تصاویرِ هولناکِ یک نقاش/ شاهکارهایی از گوشت، دهان، امعاء و احشای بدن
فرانسیس بیکن؛ افراد درمانده و زجر دیده را به تصویر میکشید. چهرههای او از ریخت افتاده و در حال فریاد کشیدن هستند. برخی معتقدند؛ بیکن انسان را مثل یک تکه گوشت خام به تصویر میکشد. جاهطلبی او کشیدن حیوانات از درون انسانها بود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فرانسیس بیکن (نقاش انگلیسی،۱۹۰۹- ۱۹۹۲). به سبب شیوه مستقل و شخصیاش در تجسم وضعیت فاجعهآمیز انسان مدرن، یکی از شاخصترین اکسپرسیونیستهای معاصر بهشمار میآید.
بیکن در دابلین به دنیا آمد ولی از جوانی در لندن اقامت گزید (۱۹۲۵). چند سالی را در برلین و پاریس گذرانید. او در ابتدا به عنوان متخصص طراحی داخلی بنا کار مشغول شد، سپس، بدون آموزش رسمی، راه نقاشی را پیش گرفته، (حدود۱۹۳۰) در مدت بیش از ده سال فعالیت، و ارائه آثارش در چند نمایشگاه نتوانست چندان موفقیتی کسب کند. ولی با اثر بحثانگیزی تحت عنوان مشقهای سهگانه از پیکرها برای موضوع تصلیب (۱۹۴۴)، به جایگاهی بلند در نقاشی اروپا دست یافت.
پدر بیکن بعد از جنگ جهانی دوم خانهای با نام "فارم لی" در ابیلیکس در ایالت لیکس خرید. بیکن درباره تاثیر این خانه در آثارش میگوید: فارم لی خانه بسیار زیبایی بود که اتاقهای عقبیاش همه گرد و انحنادار بودند؛ کسی نمیداند ولی شاید به همین خاطر باشد که من در سه لته همیشه زمینه را انحنادار میکشم.
در نیمه اول دهه 1940 تحت تاثیر ایده و کار پابلو پیکاسو، آثار قابل توجهی که میتوان از آنها به عنوان «کوبیسم انتزاعی» نام برد، خلق کرد. در اواخر دهه چهل، به جریان سوررئالیسم علاقمند شد و حاصل این دوره کاری او هم تاملبرانگیز است.
بیکن در جهت ساختن افسانهای از نام خود بسیار موفق بود. او ادعا میکرد که فرانسیس بیکن (فیلسوف تجربهگرای انگلیسی سدهی شانزدهم)، از اجدادش است. بیکن گوشت انسان را همانند تکهای از گوشت خوک دودی نقاشی میکرد.
این هنرمند در نیمه اول زندگی حرفهایاش بسیار در حرکت بود و اغلب آدرساش را پس از چند هفته عوض میکرد و هیچ وقت بیش از یک یا دو سال جایی ماندگار نمیشد. برای نقاشان از آنجا که کارشان بسیار زیاد به نور، فضا و داشتن دامنه مشخص از لوازم وابسته است، داشتن یک مکان ثاب و پایدار ضروری است. اما اینکه چگونه بیکن با این همه مهاجرت میتوانسته کار کند همان قدر سوال برانگیز و عجیب است که با حادترین وضعیت اغتشاش زندگی خصوصی و خوشگذرانی میتوانست نقاشی کند.
او همچنین علاقه زیادی به مجموعه عکسهای زیگموند فروید داشت که از آرشیوهای پلیس وین گرفته بود. او بارها به موزه سیاه اسکاتلندیارد در انگلستان رفته بود. علاقه او به بیماریهای دهانی، بخشهایی از اسطوره بنیادی او را تشکیل میدهد. بیکن در مورد این علاقه گفته: «من رنگ و درخشش دهان را دوست دارم. همیشه میخواستم مانند نقاشی مونه از غروب، نقاشی را به شکلی بدیع بکشم.»
از پایان سالهای ١٩٣٠ تا زمان مرگ نقاش در سال ١٩٩٢، دیدگاه بیکن نگرشی از دنیایی بیرحم بود. او هرگز از نقاشی کردن بدن انسان یا بخشهایی از آن در حالت تشویش، نیاز یا مرگ باز نایستاد. گاهی به نظر میرسد که این درد و رنج از بیرون تحمیل شدهاند ولی اغلب اوقات، از درون، امعاء و احشاء خودِ بدن و از رنج و تیرهبختی وجود مادی انسان سرچشمه میگیرند.
