههای که هم میخواستیم زن داشته باشیم و هم نمیخواستیم؛ این دو پهلو بودن خیلی بیشتر به درد خورد تا پرداخت کامل شخصیت زن در فیلمنامهها. چون شخصیتهای زن دو دسته شدند یا تبدیل شدهاند به زنهایی که میخواهند حقوق برابر با مرد داشته باشند یا جایگاه اجتماعی داشته باشند به دروغ. چون شرایط آن روزگار اجازه چنین کاری را به زنان نمیدهد. حالا یکی دو کارگردان توانستهاند با زورشان و تواناییهایشان و یا اسمشان جایگاه کاذبی برای زن درست کنند اما در جامعه ما چنین چیزی واقعیت ندارد. من فیلم نگین را ساختهام که شخصیتهای اصلیاش همه زن هستند. خانم گلچهره سجادیه نقش یک قهرمان زن را بازی میکند. میخواهم بگویم اینها با محدودیتهایی که برای زن داریم در جامعه مردسالاری مثل ما که حضور زنان همواره سوژه رسانههاست؛ کمی از چاشنی چای ریختن جلوتر آمده و کارگردانها سعی میکنند این اتفاق را در آثار خود نشان دهند. طبیعتا امروز جایگاه زن در سینما بسیار بهتر است. در آن دوره به خاطر محدودیتها و به خاطر شرایط اجتماعی خاص خود، زنان در همان حدی که در فیلمها حضور داشتند، مجاز بودند و نه بیشتر. به نظر من فیلم هامون داریوش مهرجویی فضا را کمی عوض کرد.
در دهه ۷۰ وارد یکسری قطعیت در مضامین میشویم. به عبارت دیگر کارگردان حرف مورد نظرخود را با قطعیت عنوان کرده و سپس نتیجهاش را با قاطعیت بیان میکند.
تا آنجایی که یک زن کنار یک مرد قرار دارد یک معنی را دارد وقتی که قهرمان میشود مثل فیلم دوزن یک شخصیت دیگری پیدا میکند. این برمیگردد به ساختار فیلمنامهای که طراحی میشود. ما دو نوع ملودرام داریم یکی ملودرام زنانه و یکی ملودرام مردانه. در ملودرام زنانه که بسیار هم کم است قهرمان زن است اما در جامعه مردسالار معمولاً موفق نیست که از نمونههای آن میتوان به فیلم لیلا از داریوش مهرجویی و یا همان فیلم دوزن خانم تهمینه میلانی اشاره کرد. ملودرامهای زنانهای که زنها در پایان صاحب چیزی نمیشوند.
دهه هشتاد را میتوان دهه کمدی سینمای ایران دانست. زمانی که سریالهای طنز تلویزیونی به وفور ساخته میشد و مردم دوست داشتند در سینما هم فیلمهای کمدی ببینند. شخصیتهای زن در این دوره گویی در هالهای از ابهام به سر میبرند.
دقیقا. ابزار کار بودهاند مثل بازیگران مرد و واقعاً فرق نمیکند. بازیگران معمولاً ابزار هستند. یکسری صدایشان را تغییر میدهند، یکسری چهرهشان را تغییر میدهند، یکسری فیزیکشان را به فرم خاصی در میآورند بعد نوع دیالوگگوییهایشان را عوض میکنند و تبدیل میشوند به شخصیت تازهای که جامعه دوست دارد. آنجا هم زن وسیلهای است برای خنداندن یا باید چاق باشد یا باید کوتاه باشد یا لاغر باشد یا آشفتهحال باشد تا بتواند به هرحال بخنداند. وقتی بحث گیشه پیش میآید شرایط وادارتان میکند چیزهایی را بسازید که مردم دوست داشته باشند و به آن مجوز بدهند به تبع سراغ آنها میروند. مگر ما چند فیلمساز متفکر داریم؟ کارگردانها میخواهند فیلم بسازند که زندگی کنند. چاره دیگری ندارند. یک زمان فیلم کمدی میفروشد همه میروند سراغ کمدی؛ یک زمان فیلم جنگی میفروشد به تبع همه سراغ فیلم جنگی میروند. به همین سادگی.
