تبدیلِ آموزش و پرورش به مکتبخانه منقرض/ نیازمند دگردیسی هستیم
سعید ناجی میگوید: باید امیدوار باشیم آموزش و پرورش دگر دیسی داشته باشد و گرنه مدارس قویتری خواهند آمد و به تدریج خود را از آموزش و پرورش جدا خواهند کرد و آموزش و پرورش شبیه مکتبخانهها منقرض خواهد شد. چراکه این نوع آموزش و پرورش برای سده قبل طراحی شده و الان جوابگو نیست.
تفکر استعداد است یا مهارت؟ اگر مهارت است ما تا چه اندازه آنرا فراگرفتهایم؟ آموزش تفکر را از چه سنی باید آغاز کرد؟ درست اندیشیدن، چه ثمراتی بر آیندهی انسان دارد؟ این سوالات از سری بحثهایی است که با سعید ناجی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مدیر گروه فلسفه برای کودکان در این پژوهشگاه) مطرح کردیم.
او در حوزهی آموزش فلسفه به کودکان فعالیتهای زیادی انجام داده ازجمله نگارش و انتشار کتاب. شاید این کار، یکی از جالبترین فعالیتها، در حوزهی کودکان باشد. آموزش تفکر به کودکان مسئلهی مهمی است که شاید به میزانی که باید، به آن توجه نشده. با ناجی در رابطه با چگونگی آموزش فلسفه به کودکان و مسائل و چالشهای آن، گفتگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
آموزش فلسفه به کودکان عموماً به چه شیوههایی انجام میشود؟ آموزشهایی که در قالب سخنرانی هستند، معمولاً در محل پژوهشگاه برگزار میشود یا برنامههایی هم برای بردن این جلسهها به مدارس وجود دارد؟
اینجا بحث شیوههای آموزش فلسفهی کودکان مطرح است که ما بیشتر برنامهی فلسفه برای کودکان یا فلسفه به همراه کودکان را دنبال میکنیم که یک برنامهی خاص است و روش آن، روش کندوکاو است. دانشآموزان حلقهای را تشکیل میدهند که در آن چیز خاصی ( که از قبل پیشبینی شده باشد) آموزش داده نمیشود، بلکه روش تحقیق و کندوکاو را پیش میگیرد. مدارس هم میتوانند این برنامه را اجرا کنند و هر مکانی که کودکان بتوانند در آن جمع شود. در پژوهشگاه هم اگر کاری انجام میشود، بیشتر یک کارِ تحقیقی و آموزشی_نمایشی برای مربیانی است که در این زمینه کار میکنند.
اصولاً آموزش فلسفه به کودکان چه معنایی دارد؟ آیا این آموزشها بیشتر در قالب آموزش تفکر به کودکان انجام میشود یا آموزش مکاتب فلسفیِ غرب و فلسفهی اسلامی هم مدنظر است؟
آموزش تفکر و مهارتهای شهروندی و آموزش انتخاب درست و همینطور مهارتهای شخصی، مثل مقاومت در مقابل وسوسهها و احساسات گذرا مطرح است. اما برای اینکه ما در این زمینهها توانایی و آگاهی به دست بیاوریم، گاهی لازم است که به مکاتب فلسفی هم سری بزنیم که در این زمینه کار کردهاند. ممکن است ما موضوعی را با بچهها کار کنیم که به فلسفهی شرق منتهی شود یا موضوعی دیگر با فلسفهی غرب برخورد کند یا هر دو. سوال کودکان حاضر در کلاس ممکن است سوالی باشد که مجبور باشید سری به فلسفهی شرق یا غرب بزنید. شاید گاهی یک سوال شما را به سمت فیزیک بکشاند. در واقع قصد ما این نیست که مکاتب را به کودکان آموزش دهیم بلکه این مکاتب برحسب نیاز مورد استفاده قرار میگیرد که سوالات پاسخ داده شوند.
هدف این است که به تدریج اینها باید به محققانی تبدیل شوند که در زمینههای کاریِ خود افراد موفقی شوند. ممکن است مدیر موفقی شود، یا معلم و یا پزشک موفق. آموزش فلسفه به کودکان میتواند در آینده بسیار به آنان کمک کند. بچهها یاد میگیرند که تحقیق کنند، حقوق خود را بشناسند و حقوق دیگران را پایمال نکنند. تفکر به کودکان ونوجوانان میآموزد که حق خود را بگیرند و به حق دیگران تعدی نکنند. آرامش و اعتماد به نفسی در وجود این کودکان است و میتوانند کارهای خود را پیش ببرند.
