نه طاقت شنیدن داریم؛ نه طاقت گفتن
بازیگر و کارگردان فیلم "نزدیکتر" معتقدند در جامعهی امروز افراد دائم همدیگر را بدون آنکه سوالی بکنند؛ قضاوت میکنند و ما دائم درحال تصمیمگیری برای هم هستیم.
مصطفی احمدی بعد از سالها حضور در سینما به عنوان دستیار کارگردان و برنامهریز، اولین فیلم بلند سینمایی خود به نام نزدیکتر را کارگردانی کرده است. در فیلم نزدیکتر؛ صابر ابر، پگاه آهنگرانی، پارسا پیروزفر، نازنین فراهانی، محمد بحرانی، شیرین یزدانبخش، فراز مدیری و ستاره اسکندری ایفای نقش کردهاند. به بهانه اکران این فیلم با مصطفی احمدی (کارگردان) و صابر ابر (بازیگر اصلی فیلم) گفتگو کردهایم.
آقای احمدی ایده اصلی فیلمنامه از خودتان بوده؛ چرا سراغ دو فیلمنامهنویس مستقل رفتید؟
احمدی: من این فیلمنامه را با هستی بشروتنی نوشتم زیرا معتقد بودم باید سراغ کسی بروم که به اندازه من انگیزه داشته باشد و به اندازه من صبر کند برای ساخته شدن فیلم و هستی بشروتنی این انگیزه را داشت. البته هر دو نفر ما نگران بودیم که کار ما اشکالی نداشته باشد بنابراین قرار شد با یک فیلمنامهنویس دیگر همکاری کنیم و بهرام توکلی بازنویسی فیلمنامه را قبول کرد البته چند قصه دیگر هم داشتم اما به نظر این داستان امکان ساخت بهتری داشت.
در فیلم انگار آدمها نمیخواهند با حقیقت روبرو شوند و از شنیدن حرف حق فرار میکنند.
احمدی: واقعیت این است که اعتیاد در فیلم بهانه است؛ خیلی دوست داشتم که به یک آدم معتاد بپردازم زیرا به آدمهایی که ترک اعتیاد کردهاند و از اعتیاد رهانیده شدهاند؛ خیلی پرداخت نشده است اما به هرحال مثل هر فیلمساز دیگری تحت تأثیر وقایع اطراف خودم قرار داشتم. این فیلم در دورهای ساخته شد که در کشور یک دوقطبی بوجود آمده بود و هر طرف دیگری را میخواست محکوم کند درحالیکه اگر هر دو طرف بگویند معذرت میخواهم بلایی به سرش میآوردند که روزگارش سیاه میشود. یک جور نمایش شرایط آشتی جویی و تحمل آشتیپذیری و در عین حال عدم مسئولیتپذیری جامعه نسبت به خطاهای خودش و انداختن این خطاها به گردن دیگران معضل دیگری بود.
صابر ابر: همیشه شخصیت پیش از اعتیاد را بهصورت واقعی در فیلمها ندیدیم فقط درباره آنها شنیدیم و خواندیم ولی در سینما به آنها نزدیک نشده بودیم به همین دلیل این شخصیت برای من خیلی مهم بود. در فیلم نزدیکتر آنچه وجود دارد همین نشنیدنها و گوش نکردنهاست که باعث ترک خانواده میشود و حرف فیلم هم ترک کردن است. اینکه چرا یک آدمی از خانواده و از جایی که به آن وصل است؛ میرود و چه میشود که ترک میکند و چه میشود که فکر میکند حتی اگر برگردد نمیتواند همه آنچه که باید را بگوید؛ بگوید. اینکه چه مسائلی بوجود میآید که به یک صداقت و رو راستی محض نمیرسیم. این ویژگی امروز روز ماست. این فیلم خارج از داستان و روایت ظاهری باطن مهمی برای من دارد و کار عمیقی برای من است و علاقه زیادی دارم که درباره علی و نقشی که خودم بازی کردم؛ عمیق حرف بزنم زیرا این شخصیت در جامعه بسیار نمونه دارد. برای من؛ خانواده و جامعه و آدمهایی که در آن هستند و شریک و سهیم هستند در همه چیز حتی در خاطرات تلخ بسیار مهم هستند زیرا ما همه به هم وصل هستیم و حتی به آدمهای قبل از خودمان وصل هستیم و نمیتوانیم از گذشته خود بکنیم و جدا شویم. همه ما یک پیشینه داریم اما هرکدام به شیوه خودمان عمل میکنیم. علی شاید در یک دورانی تلخ بوده است ولی آن دوران تمام شده و میشود گذشت کرد و میشود به یک شکل دیگری با او برخورد کرد و حتی ترک را تبدیل به وصل کرد.