امروز در بهبوهه سینمای اجتماعی قرار داریم. شاید امروز از شخصیت زن بیشتر به عنوان موضوع و پیرنگ اصلی فیلم استفاده میشود که در برخی فیلمها بسیار پررنگتر از شخصیت مردها هم هست. آیا پرداختها و تعریفهایی که از شخصیتهای زن در این دوره انجام میشود به آن معنا پرمغز و صاحب معناست؛ یا یک نگاه سطحی در عمق این مضامین وجود دارد؟
نه، به خاطر اینکه شرایط جامعه مدام در حال تغییر است، تعداد زنها در جامعه بیشتر شده است، پستهای اجرایی آنها بیشتر شده است، تحصیلاتشان بیشتر شده است، حتی در صف دانشگاه تعداد قبولیهای دختران ما بیشتر است. این گسترش؛ این جای گرفتن و این سروصدا ایجاد کردن باعث حضور بیشتر زن شده گرچه هنوز اجازه استادیوم رفتن را به او نمیدهند و محدودیتهای مختلف دیگری که باعث میشود فیلمساز یا نویسنده گرایش پیدا کند برای آن آسیبشناسی کند. هر عارضهای حتی خیلی کمرنگ؛ فیلمسازان را به دنبال خود میکشاند تا آن را آسیبشناسی کرده و چرایی ماجرا را برای مردم بازکنند. در این برهه هم شما با تعارض روبرو میشوید از یک طرف وقتی یک مشت پر عقاب از تلویزیون پخش میشد؛ به من میگفتند یک تار موی خانم آهو خردمند پیداست؛ آن را سیاه کنید. قبل از فیلم ما پخش اخبار بود و داشت گزارشی از مردم در حال خرید نشان میداد و خانمی با روسری روی سرش که موهایش پیدا بود.
این تعارض همیشه در جامعه وجود دارد. هیچ وقت در تئاتر و سینما نمیتوانید پوششی که در سطح اکثریت جامعه قرار دارد را ببینید. چیزهایی که شما میگویید مانند قیمتهای دلار و طلا است. یک روز بالا میرود و یک روز پایین میآید. این موضوعی است که جامعه و مسئولان فرهنگی جامعه به آن سمت و سو میروند. مثل اختلاس میماند که خیلیها دوست دارند راجع به آن فیلم بسازند اما چون گفتهاند راجع به این موضوع صحبت نشود؛ هیچکس جرات نمیکند نزدیکش شود. مثل کشتار که یک مدت باب شده بود زنها آدم میکشتند، شوهر میکشتند، مادرشوهر میکشتند، خواهر شوهر میکشتند و بعد از آن به تبع مسایل دیگری به وجود آمد. این مواردی که عرض کردم هیچکدام ریشهیابی نشده؛ چون ما سوار موج هستیم یعنی جامعه ما موجسوار است. هر دوره یک موجی ایجاد میشود و فیلمسازان روی آن موج سوار میشوند.
در تمام این سالها آیا پرداخت درستی از شخصیت زن در سینمای ایران شده؟
نه، چطور میشود این اتفاق بیفتد؟ مگر زن در جامعه از نظر واقعی جایگاه واقعی خودش را دارد که بخواهیم آن را در سینما واکاوی کنیم؟ هر اتفاقی باید ریشه خود را داشته باشد. وقتی هنوز سیطره مردسالاری در اکثر موارد دیده میشود و حتی مجوزهای طلاق یا ورود و خروج از کشور به دست مردهاست؛ چگونه میشود این مسئله را ریشهیابی کرد. بحث ما در بنبستی است که ربطی به من و شما ندارد یعنی نمیتوانیم آن را اجرایی کنیم مثلاً میگویید من یک موضوع داغ را میخواهم در فیلمم استفاده کنم. حتی ممکن است وزارت ارشاد نیز به شما مجوز لازم را بدهد و بگوید مشکلی برای اکران ندارد اما در انتها میبینید یکسری موتورسوار میآیند و میگویند حق ندارید اکران کنید و جلوی اکران آن را میگیرند. فردا پوسترها و پلاکاردها را میکَنَند و جلوی سینما میایستند و میگویند کسی داخل نرود.... خب شما چگونه میتوانید جایگاههای مختلف زن در جامعه را در سینما نشان دهید؟ جز اینکه بحث دو نفره، اکران دو نفره و درنهایت همه چیز زیرپوستی و خصوصی جلو برود.