تولیدِ انبوهِ ادبیاتِ جنگ/ همه منتقدان جاسوس نیستند
علی موذنی؛ نویسنده جنگ میگوید: من فقط یک ادبیات جنگی میشناسم و بس. در ادبیات جنگی مورد نظر من، بعضی آثار هستند که در جهت موافق با سیاستهای حاکم نوشته میشوند.
در شکل جهانی برای پرداختن به موضوع جنگ، با ادبیات جنگ یا ادبیات ضدجنگ مواجهیم اما این موضوع در ایران عملاً ادبیات جنگ و دفاع مقدس یا ادبیات پایداری را گاها از هم جدا میکند. بهگونهای که کتابهایی مثل زمین سوخته (احمد محمود)، پل معلق (محمدرضا بایرامی)، من قاتل پسرتان هستم (احمد دهقان)، سگسالی (بلقیس سلیمانی) و گاماسیاب ماهی ندارد (حامد اسماعیلیون) خارج از محدودهی ادبیات دفاع مقدس تلقی میشوند و حتی از آنها با تعابیری مثل لکهی سیاه بر دامن ادبیات دفاع مقدس یاد میشود. اینکه خط بین ادبیات جنگ و ادبیات دفاع مقدس و پایداری در کشور ما چقدر بر موفقیت ادبیات دفاع مقدس تأثیر گذاشته است؟ ادبیات ضدجنگ چه تفاوتهایی با ادبیات جنگ یا دفاع مقدس دارد؟ و اساساً این نوع ادبیات چگونه وارد کشور ما شده است؟ به راستی ما چقدر با ادبیات جنگ دنیا فاصله داریم؟
علی مؤذنی در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا به برخی از این پرسشها پاسخ داده است. او از فعالان ادبیات دفاع مقدس است که رویکردی خاص در این زمینه دارد. به گونهای که اغلب آثارش با اقبال منتقدان و مخاطبان روبرو شده و جوایزی نیز کسب کرده است. ظهور، چهار فصل، سفر ششم، ملاقات در شب آفتابی، دلاویزتر از سبز، ارتباط ایرانی و نه آبی نه خاکی ازجمله آثار اوست.
تعریف درست در حوزهٔ ادبیات جنگِ ایران کدام است؟ ادبیات جنگ یا دفاع مقدس؟
هر دو اصطلاح درست است، منتها ادبیات جنگ تعریفی عام است و ادبیات دفاع مقدس تعریفی خاص. میدانیم که جنگ دو طرف اصلی دارد که با هم در تخاصمند. در این میان یکی به هر دلیلی حمله میکند و طرف مقابل هم یا شکست را میپذیرد و تسلیم میشود یا تسلیم نمیشود و دفاع میکند. آنچه علیه ما از جانب صدام اتفاق افتاد، جنگ بود - با توجه به ویژگیهای لمپن مآبانهٔ او و گره خوردن این ویژگیها با سیاستهای حذفیِ بلوکِ غرب در مواجهه با نظام تازه پا گرفتهٔ ایران - و آنچه از جانب ملت ایران اتفاق افتاد که ناخواسته گرفتار جنگی خونین شد و سالها درگیرش بود، دفاع از ناموس و شرف و خاک میهن بود.
پس جنگ ما دفاع بود اما چه شد که مقدس شد؟
چون با فرهنگ دینی و مذهبی ما گره خورد. الگوی ما در جنگ با صدام، امام حسین (ع) بود که اتفاقاً او هم گرفتار جنگی ناخواسته از طرف یزید شد. منطبق کردن جنگ این دوران با نشانههای جنگ یزید با امام حسین (ع) خواه ناخواه، زنده کردن آن الگو برای جنگ تحمیلی بود. توجه بفرمایید: در آن دوران یا گفته میشد جنگ تحمیلی یا گفته میشد دفاع مقدس. جنگ تحمیلی به این معنا که ما ناخواسته گرفتار ماجراجوییهای صدام و همپیمانانش شدهایم، و دفاع مقدس به این عنوان که براساس یک فریضهٔ دینی که دفاع از مرز و بوم را واجب میداند، از مملکت خود دفاع میکردیم.