برای سادهسازی این مکاتب چه تدابیری اندیشیده شده؟
در واقع وقتی خود کودکان به موضوعات فلسفی مکاتب دست مییابند؛ سرو کار داشتن با آنها آسانتر است. اما برای سادهسازی برخی ایدههای این مکاتب از داستان، رمان و گاهی نمایشنامه استفاده میشود. گاهی وقتها از کتابهای تصویری استفاده میشود و راهنماهایی برای مربیان نوشته شده که موضوعات فلسفی را با مثالهای ساده برای بچهها توضیح دهند. به واسطهی مثالها و نمونههای عینی برای کودکان سادهسازی میکنیم.
آموزش فلسفه به کودکان چقدر در آیندهی آنان میتواند تأثیرگذار باشد؟ بهطور کلی یادگیری تفکر و درست اندیشیدن چقدر مهم است و کشور ما در این حوزه چه تلاشی میکند؟
کودکان با کمک مهارتهای تفکر به تدریج میتوانند به افرادی تبدیل شوند که در زمینههای کاریِ خودشان موفق هستند. چون توانایی تحلیل، ارزیابی و توانایی درک و بیان مطلب را تقویت میکنند و اینها در هرکاری حتی در مدیریت خانواده به کار میآید. آنهابه افرادی تبدیل میشوند که درکشان عمیق و دقیقتر است. گاهی ما کاری میکنیم که متناقض با هدفمان است اما متوجه نمیشویم. اما کسی که سازگاری بین اهداف و ابزار را مد نظر دارد میداند کاری که انجام میدهد به کجا ختم میشود. کودکان با یادگیریِ مهارت تفکر میتوانند تصمیمات درستی در آینده بگیرند و مشکل موجود را بدون آسیب زدن به محیط و دیگران، حل کنند.
همین توجه به حق و حقوق خود و دیگران از تفکر مراقبتیای که آموزش داده میشود نشأت میگیرد. تفکر مراقبتی، احترام به محیط، احترام به انسانها و احترام به حیوانات و رعایت حق و حقوق آنان را به ما میآموزد. تفکر انتقادی هم به ما میآموزد که کلاه سرمان نرود، دروغی گفته نشود و عوامل بیرونی ما را تحت فشار قرار ندهند. مسائلی مانند اعتیاد به مواد مخدر و درگیر شدن با مُد ازجمله مواردی است که جوانان با آن درگیر هستند. تفکر انتقادی باعث میشود که افراد عمیق فکر کنند و براساس استدلالها، تصمیم بگیرند و دست به عمل بزنند.
بچههایی که در کلاسهای آموزش فلسفه شرکت کردهاند بسیار با اعتماد به نفستر از سایر همسنهای خود، کارهایشان را انجام میدهند و آرامش درونی بیشتری دارند.
توجه به این موضوع بسیار مهم است و خیلیها که میشنوند بسیار خوشحال میشوند و حتی به این موضوع فکر میکنند که آموزش فلسفه به کودکان میتواند اشتغالزایی هم به همراه داشته باشد. کودکان و نوجوانانی که که اعتماد به نفس و خلاقیت دارند و در حل مساله ماهرند و دقتشان بالاست، به راحتی میتوانند از معارف و تجربیات خود بهره برده و بدون نقض حقوق دیگران به در آمدزایی و کار بپردازند.
البته در این حوزه افراد در کنار افراد متخصص، افراد غیرمتخصصی هم هستند که به جای آباد کردن این حوزه، غیرمسئولانه به خرابی آن دست میزنند و چیزی را که خودشان خوب بلد نیستند را میخواهند آموزش دهند. یکی از این مسائل در آموزش و پرورش شکل گرفت و درسی را طراحی کردند به نام تفکر و پژوهش و ما هم در مناظرهای تلویزیونی این را توضیح دادیم و همچنین پژوهشهایی هم در این زمینه انجام شده. اما چون مربیای برای این کار آموزش ندیده و همچنین طرح بسیار عجلهای نوشته شده، نه تنها تفکر را به کودکان آموزش نمیدهد، بلکه عکس آن عمل میکند و کودکان را از کلاس تفکر بیزار میکند.
