انتخابی در کار نیست؛ فکر میکنیم که انتخاب میکنیم
نمایش «درها و دیوارها» به کارگردانی بهار رضیزاده، نمایشی از درهم آمیختن واقعیتها است؛ واقعیتهایی که پیش از آنکه واقعی باشند، در ذهن شخصیتهای نمایش شکل میگیرند و البته به مخاطب نیز القا میشوند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بهار رضیزاده به عنوان یک کارگردان جوان تئاتر، این روزها با «درها و دیوارها» نخستین کارگردانی خود را تجربه میکند؛ نمایشی براساس متنی از سیاوش پاکراه که به گفته نویسنده به خواست بهار رضیزاده براساس دغدغههای کارگردان نوشته شده است.
«درها و دیوارها» با بازی مرضیه بدرقه، مهدی حسینی نیا و شوکا کریمی، روایتگر واقعیتهای ذهنی اعضای یک خانواده سه نفره است که شاید در نگاه نخست محدود به فضای آپارتمان آنها باشد، اما در ابعاد گستردهتر پا را فراتر گذاشته و برخلاف بسیاری از آثار مشابه، به مسائل اجتماعی نیز پهلو میزند. نمایش «درها و دیوارها» تا 17 شهریور هر شب ساعت 21 در سالن انتظامی خانه هنرمندان ایران روی صحنه میرود.
با بهار رضی زاده، کارگردان اثر در مورد این نمایش گفتگو کردهایم:
جایی گفته شده بود که سیاوش پاکراه این نمایشنامه را براساس دغدغههای شما نوشته، این دغدغهها از کجا و چه چیزهایی نشات گرفته بود؟
دغدغه من دو چیز بود؛ یک اینکه یک خانواده چطور بر حسب شرایط و نه بر حسب انتخابهای خود قربانی میشوند و دوم اینکه واقعیت از منظر هر کدام از این آدمها در خانواده چیست؟ و واقعیت واقعی یعنی آنچه که اتفاق افتاده چیست؟ این را میشود به کل جهانی که در آن زندگی میکنیم بسط داد که البته من یک خانواده را انتخاب کردم به این دلیل که برای من خیلی شخصی بود اما میتوان خیلی گستردهتر به این موضوع نگاه کرد که هر انسانی از منظر خود یک واقعیت مختص خود دارد و معمولا این واقعیت شخصی با واقعیتی که دیگران دارند متفاوت و حتی متناقض است. شاید این موضوع باعث خیلی از سوءتفاهمها و قربانی شدنها شود.
جنگ جزو این دغدغهها نبود؟
جنگ جزو دغدغههای شخصی من است اما بیشتر دغدغه نویسنده نمایشنامه بود. در مجموع ترکیب شدن این چند پدیده اتفاق خوشایندی بود و از نظر من در متن نهایی این پدیدهها خیلی خوب کنار هم نشسته بودند.
پدر خانواده یک سرباز بود و فارغ از موقعیت زمانی و مکانی که در نمایش به آن اشاره نشده بود، آیا او به عنوان یک سرباز برای زندگی خودش هم جنگیده بود؟
جریان را از جایی روایت میکنیم که پدر خانواده در آستانه ترک همسرش بود که البته به این خاطر که در ادامه واقعیتی متناقض با آن میبینیم، نمیدانستیم که واقعی است یا خیر! ولی پدر خانواده برای زندگی خودش هم جنگیده بود و حداقل در صحنه اول دائما اصرار داشت که خانواده خود را ترک نکند و زمانی که همسرش او را به بیمارستان روانی فرستاده بود نیز، پدر خانواده تمام سعی خود را کرده بود که از طریق نامههایی که نوشته بود، با خانواده ارتباط برقرار کند، اما دختر خانوده به عنوان ضلع سوم مثلث، به خاطر اتفاقاتی که در گذشته رخ داده بود؛ تصمیم گرفته بود هر طور شده نامهها را از مادر پنهان کند و مانع از برقراری ارتباط شده بود.