آیا در این تقدس اغراق هم شد طوری که حتی بعد از فتح خرمشهر با آن که عدهای از مسئولان بر پایان جنگ نظر داشتند، باز جنگ را ادامه دادیم؟
سؤال خوبی است. حرف و حدیث در اینباره فراوان است. فکر میکنم برای رسیدن به پاسخ که به نظرم خیلی هم مهم است، سیاستمداران مسئول در آن زمان باید هریک از زاویهٔ دید خود به این پرسش صادقانه پاسخ بدهند تا از برآیند آنها بتوانیم به این پاسخ برسیم که چرا جنگ در آن مقطع خاتمه پیدا نکرد؟ تا آنجا که یادم است، یکی از شرایط ایران برای پذیرش آتشبس این بود که نیروهای دشمن تا پشت مرزهای تعیین شده عقب بروند. آیا صدام برای نشان دادن حسننیت چنین کرد؟ و باز تا آنجا که حافظهام یاری میکند، یکی از شروط دیگر ما تنبیه متجاوز بود، به این عنوان که صدام تنبیه شود. حالا چهطور باید این اتفاق میافتاد و در عرف دیپلماسی چنین شرطی چهقدر قابلیت اجرا داشت، نمیدانم، اما به هرحال، هر جنگی در هر مقطعی اگر طرفینِ آن اراده کنند و بخواهند، به پایان میرسد، اما مسئله این است که ما در آن مقطع با پذیرش آتشبس چه چیزهایی را از دست میدادیم و چه چیزهایی را به دست میآوردیم؟ فکر میکنم وقتش شده که به این سؤالات تاریخی پاسخهای شفاف داده شود. میدانیم که صدام به خواستههاش نرسیده بود و پیشنهاد او به آتشبس از سرِ ضعف بود. همچنان که میدانیم اگر پشتیبانی کشورهای غربی و پول کشورهای منطقه نبود، لشکر صدام تاب مقاومت در برابر عزم نیروهای ما را نداشت.
فرق ادبیات جنگ و ادبیات ضدجنگ در چیست؟
من فقط یک ادبیات جنگ میشناسم و بس. در ادبیات جنگ مورد نظر من، بعضی آثار هستند که در جهت موافق با سیاستهای حاکم نوشته میشوند، در همهٔ کشورها، و بعضی آثار هم هستند که در مخالفت با جنگ و سیاستهای حاکم بر آن نوشته میشوند. پس داستانهای جنگی یا ضدجنگی در موافقت یا مخالفت با سیاستهای حاکم است که معنی پیدا میکنند، وگرنه نویسندهای که ظاهراً در موافقت با سیاستهای جنگی کشورش مینویسد هم با نفس جنگ به شدت مخالف است و آن را ویرانگر میداند.
بهنظر شما چه شد که ادبیات ضدجنگ در جامعهٔ ما پا گرفت؟
خیلی طبیعی است. قرار نیست در یک جامعه همه مثل هم فکر کنند. بسیاری از متفکران هستند که اصلاً قصد سوء ندارند و در گفتار و رفتار صادقند و جاسوس هم نیستند، اما مخالف جنگند و آن را ویرانگر میدانند و حتی با علم به اینکه جنگ به ما تحمیل شد، قائل به این نکتهاند که بهتر بود آتشبس پذیرفته و در مذاکره با تزِ "برد برد" به جنگ پایان داده میشد، چراکه از نظر آنها جنگ حتی در قالب دفاع نیز هدر دادن نیروها بود و ضایعات آن در وجوه اجتماعی و اقتصادی غیرقابل انکار است. چنین تفکری قطعاً ادبیاتی را بهوجود خواهد آورد که نگاه مثبتی به جنگ ندارد و آثار و تبعات ویرانگر آن را در آثار دنبال میکند.
