هیچ مسئولی به فکر شاهنامه نیست/ سلیقه مردم را پایین کشیدهاند
قصههای شاهنامه فردوسی، تا امروز دستمایه بسیاری از نویسندگان و هنرمندان قرار گرفته است. به تازگی نیز «شکرخدا گودرزی» نمایشی را از روی یکی از مهمترین قصههای شاهنامه یعنی نبرد رستم و اسفندیار به روی صحنه برده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، شکرخدا گودرزی که نویسنده، بازیگر و مدرس سینما و تئاتر است، میگوید در نمایش «راه مهر، راز سپهر» نگاه جدیدی به داستان کهن نبرد رستم و اسفندیار داشته و سعی کرده تا دوباره نسل امروز را با مفاهیم و درونمایه اثر شاهنامه آشنا کند. با او به گفتگو نشستهایم تا ببینیم چه نگاهی به شاهنامه دارد و تا چه حد میتوان این اثر کلاسیک ایرانی را امروزی کرد.
شما در نمایش «راه مهر، راز سپهر»، داستان معروف و مهم نبرد اسفندیار و رستم را از شاهنامه روی صحنه بردهاید و اعتقاد هم دارید که نگاه جدیدی به آن داشتهاید. فکر میکنید چقدر داستان شاهنامه برای امروز زنده و پویا است؟
برای مردم که زنده است. شاهنامهخوانی جایگاه مهمی در میان اقوام ما دارد. یکی از پایههای مهم هنری اقوام ما شاهنامهخوانی است. این موضوع را در لرستان و تهران و بسیاری از نقاط ایران میبینید؛ جزئی از این فرهنگ است. اما اینکه بخش رسمی کشور چقدر به آن اهمیت میدهد، مهم است. اگر خود مردم حافظ شاهنامه نبودند، شاهنامه تا امروز باقی نمیماند. مردم حافظ آن هستند؛ نه فقط بخشهای آکادمیک، بلکه لایههایی از جامعه مثل پدر منِ نوعی که سواد نداشت اما هم آیات زیادی از قرآن را حفظ بود و هم ابیات زیادی از شاهنامه را. بنابراین این کتاب مهم، جزء ناخودآگاه ملی ما شده است، اما متاسفانه به دلیل عدمتوجه مسئولان و دولت نسبت به این قضیه، آن توجه جدی که باید بشود نشده. یعنی مثل عزمی که فردوسی جزم کرد برای زنده نگهداشتن شاهنامه، اگر خود مردم هم این عزم را جزم نکرده بودند، این کتاب نمیماند. دولت هیچ کار واقعی برای حفظ شاهنامه انجام نداده است، فقط سالانه تحت عنوان گرامیداشت فردوسی یک اتفاقهایی میافتد، اما اینکه به صورت جدی کاری انجام شود که این فرهنگ غنی، به عنوان یک سند زنده تمدنی ما به لایههای زیرین و جوانها منتقل شود، متاسفانه نه، انجام نگرفته است. دلایلش هم معلوم است: مثلا بخش تولیدات را نگاه کنید، غیر از سریالهای بیخودی که بیشتر تحریف شاهنامهاند، کدام سریالی در مورد شاهنامه ساخته شده است.
پس این کمکاری بیشتر متوجه رسانه ملی است یا دولت؟
بله، دولت هم کمکار است. مثلا وزارت ارشاد کدام ضرورت و اولیتش را گذاشته برای ساخت فیلمی براساس قصههای شاهنامه؟ یعنی اتفاقی نیفتاده که فکر کنیم در کل، مجموعه دولت و حکومت نگاهش این باشد که کاری برای شاهنامه انجام دهد. منِ نوعی هم که این کار را به صحنه میبرم، انواع شوکها و استرسها، همهجوره به من وارد میشود.