ما این واقعیتها را نمیگویم زیرا میترسیم از قضاوت کردن. مثلا در سکانس آخر علی (صابر ابر) رو به مهتاب کرامتی (پگاه آهنگرانی) وقتی حقیقت را میگوید؛ او علی را ترک میکند درحالیکه علی را خیلی دوست دارد؟
صابر ابر: این بهای حقیقت و گفتن حقیقت است. یک جایی آدم بایستد و بگوید اشتباه کردم و دروغ گفتم. این حرف بها دارد و حتی شاید آدمی که دوستش داریم ما را رها کند و برود اما علی شاید از آن روز به بعد دیگر دروغ نگوید و همه جا راست بگوید و راحت حرفش را بزند زیرا میگوید اشتباه کرده و پای اشتباهش ایستاده است. تا ابد که نمیتوان از اشتباه فرار کرد.
اما فیلم تکلیف بیینده را روشن نمیکند. آیا مخاطب وقتی یک نفر را دوست دارد؛ گذشته وی را شخم میزند یا با وضعیت حالش کنار میآید. علی از یک طرف به خاطر گذشته پاسخگو است و از یک طرف باید به مهتاب که آینده وی است؛ پاسخگو باشد؟
احمدی: علی در یک صحنه از فیلم از تپهای بالا میرود و مهتاب از وی سوالاتی میپرسد و علی وقتی جواب سوالات وی را میدهد؛ مهتاب او را ترک میکند. علی در آن سکانس خلاص میشود زیرا این بار مسئولیت (پنهان نگه داشتن گذشتهاش از کسی که قرار است با او زندگی کند) بر دوش علی سنگینی میکند و بعد به خانواده بازمیگردد. فیلم از همه اعضای خانواده میخواهد حرفها را بزنند و مشکلات را تمام کنند زیرا قطعا همه بعد از گفتن این دلخوریها راحتر باهم حرف میزنند.
صابر ابر: مشکل جامعه ما این است که نه طاقت شنیدن داریم و نه طاقت گفتن و فقط دنبال قضاوت هستیم. ما دائم همدیگر را بدون آنکه سوالی بکنیم قضاوت میکنیم و دائم درحال تصمیمگیری برای هم هستیم. همانگونه که در فیلم نزدیکتر وجود دارد این مسئله درباره نزدیکترین افراد به ما هم وجود دارد مانند خواهر و برادر و این خیلی دردناک است. حرف فیلم این است که ما در این جامعه به شکل خاص آدمهای تلخی شدیم و با افرادی که اشتباه میکنند؛ بسیار بد و تلخ رفتار میکنیم. از طرف دیگر این فیلم برای من اثر ویژهای است زیرا از یک جایی با کاراکتر مواجه میشود که لذت بازیگری نقش گرفته شده است. بازی کردن در نقش معتاد لذت دارد و راحت است اما بازی در نقش کسی که ترک کرده و پس از اعتیاد را سپری میکند؛ بسیار سختتر است. من دنبال این کاراکتر هستم زیرا ما در این جامعه درباره یک آدمهایی یک چیزهای شنیدهایم مثلا فقط شنیدیم معتاد است اما تصویر واقعی را هرگز ندیدیم که مثلا چرا یک معتاد از خانواده میرود یا خانواده وی را ترک میکند و اصلا چرا فرد معتاد میشود و از یک فرد باسواد تبدیل میشود به یک آدم بدرد نخور؟ به همین دلیل بازی در نقش یک چنین فردی برای من بسیار مهم بود و علاقه داشتم کلیشهای که درباره این افراد بعضا در ذهن مخاطب وجود دارد را بشکنم.
احمدی: این قانونمندی کلیشه نه تنها درباره شخصیت علی بلکه درباره سایر شخصیتها نیز وجود دارد مثلا بعد از نمایش فیلم برخی مخاطبان به من میگفتند که امکان ندارد رعنا (نازنین فراهانی) و یک آدمی که کاملا در کثافت فرورفته باشد زمانی که به خانواده بازمیگردد؛ از سوی فرد دیگری (پارسا پیروزفر) مانند مسیح بخشیده شود و نجات پیدا کند و او را نجات بدهد درحالیکه چنین واقعیتی وجود دارد. هرچند در جهانی که این فیلم برای خود میسازد اساساً نمایش وضعیت و پیشنهاد موقعیت بهتر بر نمایش واقعیت ارجحیت دارد.
مشکلاتی که در فیلم وجود دارد و باعث پیامدهای ناگوار برا آدمها و ترک افراد میشود چقدر ریشه اقتصادی دارد؟ در فیلم اشاره میشود که پدر خانواده به خاطر دلار و ارز خودکشی کرده...