وقتی برای نخستین بار آثار بیکن به نمایش درآمد باتوجه به اینکه تصاویر او تیره و عذابآور است و بوی مرگ میدهد، مخاطبان را بهتزده ساخت. منتقدان بر این عقیدهاند که فرم در آثار بیکن دیده نمیشود برخی نیز کیفیت عاطفی و غیرمنطقی آثار بیکن را نادیده میگرفتند.
گروه دیگری از مفسران نیز تفسیری روانشناختیـزندگی نامهای برای آثار بیکن ارائه دادند و میگویند تصاویر هولناک او ناشی از تجربهاش در پاکسازی ساختمانها از اجساد به هنگام جنگ جهانی دوم بوده است. اما به هر حال بحثهای انتقادی دربارهی معنای آثار بیکن از مشاجرات معمول در جهان هنر هستند.
مری اَبه، منتقد، به تقابلها در آثار بیکن، اشاره کرده و میگوید: در این نقاشیها، بهجای همهی قساوتها و سنگدلیها چیزی بیشک زیبا و حتا آرامشبخش وجود دارد. بیکن به گونهای شاعرانگی دست یافته است که هولناکترین سوژههایش را با اتاق پذیرایی که عموماً در آن قرار گرفتهاند هماهنگ میسازد. در تصاویری ماهرانه و به دقت سنجیده، پس زمینهای از رنگهای کبود، صورتی، خرمالویی و بنفش روشن با چهرههای گوشتالو و به خوبی طراحی شده درهم میآمیزند.
دیوید سیلوستر، منتقد فرمالیست و یکی از نخستین مدافعان بیکن، در برابر اعتراضاتی که به مضامین اضطرابآور آثار بیکن میشد، بر استفادهی او از انتزاع تاکید داشت.
سیلوستر همچنین معتقد است که بیکن این جاهطلبی را به شکل انسانهایی با لباسهای شهری و زندانی در قفس به تصویر میکشد.
اما بیکن شخصاً مخالف بود که آثارش از دریچهی مسائل شخصی او و یا اضطراب قرن بیستمی نگریسته شوند. او مدعی بود موضوع آثارش صرفاً نقاشی هستند. او دلبستهی سایر نقاشان، نظیر ولاسکز، پیکاسو و ونگوگ بود. از آنجا که بیکن بعضی از آثار آنها را در سبک متمایز خود بازآفرینی کرد، میتوان واقعاً موضوع آثار او را چگونه نقاشی کردن در عصری نو و متفاوت دانست.
دو اثر؛ "آرمیدن دو نفر برتخت، در حضور دیگران" که از مشهورترین سهلتههای فرانسیس بیکن است و مرد لمیده با تندیس از آثار این هنرمند است که در موزه هنرهای معاصر نگهداری میشود.
"آرمیدن دو نفر برتخت، در حضور دیگران"، در سال 1975 میلادی، توسط یک دلال هنری فرانسوی به بنیاد هنر ایران که زیر نظر فرح پهلوی فعالیت میکرد، فروخته شد و به موزه هنرهای معاصر تهران واگذار گردید. پس از انقلاب این تابلو و بسیاری از آثار موزه بطور مخفیانه و دور از دید عموم نگهداری میشدند. تا اینکه این تابلو در سال ۲۰۰۴ برای نمایش موقت به لندن فرستاده شد. این تابلو آخرین بار در سال ۱۹۷۲ در دوسلدورف به نمایش درآمده بود.
امیر راد مسئول نئومدیای موزه هنرهای معاصر درباره این آثار میگوید: بیکن دوره طولانی مشغول به نقاشی بوده است و آثار فراوانی از این هنرمند دیده میشود آثاری که از او در ایران وجود دارد مربوط به دهه 60 میلادی است و باتوجه به دوره طولانی کار این هنرمند قطعا میتوان قوامیافتگی را در آثار این هنرمند دید اما آثاری که در موزه هنرهای معاصر نگهداشته میشود مربوط به بهترین دوره کاری بیکن است.