امیدواریها و ناامیدیهای دوره مصدق/ وقایعنگاری تاریخی و سیاسی ملی شدن نفت و 28 مرداد در قالب شعر
محمدعلی موحد خاطرنشان کرد: ما بعد از ملی شدن صنعت نفت فکر میکردیم همهچیز تمام شده و قلعهها را فتح کردهایم اما نمیدانستیم این تازه اول گرفتاری است. تمام آن جریان با ناامیدیها، یاس مطلق، ظلمات زیاد و سردیها و تاریکیهایش در اشعار کتاب «شاهد عهد شباب» منعکس شده است. اگر نمونهای بخواهید شعر «لاف اصلاحات» است که آن را در بهار ۱۳۳۲ سرودم که در تابستانش کودتا شد. این شعر را که چاپ کردم دار و دسته دکتر فدایی سخت به من تاختند که این یاس چیست و در واقع این شعر را دست بیگانه میدیدند که میخواهد مردم را مایوس کند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، جلسه دیدار وگفتگو با محمدعلی موحد پیش از ظهر امروز (پنجشنبه پانزدهم مهر) با حضور دکتر شفعیی کدکنی، داریوش شایگان، نصراللهپور جوادی، ژاله آموزگار و مصطفی ملکیان در کتابفروشی آینده برگزار شد؛ در این نشست همچنین از تازهترین اثر محمدعلی موحد با نام «شاهد عهد شباب» که توسط نشر کارنامه منتشر شده است رونمایی شد.
علی دهباشی هنگامی که از محمدعلی موحد دعوت کرد تا درباره اثر تازه خود سخن بگوید از تقدیم «شاهد عهد شباب» توسط موحد به محمدرضا شفیعی کدکنی گفت که با مصرع «تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن» همراه شده بود.
محمد علی موحد در ابتدای این نشست، با بیان اینکه «به من گفته بودند بیا اینجا شعر بخوان» گفت: اما دو مورد به ذهنم رسید که پیش از شعر بگویم؛ یادم آمد که آیت الله موسوی اردبیلی که امام جمعه تهران بود در یکی از خطبهها گفت اگر ما میدانستیم انقدی انقلاب به آسانی پیش میروز چند سال زودتر دست به کار میشدیم؛ حالا من هم اگر میدانستم که شعر انقدر مایه شرف و آبرو میشود دامنش را ول نمیکردم!
موحد یادی از دوره دوم دبیرستانش در مدرسه فردوسی تبریز کرد و گفت: چون در تمام آذربایجان فقط همین مدرسه فردوسی دوم دبیرستان و رشته ادبی داشت، مدرسه ما عوض شده بود؛ معلم جدیدمان تکلیفی برای درس انشا داد که من به جایش شعری درباره آذربایجان سرودم که معلمم خیلی خوشش آمد و گفت بیا از پشت تریبون بخوان. اما من گلویم گرفت و خجالت کشیدم و هرکاری کردم نتوانستم بخوانم و برگشتم سرجایم نشستم.
این شاعر و پژوهشگر ادبی ادامه داد: حالا آقای دهباشی تقدیم نامه اول این کتاب را خوانده و پرسیده چه نوشتی؛ باید جواب بدهم که من رویم نمیشود با شفیعی کدکنی در مواجهه حرف بزنم. اصلا نوشتن برای این است که نویسنده آنچه را که رویش نمیشود به زبان بیاورد به قلم درآورد.
موحد با اشاره به بیتی که از حافظ در ابتدای این کتاب و خطاب به شفیعی کدکنی نوشته است گفت: آنجا که گفتار از کار باز میماند انسان دست به دامن نوشتن میشود؛ این شعری از حافظ است، که میخواستم مصرع دومش را هم بنویسم اما در نهایت دیدم فایده ندارد و منصرف شدم.
نویسنده کتاب «در هوای حق و عدالت» با بیان اینکه «ضعف من، تعلق خاطری است که به گذشته دارم» إظهار داشت: قبلا زمان را به «گذشته، حال و آینده» تقسیم میکردند اما آینده چیزی است که هنوز نیامده و در دسترس ما نیست؛ «حال» هم یک مفهوم انتزاعی است چون تا بخواهی رویش انگشت بگذرم تبدیل به گذشته شده است. حال، فقط یک اسم است مثل مفهوم «نقطه» که بُعد ندارد، حال هم یک چیز ذهنی است.