احمدی: میتوانم الان اعتراف کنم که اشاره به دلار و ارز در فیلم اشتباه بود، در واقع احساس میکردم که باید یک دلیلی به تماشاگر بدهم که خیلی عام باشد و شخصیت را خاص نکند و اشتباه من این بود که با یک جمله درباره دلار و ارز شاید ذهن تماشاگر را به یک دوره تاریخی بردم که در اصل مسئله فیلم و شخصیتها نیست و اعتراف میکنم این کوتاهی بر گردن من است و نویسندگان فیلمنامه هیچ دخالتی در آن نداشتهاند.
صابر ابر: به نظر من شکل دوم بیشتر دلالت میکند و نمونه این مسئله در فیلم رفتن ماکان است. قصه رفتن ماکان هم ترک کردن است و آنها هم میخواهند ماکان را به خارج بفرستند تا آرزوها و نداشتههای خود را جبران کنند و خالیهای خود را پرکنند و یک فردی را پرت میکنند جایی که اصلا نمیدانند کجاست. البته رفتن و ترک کردن خانواده توسط علی و ماکان اصلا باهم یکسان نیست و علی خودش تصمیم گرفته که برود و به فکر مادر و پدر و خواهر نیست اما ماکان را به زور میخواهند بفرستند. حرف فیلم حرف مهاجرت است و مهاجرت فقط این نیست که از یک کشور به جای دیگری برویم بلکه تغییر وضعیت از پولداری به فقر یا از سلامتی به بیماری؛ مهاجرت است. نکتهای در فیلم وجود دارد و آن ارتباط ماکان با علی است. به نظر من مهمترین وصل این فیلم رابطه علی و ماکان است که بسیار صادقانهتر است که اصلا به قبل و بعد همدیگر کار ندارند و همانطوری که هستند؛ همدیگر را پذیرفتهاند. درباره ماکان درک وجود دارد و ماکان علی را دوست دارد زیرا یاغی است و تسلیم پذیر نیست و علاوه بر ماکان فقط مادر است که علی را میپذیرد و دچار محاسبات نمیشود زیرا محبت مادردچار محاسبات نمیشود.
شاید دلیل رابطه ماکان و علی این است که تنها کسی که نکات مثبت علی را میبیند ماکان است؟
ابر: دقیقا، سایر افراد خانواده نه تنها نمیخواهند نکات مثبت علی را ببینند بلکه حتی نمیخواهند متوجه شوند چنین نکات مثبتی وجود دارد تنها کسی که فقط علی را دوست دارد مادر و ماکان هستند زیرا معتقدند که هر فردی امکان دارد اشتباه کند و اتفاقا رابطه علی و ماکان بسیار مهم است
احمدی: انتخاب ماکان به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی فیلم به این دلیل است که یک دورهای؛ اتفاقی افتاد که نسل جوان و بچههای ۱۸، ۱۹ ساله نشان دادند که آرمانگرا هستند و حاضرند برای آرمانشان هزینه پرداخت کنند و آنقدر همه چیز ایران را دوست داشتند که برای رفتن و ترک وطن یا باید اجبار باشد یا شرایط به شکلی حرکت کند که فرد مجبور به ترک کشور شود. ماکان در بین سایر افرادی که در خانه هستند به عقلش مراجعه میکند و نگرانی ندارد. او به حسش مراجعه نمیکند و میخواهد روی پای خودش بایستد، جسارت اعتراض دارد، به رفتار پدرش، به محافظهکاری مادرش و... به شکلی حضور ماکان در فیلم نزدیکتر ستایش من از این نسل است.
چرا درباره پگاه خیلی اطلاعات نداریم؟ آیا برای اینکه تمرکز بیننده از قصه اصلی منحرف نشود؟
احمدی: دقیقا، ما پگاه را وارد فیلمنامه کردیم تا یک شخصیت شاهد باشد که اطلاعات بگیرد و به تماشاگر بدهد و از طرفی با ورود او بخشی و نیمه دیگر شخصیت اصلی علی را تکمیل کند البته یک زمانی به این فکر کردیم که شخصیت مهتاب را پرررنگ ترکنیم اما بعد پشیمان شدیم زیرا تماشاگر را گمراه میکرد و فقط در همین حد که بگوییم علی با عموی مهتاب یک رابطه راهنما و رهجو دارد؛ کفایت میکند. از طرفی ترک علی توسط مهتاب در انتهای فیلم با این هدف است که خودش را بیشتر بشناسد.
فیلم کاملا براساس فیلمنامه ساخته شد و شخصیت علی همانگونه که در فیلمنامه بود؛ اجرا شد یا تغییر کرد؟
ابر: ما ابتدا دورخوانی و بعد تمرین کردیم تا سر صحنه کاملا تکلیف ما روشن باشد و پیشنهادی اگر بود؛ٰ میدادیم البته من پیشنهاداتی برای علی داشتم که با احمدی و سایر بازیگران به نتیجه رسیدیم و بعد در هنگام فیلمبرداری اجرا کردیم.