از نظر شما؛ چقدر با ادبیات جنگ دنیا فاصله داریم؟
من این مقایسه را درست نمیدانم. بخصوص در ادبیات جنگ ما دخالتهای غیرکارشناسی بسیار بوده و از این دخالتها آسیب بسیار دیده. مسئولان فرهنگی ما واقعگرایی در اینگونه آثار را برنمیتافتهاند. همین که شما نتوانی در وجود یک رزمنده یک نکتهٔ منفی بگنجانی، چون با مخالفت روبهرو میشوی، طراحی و شخصیتپردازی داستانت معیوب میشود و به تنزل ساحت هنری آن میانجامد. تازه، این دخالتها جدا از آن ممیزی بوده و هست که از طرف وزارت ارشاد اعمال میشود و به نظرم واقعاً وضعیت بغرنجی پیدا کرده و ادبیات ما را از اوجگیری بازداشته و متوسط کرده و هرچه هم میرود، بدتر میشود. معلوم نیست دانشِ داستانی کسانی که ممیزی میکنند، در چه حد است و با چه رویکردی آثار داستانی را بررسی میکنند؟ اصلاً اینها خوانندهٔ جدی داستانند؟ چه نوع داستانی را میپسندند؟ آیا پسندشان در نوع ممیزیشان تأثیر میگذارد؟ چه دریافتی از فرم و ساختار داستان دارند؟ من نمیگویم کلمه در داستان به اندازهٔ کلمه در شعر اهمیت دارد، اما نوع ممیزی اگر به ضعف طرح داستانی بینجامد یا باعث تقلیل جایگاه شخصیتهای داستان شود، آثار داستانی ما را به شدت نازل میکند. ادبیات ما از این حیث واقعاً در رنج است. پس بهتر است از یک چنین مقایسهٔ نابرابری پرهیز کنیم. مقایسه وقتی درست است که در موقعیت برابر قرار داشته باشیم.
ادبیات جنگ در کشور ما چهقدر موفقیت کسب کرده؟
من این ادبیات را خیلی موفق نمیدانم، چون بیشتر از آنکه هنری باشند، شعاریاند، در هر دو سو، چه آنها که در موافقت با جنگ نوشته شدهاند و به عنوان ادبیات دفاع مقدس شناخته میشوند، چه آنها که در مخالفت با سیاستهای حاکم نوشته شدهاند و ضدجنگ نامیده میشوند. مثلاً اینکه در ادبیات موسوم به دفاع مقدس، دشمن را تا حد یک احمق نشان بدهیم و نیروی خودی را بسیار باهوش، آگاهانه یا ناآگاهانه ساحت هنری اثر را هدف قرار دادهایم. بسیاری از داستانها و فیلمهای جنگی ما با این نگاه نوشته و ساخته شدهاند، چون مسئولان فرهنگی جز این را نمیپذیرفتهاند و به علت ناآشنایی با اصول هنری داستان، این نگاه غلط را به نفع نیروی خودی میدانستهاند بیآنکه از تأثیر مخرب آن بر قوهٔ استدلالی مخاطب خبر داشته باشند. اینگونه آثار چون تولید انبوه هم میشدهاند، تأثیر ناگواری در مخاطب جدی گذاشتهاند و آنها را در طولانی مدت نسبت به دیدن و خواندن اینگونه ادبیات و فیلم محتاط و چه بسا بیزار کردهاند. البته این ضایعه فقط در ادبیات موافق با سیاستهای جاری نیفتاده. در جبههٔ مخالف با جنگ هم آثار بسیاری پدید آمده که شعاریاند و بویی از هنر نبردهاند. مثلاً اینکه بگوییم این شهیدی که خیابان ما به اسم او مزین شده، پیش از آنکه به جبهه برود، زیاد شیطنت میکرده و بخواهیم چنین نتیجه بگیریم که این اسمگذاریها اهمیتی ندارد، شعاری عمل کردهایم، چون درنظر نگرفتهایم که آن شخص، هرکه بوده و هر کاری میکرده، در مقطعی از زندگیاش در پازل جنگ قرار گرفته و کشته یا شهید شده و حالا اگر اسم این خیابان به نام اوست، به خاطر ارج نهادن به نفس این عمل است که فردی در مسیرِ دفاع از سرزمینش کشته شده. چه در ارتش چه در سپاه، او جزئی از کلیت جنگ شده و به خاطر هدفی مشخص جانش را از دست داده. پس نمیتوان با این مفهوم سهلانگارانه برخورد کرد. بر این اساس، تعداد آثار خوب چه موافق چه مخالف؛ معدود است. آثاری که توانسته باشند از منظرهای مختلف در چندگونگی به جنگ پرداخته باشند و در عین آنکه منعکسکنندهٔ واقعیات جامعه هستند، به ساحت هنرمندانهای هم دست پیدا کرده و بر بارِ ادبی ما افزوده باشند.