بهطور کلی تفکر یکی از ارکان سنت ما است و در کتابها و گنجینههای ادبی و دینی ما فراوان توصیه شده است. اما چون شکل اصلی روش های آموزشی در مدارس ما از حدود صد سال پیش از کشورهای خارجی گرفته شده است این موضوع مورد توجه قرار نگرفته است. اما علاقه به تفکر در کشور ما زیاد است. مراکز زیادی هستند که دغدغهی این را دارند که تفکر را در بین مردم جا بیندازند.
بعد از اینکه در این برنامه آموزش دیدیم، سعی میکنیم سادهلوحانه نیندیشیم و تأمل کنیم، قضاوتهای اخلاقی درست داشته باشیم، به قوانین جمعی توجه کنیم، تلاش میکنیم مدیریت اشتباهی نداشته باشیم، زندگیمان را با درسآموزی از همهی حقایق و نشانهها پیش ببریم. مدیریت موفق یک شانس نیست بلکه نیازمند یک تفکر است. اینها مواردی هستند که همهی ساکنین جهان مربوط است و همه میخواهند متفکر باشند به ویژه در دنیای جدید.
رسانههای بینالمللی سیطره پیدا کردند و خواهی نخواهی این رسانهها تبلیغات خود را میکنند و حرفهایشان را میزنند. اگر ما به کودکانمان تفکر را یاد ندهیم، به تدریج عقلها در چشمشان قرار خواهد گرفت. همانطور امروزه در برخی کشورها، بحران هویت به وجود آمده است و هرچیزی که ما ببینیم را باور خواهیم کرد و این رسانهها کنترل اوضاع کشورها را به دست میگیرند.
امروز میبینیم سریالهایی از کشوری که روزی ما آن را متمدن نمیدانستیم، به ایران میرسد و میتواند علاقهی عدهی زیادی را به خود جلب کند. همهی اینها در سایهی این است که آموزش و پرورش ما کمک نکرده بچههای ما تفکر و رویکرد انتقادی داشته باشند. این بچهها اگر تفکر یاد بگیرند میتوانند بگویند ما متوجه میشویم که این سریالها میخواهند یک چیزی را به زور به ما القا کنند، درحالیکه ما آن را نمیخواهیم. اما بچههایی که دورههای تفکر را میبینند متوجه میشوند که این سریالها میخواهند فرهنگ خودشان را به ما تحمیل کنند.
بنده معتقدم برای مواجهه و مبارزه با این تهاجمهای فرهنگی نیاز است که کودکان خود را متفکر و منتقد بار بیاوریم که در مقابل این تبلیغات قویای که آنها میتوانند انجام دهند، بایستند. این بچهها باید بگویند که من میتوانم فرهنگ و ارزشهای اخلاقی خودم را داشته باشم. به همین دلیل است که در کشورهای جهان سوم و کشورهای اسلامی نیاز است که با این تهاجم فرهنگی مقابله کنند.
تلاشهایی که میشود به اعتقاد شما امیدبخش است؟
امیدواریم وزارت آموزش و پرورش و دیگر نهادهایی که در حوزهی تفکرِ کودکان کار میکنند، به تدریج از جهات مختلف تقویت و تکمیل شود. باید امیدوار باشیم که این نهادها دگر دیسی داشته باشند هم از لحاظ سخت افزاری و هم نرم افزاری. و گرنه مدارس قویتری خواهند آمد و به تدریج خود را از آموزش و پرورش جدا خواهند کرد و آموزش و پرورش شبیه مکتب خانه ها منقرض خواهد شد. چراکه این نوع آموزش و پرورش برای سده قبل طراحی شده و در حال حاضر جوابگو نیست.
باید امیدوار باشیم که مسئولین، آموزش و پرورش را از حافظهمحور بودن بیرون بیاورند آن هم به صورت اصولی. نقش انتقال مطلبی را کنار بگذارند و به بچهها کمک کنند که از همان کودکی روش تحقیق و کندوکاو را بیاموزند تا زمانی که وارد دانشگاه میشوند به محققین بالغی تبدیل شوند.
ما همانطور که الفبای ریاضی را از ابتدایی به بچهها میآموزیم، میتوانیم الفبای تفکر را هم از کودکی به بچهها بیاموزیم. به کودکان بیاموزیم که به حرفهای دیگران خوب گوش دهند و وقتی متوجه مسئلهای نشدند، بتوانند سوال کنند و بتوانند در زمینههای مختلف ابراز نظر کنند تا اینکه در بزرگسالی بتوانند مسائل نظری را ره راحتی ارائه دهند.