او ادامه داد: تنها واقعیتی که وجود دارد «گذشته» است که تثبیت شده است و ما نمیتوانیم هیچ کاری درموردش انجام دهیم چون مانند تیری است که از کمان رها شده و نمیشود دوباره بازگردد. البته بعضیها دوست دارند طوری گذشته را روایت کنند که دوست دارند هرچند شاید این أفراد بتوانند روایت از گذشته را تغییر دهند اما اصل اتفاقاتی که افتاده را نمیتوان تغییر داد.
موحد با بیان اینکه «انسان به گذشته خودش تعلق خاطر پیدا میکند که این جنبههای مثبت و منفی دارد» گفت: جنبه مثبت تعلق خاطر این است که تمام مواریث، سنن و روحی که انباشت شده و أدب و هنر و فرهنگ کشور از همین تعلق خاطر به گذشته است که اگر نبود، به باد فراموشی سپرده شده و چیزی به دست ما نمیرسید.
این شاعر و محقق با اشاره به جنبه منفی تعلق خاطر به گذشته، گفت: وجه منفیاش برای این است که إنسان خودش را گول میزند و چون به گذشته تعلق خاطر دارد دلش نمیآید بگوید غلط کردم و به خطا رفتم و گذشته را طوری ارائه میدهد که نبوده است. من هم به گذشته تعلق خاطر پیدا کردهام و این ضعف را دارم.
موحد با بیان اینکه «برای اینکه بگویم چه شد که این دفترچه را چاپ کردم باید از دو نفر یاد کنم» گفت: اولین آنها سیروس علینژاد بود که چند سال پیش صحبتی باهم داشتیم و راجع به گذشته من حرف زدیم و یادی از أشعاری که من در آبادان گفته بودم کردیم؛ البته فکر میکنم علینژاد به شعرهای من بها نداد! اما کسی که باعث شد این اشعار جمع شود «محمد زهرایی» بود؛ زهرایی پدیدهای در تاریخ نشر ایران بود.
نویسنده کتاب «گفتهها و ناگفتهها» خاطرنشان کرد: مقدمه این کتاب برای ١٠ سال پیش است و ١٠ سال قبلش بود که آقای زهرایی أشعار را از من گرفت؛ یعنی همان موقعی که من داشتم «خواب آشفته نفت» را مینوشتم. به همان مناسبت هم بود که یاد این شعرها را کردیم و زهرایی به من گفت میخواهم از این شعرهایی که در آبادان گفتهای مجموعهای جمع کنی و به من بدهی.
موحد ادامه داد: مرحوم ایرج افشار همه چیز را نگه میداشت، حتی رسید قهوهای که در یک کافه نوشیده بود.
هفته پیش هم خواندم که گویا مرحوم عباس کیارستمی هم همه چیز را نگه میداشته اما من برخلاف این دو چیزی نگه نمیدارم و همه این اشعار هم آشفته بود.
او با بیان اینکه «اما کسی که مرحوم زهرایی را بشناسد، میداند که وقتی دوپایش را در یک کفش میکرد که کاری را بکن یعنی چه»، یادآور شد: و برای همین من أشعار را در یک مجموعه جمع کردم که کتابی شده که فارغ از محتواه از نظر طراحی یک اثر هنری است.
موحد با اشاره به اقامتش در آبادان که متجر به نوشته شدن این أشعار شد، گفت: من ١٠ سال در بازار کار میکردم و کفگیرم که به ته دیگ خورد به آبادان رفتم چون هم درسهایم آنجا کار میکردند؛ وقتی رفتم قصد نداشتم بمانم اما تقدیر طوری پیش رفت که ماندگار شدم. میتوانستم برای آینده فکر کنم همان طور که بچهها خواب میبینند اما هرچه فکر میکردم به عقلم نمیرسید که روزگارم به نفت برسد اما شد و این ایام مقارن با ملی شدن صنعت نفت بود که عالم دیگری داشت.