باتوجه به واقعیتی که از منظر سه شخصیت روایت میشود، مخاطب تا چه حد حق دارد دیالوگهای میان شخصیتها را دروغ قلمداد کند؟
این موضوع کاملا تعمدی بود و البته در جهت همان سوال «واقعیت چیست؟» به کار گرفته شده بود و به این ترتیب سوالات دیگری نیز مطرح میشد؛ کدامیک به زعم خود راست میگفتند؟ کدامیک دروغ میگفتند؟ و شاید همه به زعم خود راست میگفتند و شاید هم همه دروغگو بودند. در واقع هدف این بود که مخاطب براساس همزادپنداری با هر یک از شخصیتهای مورد علاقه خود، واقعیت را از منظر او مشخص کند. در واقع، این موضوع به عهده مخاطب گذاشته شد که به خاطر همزادپنداری با یکی از شخصیتها، جانب او را بگیرد.
تعمدا شخصیتها را در یک شرایط جبر قرار داده بودید، انگیزه و هدف از این موضوع چه بود؟
ما فکر میکنیم که انتخاب میکنیم، در صورتی که انتخابی در کار نیست و ما در یک لحظه واحد و مشخص که باید بین چند راه مختلف دست به انتخاب بزنیم، زیر بار فشارها و تحمیلها، به شکل کاملا ناآگاهانه یک راه را پیش میگیریم و پس از آنکه منجر به یک شرایط وخیم یا فاجعه شده، عذاب وجدان میگیریم؛ ولی در واقع اگر به همان لحظه برگردیم و همان شرایط را درنظر بگیریم، چه اتفاق دیگری میتوانست رخ دهد؟
برگردیم به اینکه دختر خانواده انتخاب کرد که نامههای پدر را از دید و دسترس مادر پنهان کند. این رفتار تحت فشار واقعیتی بود که دختر برای خود از زندگی ساخته بود یا فشارهایی که صرفا از واقعیت پدر بر او تحمیل میشد؟
هر دو عامل دخیل است، مجموعه فشارهایی از خارج به دختر تحمیل میشود و دختر نمیتواند شرایط را تحمل کند و تنها راه نجات را در واقعیت ذهنی خود جستجو میکند و نه براساس آنچه که واقعا وجود دارد. بنابراین، براساس ذهنیت خود انتخاب میکند که قربانی نشود اما نمیتواند مانع از این موضوع شود.
شاید مخاطب فکر کند که آنچه شما به عنوان واقعیت ذهنی شخصیتها نام میبری، همان وهم است. چطور بین این دو تفاوت قائل میشود؟
تفاوتی بین این دو وجود ندارد. من بسیار به این موضوع فکر میکنم که آیا فردی که مبتلا به شیزوفرنی است درست فکر میکند یا من نوعی؟ آیا او واقعیت دنیا را میبیند یا سایرین؟ کدامیک واقعی است و کدامیک وهم؟
با درنظر گرفتن تئاتر به عنوان یک رسانه، باید به بحث «فراواقعیت» بودریار اشاره کنیم. نمایش «درها و دیوارها» در چه سطحی به این فراواقعیت دامن زده است؟
در واقع کاری که قصد داشتیم انجام دهیم این بود که مخاطب در پایان این نمایش به این موضوع فکر کند که در نهایت کدام یک از روایتها واقعیت داشت؛ شاید پایانبندی نمایش در ذهن مادر خانواده میگذشت و شاید این پایانبندی یک فلش بک بود! قصد داشتیم که مخاطب برای این موضوع تصمیم بگیرد. در واقع، پردهای که ما در مقابل واقعیت این روایت کشیدیم خیلی ضخیم بود و قصد داشتم که این نمایش برای هر یک از مخاطبان تاویلپذیر باشد که البته نمیدانم تا چه حد موفق بودم.
آیا تصمیم به کارگردانی نمایش جدیدی دارید؟
یک نمایش کارگردانی کردم به نام «مجهولات زبان اندر زنان» که بسیار متفاوت از «درها و دیوارها» است. این نمایش در بازبینی جشنواره دانشجویی رد شد که البته موضوع رد شدن این نمایش برای کسانی که اجرا را دیده بودند خیلی عجیب بود. قصد دارم حتما این نمایش را اجرا کنم و غیر از آن، من یک بازیگر تئاتر هم هستم و علاقهای ندارم که یکی از دو حوزه کارگردانی یا بازیگری تبدیل به ترجیح من شود و دوست دارم که هر دو را همزمان با هم پیش ببرم.