روایتِ ساختِ اپرایی که دو سال طول کشید/ هنرمندان جدی به حاشیه رانده شدهاند
آیدین صمیمی مفخم میگوید: چطور میتوان انتظار حمایت و استقبال و توجه نسبت به افتخار آفرینی هنرمندان را از طرف مسئولان داشت ، وقتی که اکثر هنرمندان و مراکز هنری خصوصی و نیمه خصوصی هم به هنر و به خصوص موسیقی جدی و والا ، بی توجه هستند؟
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ آیدین صمیمی مفخم (آهنگساز، موسیقیشناس و متخصص هنرهای صوتی) در سال 1982 در تهران و در یکی از خانوادههای مشهور هنری ایران متولد شد. او هر دو مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را به ترتیب در رشتههای پژوهش موسیقی و آهنگسازی در ارمنستان و در محضر استاد آشوت زهرابیان دریافت کرده است. وی همچنین با حضور در کلاسهای فوق تخصصی آهنگسازی بئات فورر، خایا چنرووین، آلوین لوسیر, فیلیپ گلس، کریستین ولف، برنهارد لنگ، پیتر ابلینگر، کارولا باوکهولت و پتر کوتیک بر تجربیات و دانش هنری خود افزوده است.
صمیمی مفخم؛ عضو دائم انجمن آهنگسازان ایران و مدرس مدرسه عالی موسیقی و دانشسراهای تهران و از بنیانگذاران دپارتمان آهنگسازی و تئوری موسیقی در دانشگاه علمی کاربردی تهران بوده و همچنین بنیانگذار و مدیر هنری "مرکز موسیقی نوین اسپکترو" و عضو هیئت موسس و مشاور هنر " کانون موسیقی معاصر تهران" است.
وی برنده چندین مسابقه بینالمللی آهنگسازیست و به عنوان آهنگساز مدعو در فستیوالهایی چون ۴۰۲۰ لینز، ایمپولس (اتریش)، روزهای استروا (جمهوری چک)، ماتا، هشتادمین تولد کریستین ولف (آمریکا) و اوی موس ( آلمان) شرکت کرده است و برنده بورس تحصیلی – تحقیقاتی از مرکز کانورگنس سوییس، دانشگاه لوون در بلژیک و مرکز موسیقی ویسبی در سوئد است.
تا امروز آثار مفخم توسط آنسامبلهای مهمی همچون کلانگ فوروم وین، آنسامبل اس. ای. ام، کوارتت مومنتا، استراوسکا باندا، استکهلم ساکسفون کوارتت، کسلمیا و غیره اجرا و ضبط شده است. اکثر آثار این آهنگساز بر پایه موسیقی سنتی و فولکلور ایران و برای گروههای موسیقی مجلسی ساخته شده است.
اپرای «در ساحل لته» به آهنگسازی «آیدین صمیمی مفخم» و با همراهی «مارتینا کوسسکا» در تاریخ 28 جون (8 تیر) در فستیوال نودو اجرا میشود؛ به همین بهانه مصاحبهای با آیدین صمیمی مفخم انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
درباره فضای اپرای «در ساحل لته» بگویید؟ رویکردتان در ساخت این اثر چه بود؟
فضای این اپرا فضای سورئالیستی است، یعنی لحظه دیدار ۴ کاراکتری که ۳ تای آنها از آهنگسازان مطرح تاریخ موسیقی (کارلوس جزوالدو، روبرت شومان ، آلفرد اشنیتکه) هستند و یک کاراکتر خیالی از قرن ۱۹ انگلستان (ادوارد مورداک مردی با دو چهره)، در زمان و مکانی نه معلوم با رود لته که در افسانههای یونان یکی از پنج رود جاری در هادس (دنیای زیر زمین) است که مردگانی که به هادس میرفتند از آب آن نوشیده و زندگی گذشته خود را فراموش میکردند.
در حقیقت ما در این اپرا خواستهایم رویارویی بشر با وجدانش را نشان بدهیم و روبرو شدنش با اساطیر (لته)، و در انتهای کار شاهد به زیر کشیدن اساطیر توسط امیال بشری خواهیم بود. جزوالدو، آهنگسازی که علاوه بر موسیقی نه متعارفش (در قرن ۱۶) به قتل هم شهرت دارد، شومان و افسردگی و دوقطبی بودن شخصیتش و اقدام به خودکشی و در انتها مرگاش در بیمارستان روانی، اشنیتکه که به گونهای قربانی رژیم شوروی بوده و ادوارد مورداک (کاراکتر خیالی) که با صورتی اضافی در پشت سرش به دنیا آماده بوده و در جوانی اقدام به خودکشی میکند، همهٔ اینها در برزخ در انتظار هستند، لته رودی فراموشی نقش وجدان این کاراکترها را بازی میکند و هر کاراکتر با بازگو کردن زندگیاش برای ما و لته این سوال را پیش میآورد که آید حق با او بوده یا خیر؟
چگونه متن این اپرا با موسیقی شما همراه شد؟
من و خانم مارتینا کوسسکا حدودا دو سال روی این پروژه مشترکاً کار کردیم، ایده اولیه این اپرا توسط من و ایشان به وجود آمد و یواش یواش تکمیل شد. ایشان، لیبرتو ( متن اپرا ) را نوشتند، زبان اصلی اپرا انگلیسی است و گاهی به لاتین، ایتالیای و روسی هم صحبت - خوانده میشود. نکته جالبی که باید اینجا بگویم تحقیق وسیع و جامعی بوده که خانم مارتینا برای هر کاراکتر انجام دادهاند، مثلا در پرده آلفرد اشنیتکه از گزارشاتی استفاده کردهاند که از ممنوع الکار شدن اشنیتکه توسط انجمن آهنگسازان شوروی باقی مانده است، یا از نامههای بجا مانده از شومان درباره مشکلات روحیاش و ... . مسلّماً رابطه نزدیک من با خانم مارتینا و شناخت کاملی که ما از یکدیگر داریم، و اینکه ایشان خود آهنگساز و رهبر ارکستر هستند، باعث شد که ما بسیار راحت با هم کار کنیم.