او ادامه داد: کسانی که اوایل انقلاب را به یاد دارند میتوانند این حس و حال را درک کنند؛ آن هشت ماه اولین ملی شدن صنعت نفت مثل سال اول بعد از انقلاب موجی از امیدواری و شور و نشاط و صداقت و نیروبی غریبی در آبادان بود.
موحد خاطرنشان کرد: در در جریان نفت دو تا «علی آبادی» داشتیم؛ عبدالحسین علیآبادی جزو هیئت سه نفره خلع ید خارجیها در صنعت نفت بود و اول از همه «اینفورمیشن» که بعدها شد روابط عمومی را خلع ید کردند و روابط عمومی زیرنظر خود او اداره شد. آن موقع روابط عمومی یک روزنامه و یک مجلهای (اخبار هفته) داشت که شبها اخبارش را سرهم میکردم.
نویسنده «درسهایی از داوریهای نفتی» ادامه داد: یکی از دوستان شعرهایی که از من در آن مجله منتشر میشد را جمع کرد و نتیجهاش همین کتابی شد که امروز میبینید.
موحد با اشاره به بخشهای کتاب گفت: «شاهد عهد شباب» شامل دو بخش است؛ اولی «شطحیات» که به اعتباری کنار شت سروده شده و شامل مضامین سیاسی و نفت است و دومی «شطحیات» که ارزش تاریخی دارد. چرا که تاریخ همیشه با ادبیات دست در دست هم بوده و روحیه مردم در ادبیات منعکس بوده است.
او با بیان اینکه «من در واقع دوره مصدق را به سه دوره تقسیم کردهام» گفت: دوره اول «امیدواریها» است که مربوط به ملی شدن نفت است و هشت ماه طول کشید و در آن وضع ایران همهجا منعکس میشد. دوره بعدی «ناامیدیها» است که امیدها فروکش کرده و خاموش شده تا میرسد به فاجعه کودتای ۲۸ مرداد. بعد از ۲۸ مرداد هم شعرهای زیادی گفتم و هر سه این دوره در این کتاب کنارهم جمع شدهاند.
موحد یادآور شد: از «شطحیات» دو علامت استفهام بزرگ که هیمشه با ما بوده سر میزند؛ اینکه «زندگی چیست؟» و دومی «حقیقت چیست؟» که این دو سوال از پشت سر شطحیات سرک میکشد. این اوج امید بعد از ملی شدن نفت به ۳۰ تیر ماه میرسد که دنیا و ما و حتی خود مصدق هم غافلگیر شدیم.
او ادامه داد: قوامالسلطنه نتوانست بماند و همان روز هم شاه به ناچار دست به دامن مصدق شد و فرمانی صادر کرد و همان روز هم امام خمینی (ره) فرمان معروفش را صادر کرد که این تقارنها بسیار جالب بود. خود مصدق، مردم و شاه آماده نبودند. من هم در این دوره که اوضاع تغییر کرده بود فرصت نداشتم قصیده بگویم.
موحد خاطرنشان کرد: ما بعد از ملی شدن صنعت نفت فکر میکردیم همهچیز تمام شده و قلعهها را فتح کردهایم اما نمیدانستیم این تازه اول گرفتاری است.
نویسنده کتاب «خواب آشفته نفت» تصریح کرد: تمام آن جریان با ناامیدیها، یاس مطلق، ظلمات زیاد و سردیها و تاریکیهایش در اشعار این کتاب منعکس شده است. اگر نمونهای بخواهید شعر «لاف اصلاحات» است که آن را در بهار ۱۳۳۲ سرودم که در تابستانش کودتا شد. این شعر را که چاپ کردم دار و دسته دکتر فدایی سخت به من تاختند که این یاس چیست و در واقع این شعر را دست بیگانه میدیدند که میخواهد مردم را مایوس کند.
موحد با بیان اینکه در جریان مصدق و ملی شدن نفت دو خلع ید داشتیم، گفت: یکی همان خلع ید از خارجیها بود و دومی خلع یدی که از ما شد و به تهران منتقل شدیم. آمدنم به تهران مقارن با محاکمه مصدق بود که مثنوی «قصه عمیدالملک کُندری» را سرودم. و آخرین شعرم هم مربوط به سال ۱۳۳۹ است.