بعضی ازدانش آموزان سال بالا را آدم میبیند که هنوز مادرشان بندِ کفششان را گره میزند! این افراد در سن چهل سالگی هم همچنان با خانواده زندگی میکنند و میگویند که با آنان مشکل دارند. فرد باید در سن چهل سالگی باید یک فرد بالغ و کامل شده باشد که خود و زندگیاش را مدیریت کند. اما متأسفانه در کشور خودمان میبینیم که زنان و مردان در سنین بالا همچنان در خانهی پدریشان نشستهاند و کاری نمیکنند و برای حل هر مشکلی مجبورند به خانوادهها رجوع کنند. این به دلیل این است که ما استقلال، روش حل مشکل و مهارتهای اجتماعی را به بچهها آموزش ندادیم.
وظیفهی آموزش و پرورش در این زمینه بسیار سخت است و باید در آموزش و پرورش نوعی دگردیسی ایجاد شود. هدف باید تقویت قضاوت و داوری استدلال بچهها باشد تا وقتی وارد جامعه شدند دچار مشکل نشوند. استقلال و هویت بخشیدن به جوانان از جمله مسائل مهمی است که من امیدوارم توجه بیشتری به این موضوع شود.
آیا آموزش فلسفه به کودکان در مقاطعی به رشتههای دیگری چون روانشناسی و دین پیوند میخورد؟
این برنامه بین رشتهای است و همانطور که تفکر در همهی زمینهها لازم است. این برنامهها هم میتواند در رشتههای مختلفی کاربرد داشته باشد. اما روانشناسی تربیتی میتواند جزو مبانی تربیتی این برنامه باشد، چراکه باید کودکان را بشناسیم تا بتوانیم با آنان سروکار داشته باشیم.
البته در مباحث دینی و معنوی هم عملاً شاهدیم که میتواند تأثیرگذار باشد چراکه آموزههای دینی، نیاز به نگاهی عمیق دارند نه سطحینگر و این برنامه به فهم مفاهیم، معانی و نشانهها به صورت عمیق، کمک میکند، به آنان قدرت تمییز میدهد. معلمان دینی و قرآن به ما میگویند بچههایی که آموزش دیدهاند آموزش دادهاید چقدر خوب موضوعات را میفهمند و با معلمان و موضوعات ارتباط برقرار میکنند چراکه بچهها مفهوم را گرفتهاند. بچهها متفکر میتوانند دور از هیاهو گوشهی دنجی پیدا کنند و به معانی فکر کنند و به این بیندیشند که از کجا و برای چه هدفی به این جهان آمدهاند. این بچهها به دنبال شناخت خود و محیط اطرافشان میروند.
آیا معتقد هستید که نگارش رمان و داستانهای فلسفی، میتواند در این آموزش مفید باشد؟ ما چقدر دچار ضعف در حوزهی نگارش رمان و داستانهای فلسفی برای کودکان هستیم؟
ما در این زمینه باید کار کنیم که هم کتابهای خوب ترجمه کنیم و هم تألیف داشته باشیم. نویسندگان ما باید بتوانند کتابهای فلسفی برای کودکان تألیف کنند و نه فقط کتابهای فلسفی که کتابهای اجتماعی بنویسند و مشکلات کودکان را در آن مطرح کنند. ما در این حوزه دچار ضعف هستیم و حتی کتابهای ترجمه هم افاقه نمیکند چراکه نسل جدید آنقدر با مشکلات خاص و عجیبی روبهرو هستند که کتابهای ترجمه شده موجود هم نمیتواند پاسخگوی این مسائل باشد. برای مثال، مسئلهی تنهاییِ کودکان و مواجه شدن با رسانههای دیجیتال مثل تلگرام و اینستاگرام؛ چیزهای جدیدی هستند. بحران هویت و مشکلات روانشناختی که این رسانهها در بچهها ایجاد میکنند، در هیچکدام از داستانها و رمانهای ما نوشته نشده. نویسندگان و مترجمان ما باید روی این موضوع کار کنند. این مسئله حتی در کتابهای خارجی هم لحاظ نشده.
کاری که خودِ من در موسسه انجام میدهم این است که اهمیت این مسئله را برای نویسندگان روشن کنیم تا آنان بتوانند روی مسائل کودکان کار کنند. سرعتِ مشکلات بسیار زیاد است و در نتیجه ما هم باید سرعتمان را بیشتر کنیم. کسانی که دغدغهی کار فرهنگ دارند روی این زمینهها وقت بگذارند. من توصیهام به مسئولان این حوزه این است که به مدارس بیایند و مشکلات کودکان را از نزدیک ببینند و بشنوند تا بدین وسیله مشکلات بزرگان را شناسایی کنند.