درباره فرم و محتوای این اپرا بگویید.
"در ساحل لته" اپرای در یک پرده (۵ صحنه) است که یک پرولوگ (پیش درآمد) و اینترمتزو تمام الکترونیک دارد. مسلما چون من این اپرا را براساس روش آهنگسازی خود ساختهام، میتوان گفت که اپرای است معاصر که در آن فرم و اصول فرمال و استاندارد اپرا (منظور آنچه در کتاب فرم موسیقی میخوانیم) استفاده نشده است، ولی با این حال سعی شده که هر کدام از این ۵ کاراکتر فضای شخصی و مستقل موسیقای خود راداشته باشند که این را میتوان به نوعی به لایت موتیف (که از ابداعات کارل ماریا فون وبر آهنگساز قرن ۱۹ است که بعدها توسط واگنر رواج پیدا کرد) شبیه کرد.
آیا این اپرا جریان متفاوتی در روند آهنگسازی شماست؟
میشود گفت بله، به هر حال اولین اثر بلند من است (۷۰ دقیقه) که نزدیک به دو سال شبانه روز (در کنار پروژههای دیگرم و تدریس و سفرهای همیشگی برای اجرا آثارم) روی آن کار کردم، در عین حال اولین اثر من است که با همکاری با دیگری نوشته شده، چون علاوه بر متن این اپرا، بخش اصوات الکترونیک این اپرا را هم خانم مارتینا کوسسکا ساختهاند، ولی زبان همان زبان همیشگی موسیقی من است.
با توجه به اینکه در افسانههای یونان «لِته» به معنای رود فراموشی، یکی از ۵ رود جاری در هادس است؛ ساخت این اپرا چقدر وابسته به تصویر بود و چگونه به صدادهی فعلی رسیدهاید؟ اساسا نقش تصویر در موسیقی معاصر را چگونه توصیف میکنید؟
صدادهی موسیقائی، زبان شخصی هر آهنگسازی است که قابل تغییر نیست (البته اگر آهنگساز به زبان شخصیاش رسیده باشد)، و مسلّماً در این پروژه هم من با زبان شخصی خودم براساس متنی که خانم مارتینا کوسسکا نوشتهاند حرکت کردهام. وقتی که یک آهنگساز وارد دنیا یا ژانر موسیقی نمایشی (اپرا) میشود، مسلّماً باید تصوری از تصویر یا تجسمی از اتفاقاتی که روی صحنه میافتد؛ داشته باشد.
خوشبختانه من افتخار این را داشتم که با کارگردان و طراحها این اپرا ارتباط نزدیکی داشته باشم؛ خانمها اِوِلینا گژخنیک و مارتا گرونتسکا از هنرمندان جوان و مطرح لهستان هستند که در اپرا ورشو مشغول به کار هستند و ما برای این پروژه با این دوستان همکاری میکنیم که نظرات ایشان بسیار به تصویری که من و خانم کوسسکا داشتیم؛ نزدیک است. شکل دیگری از همکاری در دوره معاصر وجود دارد که کارگردان و طراح مستقیم و در زمان آهنگسازی با آهنگساز کار میکنند.
مهمترین نمونه این شکل از همکاری، اپرا "اینشتین در ساحل" اثر فیلیپ گلس و روبرت ویلسون است، یا اپراهای استیو رایش آهنگساز آمریکای "سه قصّه" و "غار" که با ویدیوهای همسرش بریل کوروت همراه است، اینها اپراهایی هستند که مستقیم با تصویر سر و کار دارند، در نتیجه از ابتدا باید موسیقی با تصویرش با هم ساخته شوند.
قرار است اپرای شما در کنار اپراهایی از «یانیس زناکیس»، «گیورگی لیگتی»، «ریچارد آیرس» و «پطر کوتیک» اولین اجرای جهانیش را تجربه کند. فکر میکنید چقدر در ایران از چنین اتفاقاتی حمایت و استقبال میشود؟ به نظرتان دلیل بیتوجهی مسئولان به این بخش از استعدادهای ایران که در سالهای اخیر افتخارهای فراوانی برای ایران به همراه داشتند؛ چیست؟
با اینکه دوست ندارم ولی بگذارید جواب شما را با سوال بدهم، چطور میتوان انتظار حمایت و استقبال و توجه نسبت به اینگونه اتفاقت را از طرف مسئولان داشت، وقتی که اکثر هنرمندان و مراکز هنری خصوصی و نیمهخصوصی، به هنر و به خصوص موسیقی جدی و والا، بیتوجه هستند؟ بگذارید بیشتر از این وارد این بحث نشویم.