از چه نظر؟
سربسته میگویم. آنهایی که به من شوک وارد میکنند خودشان حرف را پیدا میکنند. حرف را بیندازی وسط صاحبش برش میدارد. خودشان میدانند که هستند. اما من دلسرد نمیشوم. چون اعتقادم بر این است که اگر بخواهیم به هویتمان دسترسی پیدا کنیم، اگر بخواهیم امروز حرفی برای جهان داشته باشیم، باید بر هویتمان تکیه کنیم. مقام معظم رهبری میگویند اقتصاد مقاومتی، منظورشان فرهنگ هم هست؛ فرهنگ مقاومت. ما یک فرهنگی داریم که باید حفظش کنیم. پشت این فرهنگ هم نامهای بلندی هست، بنابراین نمیشود آن را شب گذاشت سر خیابان تا سوپور محله بیاید برش دارد و ببرد. شاخصه هویت ملی ما شاهنامه است. ما مثل حافظ، جلوههای نازکخیالی و خیالانگیزی و غنایی بسیار عجیبی در فرهنگ ایران داریم. پندآموزی مثل سعدی یا عارفانههایی مثل مولانا. اینها را اگر بگیرند دیگر ما چه داریم که ارائه کنیم؟ چطور و در کجای جهان میتوانیم حرف بزنیم؟ در اقتصاد مقاومتی، بیشتر به تولید ملی توجه میشود تا ورود جنس از خارج. در فرهنگ مقاومتی هم به نظرم باید به رماننویسان و نمایشنامهنویسان داخلیمان توجه کنیم.
شاهنامه پر از داستان است. فکر میکنید چقدر از این داستانهای اسطورهای میتوان برداشت امروزی داشت؟
این آثار درونمایهای دارند. متون اسطورهای خیلی ندرایم، من نمیبینم. تمام اینها جمع شده درون شاهنامه؛ این منبع غنی. شاهنامه اسطورهای است. خود فردوسی هم میگوید که هر آنچه پیشینیان گفتهاند من در این کتاب جمع کردهام. 60 هزار بیت شعر را جمع کرده که کار سادهای نیست. یک چنین اتفاقی با تلاش 30 ساله این آدم افتاده، تلاشی که ارزشمند بوده. برای اینکه بدانیم چگونه این آثار امروزی میشوند باید به تمام دنیا نگاه کنیم. «ژان کوکتو» ماشین دوزخی را براساس اودیپ مینویسد و «ژانپل سارتر» مگسها را براساس اساطیر یونان. این منابع، برای نویسندگانی که میخواهند حرف امروزی بزنند، جنبه ارجاعی دارند. درونمایه این کارها قابل بازشناسی است. ما یک متونی داریم که راجع بهشان کار نکردهایم و چون کار نکردهایم نمیدانیم چیست. چون اطلاعاتی درباره آنها نداریم. من هم عمر 20 ساله گذاشتهام روی شاهنامه بوده و تازه الان میبینم لابهلای شاهنامه چه چیزهای عجیبی هست و چه چیزهایی میشود از آن درآورد. متون کلاسیک را هر وقت بازخوانی کنید، به فراخور زمان تازه است.
میشود با این داستانها، ناهنجاریهای امروز را بیان کرد؟
بله. این بستر درون آنها وجود دارد؛ هم بومی ماست و هم میتوان با آن دنیای معاصر را به چالش کشید. مثلا یکی از موارد دنیای معاصر که آرامش را از چشم جهان گرفته، جنگ مذهبی است که امثال داعش و طالبان به زور قمه و شمشیر و سر زدن و آتش زدن و کشتن راه انداختهاند. بازیگر را از روی صحنه تئاتر میآورند پایین و میکشند و آثار تاریخی عراق و سوریه را نابود میکنند. درونمایه این تفکر در متون کهن هم هست. به نظرم میشود این قصه را اینطور خواند که روش شمشیر برای گسترش دین روش شکست خوردهای بوده است. میشود همین را با حرف امروز زد. به نظرم باید از این منابع غنی بومی استفاده کنیم تا حرفی تازه با جهان بزنیم.