گاهی وقتها تحقیقات ما خیلی انتزاعی میشود و گوشهی کتابخانه میماند. این روزها مشکلات جوامع زیاد است و در این زمینهها باید کار تألیفی و تحقیقی نوشته شود و برای حل مشکلات راهحل ارائه کرد. رسانههای جمعی، پیدایش داروهای روانگردان جدید که خیلی سریع پخش و تولید میشوند و با این افول اخلاقی که در جهان به وجود میآید و سرعت بالایی دارد. برخی رسانهها مسائل را خیلی آزادانه برای کودکان مطرح میکنند و این باعث میشودکه بچهها مریض و گرفتار شوند. تمام کسانی که دغدغهی بچهها را دارند، کارشان ده برابر کنند تا بتوانند در راستای حل این مشکلات قدمی بردارند.
پژوهشگاه علوم انسانی چه فعالیتهایی در راستای انتشار کتابهای فلسفی برای کودکان یا حمایت از نویسندگان این آثار انجام میدهد؟
پژوهشگاه کتابهای مختلفی منتشر میکند که پرفروشترینِ این کتابها، همین آثاری است که در حوزهی فلسفهی کودکان منتشر میشود. بازهم من میگویم که لازم است تمام ناشران دست به کار شوند و در این زمینه فعالیت کنند. با تمام تلاشهایی که انجام میشود باز هم نیاز به تألیفات در این حوزه داریم. به دلیل تعداد زیاد کتابهایی که در پژوهشگاه منتشر میشود، برای چاپ یک اثر، باید مدت زمان زیادی توی صف بمانیم. پس لازم است که دیگر انتشاراتیها هم دست به کار شوند. البته برخی از ناشران خصوصی شروع به همکاری کردهاند.
وضعیت ممیزی در انتشار این آثار چگونه است؟
ما چندان با این موضوع مواجه نشدیم. وقتی کتاب را ترجمه میکنیم سعی میکنیم بدآموزی نداشته باشد، چون کتاب قرار است کتابها به آموزش و پرورش برود و به دست بچهها برسد، به همین دلیل کارها به شکلی انجام میشود تا به بحث اصلی خدشهای وارد نکند. البته دیده میشود بعضی از این حذف و اضافهها در جاهای دیگر به شکلی انجام میگیرد که خندهدار میشود. مثلا در یکی از کتابهای ترجمه شده، پسربچهای دربارهی پدر خود میگفت: «دوستان پدرم به خانهی ما آمدند، تا صبح ماءالشعیر خوردند و شادی کردند!» این وقتی در کلاس خوانده میشود بچهها به داستان شک میکنند و اسباب خندهشان فراهم میشود، چون این مسئله را متوجه میشوند.
اگر قرار است ترجمه تغییر داده شود. این تغییر باید طوری باشد که به بافت جامعهی ما نزدیک شود. ما تلاش میکنیم که این اتفاقها نیفتد.
برنامههای پژوهشگاه برای آموزش فلسفه به کودکان در آینده چیست؟
پژوهشگاه هم مثل سایر مراکز در کنار پیچ و خم های اداری در باره این موضوع فعالیت میکند و تمام اساتید تلاش میکنند که فعالیتهایشان را ارائه دهند. تا امروز کارگاههای زیادی داشتهایم و تلاش میکنیم که تعداد این کارگاهها بیشتر شود. همچنین با مربیان برای این موضوع کار کردیم و تلاش داریم که مربیان برای ادامهی تحصیل،به رشتههای مرتبط با این مسئله بروند و روز به روز یافتههای محیط را تعدیل کنند.
امیدواریم آموزش فلسفه به کودکان، یک رشتهی تحصیلی دانشگاهی شود تا بتوانیم محققانی تربیت کنیم که از اساتید حاضر هم قویتر باشند و بتوانند تحقیقات سازندهی خود را ادامه دهند.
عدم تفکر مراقبتی برای ما بحران بزرگی شده در هر سطوحی. کوچکترین مسئلهای که ایجاد میشود همه با هم درگیر میشوند حتی در مراکز علمی و دادگاهها به دلیل همین نزاعها بسیار شلوغ است.