خبرگزاری کار ایران

صد داستان از «ری برادبری» منتشر شد

چاپ دوم کتاب «ماشین کلیمانجارو» که برگزیده‌ی داستان‌های «ری برادبری» است از سوی نشر «کتاب پنجره» با ترجمه‌ای از پرویز دوایی منتشر شده است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، دوایی فارغ التحصیل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان انگلیسی است که هم‌اکنون ساکن پراگ است.

او در مقدمه‌ای با عنوان «درباره‌ نویسنده» که به معرفی «برادبری» پرداخته است، می‌گوید: قصه‌های مجموعه‌ی حاضر تعدادی از کتاب «یک‌صد داستان برگزیده‌ ری برادبری» انتخاب و ترجمه شده و تعدادی هم از مجموعه‌های دیگرش مثل «سب‌های طلایی خورشید»، «ماشین آلات زمان»، «دستگاه تبدیل‌گر توین بی» و «روزی که مدام بارید» و چند فصل هم از کتاب »شراب گیاه قاصدک» انتخاب شده که تکه‌های ظاهراً مجزا ولی در اصل به هم پیوسته‌ای هستند و مجموعه‌شان یک رمان اتوبیوگرافیک را تشکیل می‌دهد و به شرح گوشه‌هایی از احوال خانواه اسپالدینگ و بعضی از اعضای آن می‌پردازد که به تصریح نویسنده، خانواده خود اوست.

این اثر نوشته‌ی «ری داگلاسی برادبری» است که در 22 اوت 1920 در شهری از ایالت «ایلی نویز» آمریکا به دنیا آمد. از کودکی شیفته‌ی ادبیات و مطالعه شد. اولین قصه‌اش را در دوزاده سالگی بر کاغذ بسته‌بندیِ گوشت نوشت.

در دبیرستان در یک دوره کلاسِ‌های داستان‌نویسی شرکت کرد. دوران نوجوانیِ او مصادف با آغاز عصر فضا بود. فضا، پرواز و اعصار آینده، گسترش آزادی بی‌نهایتی را در زمینه‌ی خیال‌پردازی‌های او فراهم آوردند.

برادبری همیشه در داستان‌های فانتزی‌اش نسبت به افراط در استفاده از تکنولوژی و قطع ارتباط با طبیعت هشدار می‌دهد. شهرت برادبری در دهه‌ی 1940 آغاز شد. در سال‌های 1946،1952 و 1958 جایزه‌ی بهترین مجموعه داستان کوتاه سال را به دست آورد.

در سال 2000 او جایزه‌ی «بنیاد ملی کتاب» را به خاطر سهم عظیمش در ادبیات آمریکا به دست آورد. از آثار دیگر او، رمان بسیار معروف «451 درجه‌ی فارنهایت» و «مرد منقوش» است.

در بخشی از داستان «اژدها» می‌خوانیم:

«شب در خلنگزار بر علف‌های کوتاه می‌وزید و جز این دیگر جنبشی نبود. از آخرین باری که پرنده‌ی تنهایی در صدف عظیم کور آسمان این ناحیه گذر کرده بود سال‌ها می‌گذشت. مدت‌ها پیش فقط خرد شدن و فروریختن چند تکه سنگ کوچک چیزی شبیه به حرکت زندگی را در این‌جا ایجاد کرده بود. حالا فقط شب بود که در روح این دو مرد می‌جنبید؛ دو مرد تنهایی که در بیابان بر این آتش تک افتاده خم شده بودند و تاریکی، بی‌صدا در رگ‌های‌شان می‌تپید و در شقیقه و مچ‌ دست‌هاشان می‌کوفت.

بر چهره‌های وحشی‌شان سنجاقک اخگرها بالا می‌رفت و چشمان‌شان را با لته‌های ریز نارنجی پر می‌کرد. به صدای نفس سرد و ضعیف یکدیگر  گوش سپرده بودند و به پلک زدن مارمولک‌واره‌ی یکدیگر چشم داشتند. عاقب یکی از دو مرد نوک شمشیر را در آتش فرو برد. »

چاپ دوم این کتاب در دویست و چهل و هفت صفحه با تیراژ پانصدو پنجاه نسخه توسط انتشارات کتاب پنجره منتشر شده است.

کد خبر : ۳۹۷۵۵۱