احمدی: فیلمنامه برخلاف آنچه که دائم باد میشود و بزرگ میشود یک متن ادبی نیست بلکه یک دستور اجرایی است همانطور که دکوپاژ اینگونه است و اینکه میگویند مثلا فلان فیلم دکوپاژ خوبی دارد برای من سوال برانگیز است زیرا دکوپاژ قابل دیدن نیست. فیلمنامه دستورالعمل اجرایی است. وقتی یک بازیگر عوض میشود؛ روح فیلمنامه عوض میشود و من همیشه اصالت را در سینما به اجرا میدهم و نه به متن. برای من این اینکه بازیگر چگونه یک دیالوگ را ادا کند مهمتر از این است که چه بگوید. هرچند وفاداری به متن فیلمنامه و جلوگیری از بههم ریختگی در اجرا با توجه به زمان و دقتی که در زمان نگارش فیلمنامه وجود دارد؛ یک اصل بدیهی است.
موسیقی فیلم نیز بسیار خوب است همکاری با کریستف رضاعی چگونه بود؟
احمدی: کریستف رضاعی زمانی که برای اولین بار سکانسهای فیلم را دید یک تحلیل عجیب و غریب و شگفتانگیز از صحنههای فیلم ارائه کرد که بسیار جالب و جذاب بود و زمانی که سر صحنه آمد و اتودهای اولی که زد؛ من بسیار شیفته شدم و خیلی همکاری خوبی باهم داشتیم.
از وضعیت اکران فیلم راضی هستید؟
احمدی: طبیعتا نه، اینکه همه دارند میگویند از اکران ناراحت هستند دیگر خستهکننده شده. از کسی که فیلمش ۱۰ میلیارد میفروشد و کسی که فیلمش هزار تومان میفروشد امروز از شرایط اکران گلایه دارد. گلایه من این است که دوست داشتم یک مخاطب با هدف خاصی که مد نظرم بود برود و فیلم را ببیند اما با این شرایط مخاطبی که مدنظر من است نمیتواند فیلم را ببیند و آن مجاری رسمی که باید اکران را درست مدیریت کنند کار خودشان را درست انجام نمیدهند و اطلاع رسانی نمیشود. من بیشتر از آنکه دوست داشته باشم فیلمام زیاد بفروشد دوست دارم فیلمام خوب دیده شود اما سیستم پخش سانسهای اکران غلط است و مخاطب این فیلمها که نه فیلمهای تجربی هستند تا در هنر و تجربه نشان داده شوند و نه از بازیگرهای برچسبدار بدنه پیروی میکنند و حاشیه نیز ندارند؛ هیچ جایگاهی در اکران ندارند. این یک خطر است که منتقدان همراه با رسانههای رسمی دائما از این دو نوع فیلم حرف میزنند و تلویحا از همین دو شیوه فیلمسازی حمایت میکنند، گویی در میانه این دو شیوه جور دیگری از سینما وجود ندارد. آنها را نمیبینند و دربارهشان حرف هم نمیزنند. نگرانی از بیمحلی به این فیلمها در میان نخبگان خطرناکتر از عدم فروش آنهاست.
ابر: من دوست دارم درباره فیلم و درباره بازی خودم بشنوم و درباره آن حرف زده شود اما با این وضعیت اکران اصلا فیلم دیده نمیشود تا درباره آن حرف ز ده شود و هیچ فردی نیست که به من بگوید که جنس بازی فیلم نزدیکتر چیست و حرف زدن با منتقد و حتی تدوینگر درباره بازی میتواند باعث شود تا ما به عنوان بازیگر به ارزشهای کاری خودمان پی ببریم و حتی اصلاح کنیم. بحث امروز بر سر این است که مخاطب فیلم نزدیکتر کجا میتواند فیلم را پیدا کند؟ مثلا در هنر و تجربه وضعیت مشخص است اینکه چه فیلمهایی در هنر تجربه باید باشد و چه فیلمهایی نباشد یک بحث دیگر است. به هر حال این سیستم دارای یک روش پخش مشخص است اما سوال من دقیقا این است که الان در اکران عمومی من مخاطب فیلم نزدیکتر کجا میتواند فیلم را ببیند؟ از طرف دیگر چرا منتقدان درباره این فیلمها حرف نمیزنند و مطلب نمینویسند؟ منظور از مطلب نوشتن فقط تعریف کردن نیست بلکه نقد کردن و نقد منفی نیز باعث میشود که ارزشهای یک فیلم دیده شود.
گفتوگو: علی زادمهر