تئاتر چقدر بازار مناسبی است برای بیان این مفاهیم؟
تئاترها از وقتی که بهوجود میآیند، تبیینکننده درونمایه و اندیشه آن، فیلسوفها بودهاند و فلاسفه راجع به آن حرف میزنند. ارسطو فن شعر را راجع به تئاتر مینویسد و میگوید بالاترین شکل شعری «دراما» است؛ یعنی نمایشنامه. هرچه جلوتر میآیید تا دوران معاصر، میبینید ارزش درام، نزد فلاسفه بسیار بالا و بالاتر میرود. نیچه تراژدی را بزرگترین و باشکوهترین دستاورد بشری میداند و سارتر از طریق نمایشنامه، اندیشههای فلسفیاش را بیان میکند. هیچ فیلسوفی را پیدا نمیکنید که وقتی با تئاتر مواجه میشود به راحتی از کنارش بگذرد؛ حتما درگیرش کرده است. پس بستر اولیه تئاتر، تفکر و اندیشه است. آنچه این روزها در کشور ما به تدریج یک سیر انحطاط و زوال و اضمحلال ایجاد کردهاند، این است که تئاتر هیچ سنخیتی با اندیشه نداشته باشد. اگر یک کار جدی میآید، میگویند مگر میشود؟ چون بیشتر کارها تا به حال مردم را میخنداند تا گیشه را بچرخانند؛ کارهایی که برای سرگرمی بوده و بیشتر محفل دورهمی است. کاری که بخواهد بستر اندیشه و حوزههای معرفتی را، آن هم با متنی بومی درگیر کند، کمتر روی سن آمده است.
این اتفاقی که از آن حرف میزنید، اینکه تئاتر از اندیشه دور شده را ماحصل چه چیز میدانید؟ نداشتن متن خوب؟
در مجموع مسئولان تکلیفشان را با تئاتر روشن نکردهاند. معلوم نیست از تئاتر چه میخواهند. یعنی نمیدانند تئاتر چه کارکردی برایشان دارد. میخواهند تئاتر یا ابزاری باشد که مناسبتهایشان را پر کند یا زنگ تفریحشان است. اگر بخواهند فرهنگ را مطرح کنند، هیچ هنری به اندازه تئاتر نمیتواند اندیشه را به چالش بکشاند. چون دربرگیرنده خیلی از هنرهاست. اگر شما بخواهید اجزای تئاتر را بگویید، میشود موسیقی، طراحی، حرکت، در مجموع هنرهای زیبا. بنابراین گاه تئاتر را بردهاند بهسوی تئاتر فرمگرای فرمالیستی شکلگرایی که معناگریز بوده است؛ تحت عنوان آوانگارد و از این حرفها. اینها همه هست و وجود دارد اما اگر قرار است در عرصه فرهنگی و اندیشه حرف جدی بزنیم نیاز به تئاتر جدی هم داریم. تئاتری که برخواسته از بومیت، فرهنگ و زیست ماست نه تئاتری که هیچ ربطی به زیست ما ندارد.
تئاتر ابزار مناسبی برای این قضیه است؟
تئاتر ابزار نیست، خودش هدف است. تئاتر خودش میتواند متعالی باشد و در جامعه ایجاد تعالی کند. هم نقد فلسفه هم نقد اجتماعی و سیاست کند. تئاتر آیینه طبیعت و زندگی و زیست است.
با این نقدتان به فرمگرایی در تئاتر؛ در اجرای خودتان از شاهنامه، چقدر به فرم و شیوه اجرایی کار فکر کردید؟
نکته مهم برای من این است؛ حرفی که میزنم باید به زیباترین شکل و با تصاویر زیبا ارائه شود. نور و عکس با مخاطب حرف بزند و موسیقی ایجاد تعادل کند. به همه اینها فکر شده، حتی اینکه لباس چشمنواز باشد. بنابراین با این نگاه به سمت و سوی این اثر رفتم. فکر میکنم باید فضایی فراهم شود که این سطح سلیقه عمومی را بالا ببریم. سلیقه مردم را کشیدهاند پایین. باید در این حیطه اتفاق بزرگتری بیفتد و آن اتفاق بزرگتر این است که سلیقه عمومی را بالاتر ببریم. ما نباید وقتی سلیقه عمومی به اضمحلال و انحطاط سوق پیدا کرده، ما هم به آن سو غش کنیم. باید بایستیم و با کار خوب در برابر این موج از بومیت و فرهنگ و ملیت و هویتمان دفاع کنیم. نمیگویم از تکنولوژی استفاده نکنیم، بلکه باید ابزار را در خدمت بومیت خودمان بیاوریم. ما تمدن قدیمی داریم. دولتهای جدیدی هستند مثل آمریکا که دارند میگردند ببینند کجا میتوانند برای خودشان برگه هویت پیدا کنند. ما که تمدنمان چند دههزار ساله است چرا سخیف برخورد کنیم و فکر کنیم از یک دورهای به بعد دارای فرهنگ شدیم و این فرهنگ و تمدن دیرین به درد نمیخورد؟ این کار نشستن بر سر شاخ و بن بریدن است.